بیان فردا | مدرسه بیان| امروزه غالباً نگرش ما به امور محدود به دوگانهٔ «بدبینی/خوشبینی» است و مجبوریم میان این دو گزینه، هرچند کاذب، یکی را انتخاب کنیم. اگر اینها تنها گزینههای ما باشند، احتمالاً، بدبینی واقعگرایانهتر از خوشبینی است، زیرا خوشبینی غالباً مصائب و مشکلات را نادیده میگیرد و، در حالت افراطیاش، به نوعی خوشبینیِ سمی تبدیل میشود. برای شکستن این چرخه به راهی نیاز داریم که ما را هم از بیشناامیدیِ حاصل از بدبینی و هم از بیشامیدواریِ حاصل از خوشبینی رها کند. آگوستین هیپویی، فیلسوف قرن پنجم میلادی، برای نجات از این دوراهی، مسیری میانه را پیش پای ما میگذارد.
مایکل لمب،
ایان— جنگ روسیه علیه اوکراین موجب کشتهشدن هزارها و آوارگی میلیونها نفر شده و خطر جنگ هستهای نیز بر میزان ترس و دلهرۀ عمومی افزوده است. مسلماً، در اثر تغییرات اقلیمی، زیستبومها و جوامع جانوری در حال ویرانشدناند و چنانچه اقدامات لازم فوراً انجام نگیرد، ویرانیهای گستردهتری نیز در راه خواهد بود. نابرابریهای نژادی، قومی و جنسیتی همچنان گریبانگیر جمعیتهای محروم است و آمار مرگومیر ناشی از اسلحه، در ایالاتمتحده، به بالاترین سطح خود میرسد.
اما، فاجعه به همینجا ختم نمیشود؛ این چالشها، در بستری از شکافهای عمیق اجتماعی، قطبیسازی سیاسی و بیثباتیِ اقتصادی حاصل از بیماری جهانگیر کووید۱۹ که تقریباً ۷ میلیون نفر را به کام مرگ کشاند و برای میلیونها نفر دیگر مشکلات جسمی و روانی عمدهای به بار آورد، در حال رخ دادن است. وقتی این چالشهای جهانی با مشکلات شخصی ترکیب میشوند، بهتدریج، حس بیشناامیدی در فرد رخنه میکند، حسی که بیش از حد بزرگ و واقعی مینماید.
نظرسنجیها نشان میدهد که در ایالاتمتحده بدبینی گستردهای وجود دارد.
نظرسنجی گالوپ نشان میدهد که آمریکاییها، در شروع سال ۲۰۲۳، «بهطور گستردهای بدبین» بودهاند، اما نشریۀ
نیوزویک مینویسد که آمریکا «خوشبینی همیشگیاش را از دست داده است» و به این نکته اشاره میکند که نسبت به سال ۲۰۱۹، قبل از شیوع جهانی بیماری کووید۱۹، درصد بیشتری از آمریکاییها به آیندۀ کشورشان بدبین بودهاند (۴۲ درصد) تا خوشبین (۲۷ درصد). طبق پژوهشی که گرگوری میچل و فیلیپ تتلاک انجام دادهاند و در سال ۲۰۲۲ در نشریۀ
علوم روانشناختی بالینی منتشر شده است، این حس بدبینی بین تمام گروههای نژادی، مذهبی یا ایدئولوژیک و بین تمام سطوح اقتصادی مشترک است. آلیسون گوپنیک، در مقالهای که آوریل امسال در روزنامۀ
وال استریت ژورنال منتشر کرده است، این یافتهها را خلاصه میکند و میگوید: «بدبینی تنها موردی است که آمریکاییها روی آن توافق دارند».
بااینهمه، همین پژوهش نشان میدهد که بسیاری از این بدبینیها بیپایه و اساس به نظر میرسد. میچل و تتلاک با سنجش میزان تأثیرپذیری افراد از این تغییرات، بر اساس طیفی از شاخصها، از نرخ فقر و حبس تا میزان دسترسی به آموزش همگانی و مهاجرت غیرقانونی، چنین استدلال میکنند که این برآوردها دربارۀ بدبینی آنقدرها هم صحیح نیست. بسیاری از آمریکاییها، بهاشتباه، تصور میکنند که «اوضاع از آنچه اکنون هست بدتر و بدتر میشود». در این پژوهش، برای اینکه بتوانند تأثیر متغیر کووید۱۹ را تا جای ممکن کاهش دهند، مطالعهشان را بر تغییراتی که از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۸ روی داده است متمرکز کردهاند. بااینحال، ازآنجاکه این پژوهش در سال ۲۰۲۱ انجام شده است، تجربیات مربوط به این بیماری ممکن است همچنان بر نتایج آن تأثیر گذاشته باشد. به هر حال، این دو پژوهشگر طیفی از تفسیرهای ممکن دیگر را نیز بررسی کردهاند، از طبیعت غرضورزانۀ پردازش حافظه تا لفاظیهای سیاسی دربارۀ افول و انحطاط. آنها عامل بالقوۀ دیگری را نیز -از منظر مدیریت خطا- به حساب میآورند: «احتمال دارد مردم تصور کنند چنانچه مشکلات اجتماعی را دستبالا بگیرند، محتاطانهتر و معقولتر از زمانی عمل کردهاند که آنها را دستکم گرفته باشند».
