نسبت شریعتی با آبادی، آزادی و توسعه در ایران
کد خبر: 5157

نسبت شریعتی با آبادی، آزادی و توسعه در ایران

رضا صالح جلالی - استاد دانشگاه و نماینده مجلس ششم

بیان فردا | یادداشت | اساساً اندیشه‌ها و شخصیت‌های بزرگ در تاریخ محصول جغرافیای خاصی هستند که در آن متولد می‌شوند و تنها جغرافیای محیطی که در آن متولد شدند را در بر نمی‌گیرد. جغرافیای سرزمین‌شان، منطقه و جهان هم در آن جای می‌گیرد. مجموعه این جغرافیا علاوه بر تاریخی که از چند هزار سال دارند به تولد شخصیتی می‌انجامد که اندیشه‌ای براساس شناخت مسئله اصلی زمان خود ارائه می‌دهد.

شریعتی محصول جغرافیای زمان خود است و در زمان شریعتی، چند مسئله اصلی وجود داشته است. در درون سرزمینی که زندگی می‌کرد استبداد حاکم بود، در سطح خاورمیانه مجموعه‌ای از مسلمانانی که زندگی آشفته و زیر نظام‌های بسته استبدادی زندگی می‌کردند حاکم بودند و در جهانی که در آن زندگی می‌کرد، سرمایه‌داری و امپریالیسم امر بسته و مذمومی بوده که کارش استثمار، بهره‌کشی و برده‌داری انسان‌های جهان سوم بود.

انسان جهان سومی برده غرب بود و غرب از ارزش و سرمایه‌ها و دستاورد این ملت‌ها برای توسعه درون خود استفاده کرد. در برابر این تفکر که کارش استعمار و استثمار کشورهای جهان سومی بود، امری به نام مارکسیسم بود که در کشورهای مختلف جهان سوم غالب بود و روشنفکران فکر می‌کردند جایگزین سرمایه‌داری و استثمارِ استعمارگر است. هرچند مارکسیسم وقتی به روسیه رفت، استالین از آن سر درآورد.

مارکس انسان شریفی بود اما به یک ایدئولوژی در سرزمینی با تاریخ بسته می‌شود و استالین از آن سر در می‌آورد. شریعتی در این عصر زندگی می‌کند. شریعتی در داخل کشور ما با یک نگاه مذهبی، سنتی و بسته تاریخی مواجه است که شاید نماد آن حوزه و روحانیت آن زمان بود و با یک نظام استبدادی تاریخی مواجه است که چند هزار سال سابقه دارد و با آنها مواجه است و می‌خواهد از این مقوله‌ها اندیشه و راهکاری ارائه کند که بتواند مسئله اصلی جامعه ایران را که آبادی، آزادی و توسعه است، پاسخ دهد.

شریعتی نمی‌تواند متاثر از کاری که غرب با کشورهای جهان سوم کرده، نباشد و نمی‌تواند از تاریخ خود که مبتنی بر استبداد و نظام‌های قبیله‌ای بوده، نباشد. او که از یک خانواده مذهبی و روحانی است نمی‌تواند از دین و تاریخ اسلام متاثر نباشد. او محصول جامعه‌ای است که در جغرافیای زیست او وجود داشته و طبیعی است که برای جامعه‌ای که همه آنها مسلمان هستند، این واقعیت بزرگ را نبیند و نظریه یا راه‌حلی صادر کند که هیچ شباهتی با جامعه ندارد. پس او ناچار است واقعیت جامعه خود را ببیند، جهان سرمایه‌داری و سوسیالیسم را ببیند و در نهایت به این نتیجه برسد که از اسلام تعریفی ارائه کند که از نظر خودش قرائت و روایتی است که یک اسلام رحمانی و نجات‌بخش را معرفی می‌کند و در آن نوعی سوسیالیسم انسانی قابل ترکیب است و فکر می‌کرد از اسلام رحمانی و سوسیالیسم انسانی راهکاری استخراج می‌شود که منشأ خیر برای جامعه است.

انتهای پیام

دیدگاه تان را بنویسید