تفسیری مفهومی نیز ممکن است بر تفسیرهای روانشناختی و سیاسی اضافه شود و آنها را تقویت کند: گفتمان معاصر مایل است دوگانهای از بدبینی و خوشبینی را فرض بگیرد و فرد را مجبور کند که میان این دو گزینه، هرچند کاذب، انتخابی داشته باشد. اگر این دو تنها گزینههای ما باشند، احتمالاً، بدبینی «واقعگرایانه»تر از خوشبینی به نظر میرسد، زیرا خوشبینی غالباً مصائب و مشکلات را نادیده میگیرد و، در حالت افراطیاش، به نوعی «
خوشبینی سمی» تبدیل میشود که معتقد است تنها کافی است آرزو کنیم اتفاقات خوبی بیفتد تا چنین اتفاقاتی بیفتد. وقتی این آرزوها پایمال میشود -که اغلب هم چنین میشود-
بدبینی حتی محکمتر از قبل درِ خانهمان را میزند. به این ترتیب، وقتی با عینک بدبینی به جهان مینگریم، ممکن است دچار ناامیدی خطرناک و فلجکنندهای شویم. ناامیدی به این صورت میتواند ما را از تلاش برای حل مشکلات موجود باز دارد، به روایت افول و انحطاط دامن بزند و تنها موجب بدترشدن اوضاع شود و پیشرفتهایی را که بهواقع صورت میگیرد از نظر
پنهان دارد. کل این روند ناامیدی بیشتر و شدیدتری را بازمیآفریند.
بنابراین، برای شکستن این چرخه به راهی نیاز داریم که ما را هم از بیشناامیدیِ در اثر بدبینی و هم از بیشامیدواریِ در اثر خوشبینی نجات دهد. اینجاست که آگوستینِ هیپویی میتواند یاریمان کند. امید، که او آن را فضیلت میداند، راهی است میان خوشبینی و بدبینی و فراتر از هر دو.
اینکه آگوستین را در زمرۀ معلمان امید قرار دهیم، ممکن است شگفتانگیز به نظر آید. او اسقف، الهیدان و فیلسوف آفریقایی و تأثیرگذاری بود که اوایل قرن پنجم در امپراتوری روم زندگی میکرد. او را، در بسیاری از منابع، یکی از «بدبینها»ی بزرگ غرب توصیف کردهاند. جان رالز او را یکی از «دو ذهن تاریک در اندیشۀ غرب»
دانسته است و بسیاری دیگر -از
هانا آرنت تا
مارتا نوسبام– اندیشههای او را برای سیاست معاصرْ بیش از حد بدبینانه دانستهاند.
یکی از دلایل شهرت آگوستین انتقاد شدید او از شرّ و استبداد است. در سراسر نوشتههایش، توجه او به روشهایی است که غرور و خوددوستی بیشازحد میتواند انگیزۀ «طمع عظمت و افتخار» قرار گیرد و «طمع استبداد» را به همراه بیاورد، طمعی برای اثبات برتری خود بر دیگران و دردستگرفتن قدرت. سرانجام، طمع استبدادْ خود به وسیلهای برای اعمال استبداد تبدیل میشود و کل شخصیت فرد را در برمیگیرد و به خشونتها و رذیلتهای شررباری دامن میزند.
او در کتابش، شهر خدا، ردپای غرور و استبداد را در زندگی انسان دنبال میکند و متوجه میشود که حتی در میان خانواده و دوستان نزدیک دروغ، خیانت و ظلم بسیار رایج است. در سیاست، این وضعیت بدتر است. آگوستین میپرسد:
«چه انتظاری میتوان داشت از شهری که حتی خانههایش از گزند شرارتهای نسل بشر در امان نمیماند؟ هر چه شهر بزرگتر، محکمههایش از دادخواستهای مدنی و محاکمات جنایی پُرتر. حتی، زمانی که شهر در صلح و آرامش است و هیچ جنگ داخلی و آشوبی در کار نیست، هرگز از خطر ناملایمات، یا بدتر از آن، جنگهای خونین در امان نیست».
آن عده از ما، که سیاستهای معاصر را -از حملهها و تعرضها تا خیزشها و شورشها تا اتهامها و کیفرخواستها- دنبال میکنیم با این خطرها آشناییم.
دغدغۀ فکری آگوستین این بود که چگونه طمع عظمت و افتخار و طمع استبداد مانع از جستوجوی خیرهای اساسی و محافظت از آنها میشود. بنابراین، مشکل بتوان او را فردی «خوشبین» توصیف کرد. باوجوداین، یکی از دلایل اهمیت ویژۀ اندیشۀ او برای امروز همین دغدغۀ اوست. تحلیل موشکافانۀ او از غرور، منافع شخصی و بیعدالتیْ امید واهی به تفکر مثبت را خدشهدار میکند و ما را از خطرات استبداد، در اشکال مختلفش، آگاه میکند. اندیشۀ آگوستین در آن نوع از خوشبینی که طبیعت جایزالخطابودن انسان و وجود غرور، شرارت و بیعدالتی را در زندگی انسان انکار میکند شک میکند.
بااینحال (همانطور که در دستهای از
مقالات و
کتابی که دربارۀ آگوستین نوشتهام
بحث کردهام)، وجود این ویژگی در اندیشۀ او نباید سبب شود که او را «بدبین» بنامیم. با دوگانۀ خوشبینی/ بدبینی قادر به درک پیچیدگیهای اندیشۀ آگوستین نخواهیم بود. باید توجه داشته باشیم که دو واژۀ «خوشبینی» و «بدبینی» در قرن هجدهم، برای اولین بار، بهعنوان دو مفهوم به کار گرفته شدند. به علاوه، این دوگانه تفسیر دقیق آگوستین از امید را نادیده میانگارد، تفسیری که امید را
فضیلتی میداند که راه خود را در میانهٔ دو رذیلت امیدواری رؤیاپردازانه و ناامیدی باز میکند.
مفهوم امید، بهعنوان یک فضیلت، باعث ایجاد تفاوتهایی در موضوع مورد بحث میشود که جای آن، اغلب، در گفتمان معاصر خالی است. گفتمان معاصر مایل است امید را تنها نوعی نگرش یا احساس در نظر گیرد و امید را بهعنوان فضیلتی که میتواند میل به خیری در آینده را در ما هدایت کند نادیده میگیرد. آگوستین نیز، مانند بسیاری از متفکران معاصر، امید را عاطفه یا احساسی طبیعی میداند: امید نوعی تمنا یا آرزو برای چیزهایی است که در فهم و ادراک ما بهصورت خیر، آینده و ممکن جا افتادهاند، اما هنوز موفق به دیدن یا دستیافتن به آنها نشدهایم. بااینحال آگوستین، برخلاف کسانی که امید را با «خوشبینی» میشناسند و آن را خیری بیچونوچرا تصور میکنند، متوجه است که گاهی احساسات نیز ممکن است به بیراهه روند: میتوان به چیزهایی اشتباه در افرادی اشتباه یا به روشهایی اشتباه امید داشت. ممکن است امیدهامان گم یا آشفته شوند. به همین دلیل است که باید امید را یک فضیلت به شمار آوریم. امید، به این ترتیب، کیفیتی است مربوط به شخصیت انسان که پایدارتر و بادوامتر از احساسات است و به هدایت احساس امید بهسوی چیزهای درست، از راههای درست، کمک میکند.
الهیات آگوستین نحوۀ درک و فهم او از امید را شکل میدهد. این اسقف مسیحی خدا و «خیر ابدی» را غایت امید معرفی میکند. بااینحال، به این نکته نیز اذعان دارد که انسانها باید به «خیر زمانمند» ازجمله، سلامتی، صلح و دوستی نیز امیدوار باشند. او معتقد است که امید به چنین خیری -در صورتی که در راستای رسیدن به خیر ابدی بهدرستی «نظم داده شود»- ایرادی ندارد.
اما نظمِ درست در اندیشۀ او مفهومی پیچیده است. برای فهم این مطلب، جا دارد به ویژگیای اشاره کنیم که معمولاً در تعابیر و تفاسیر مختلف از «بدبینی» آگوستینی نادیده گرفته میشود: فضیلتِ امید به انسان کمک میکند تا در برابر دو رذیلتِ مخل نظم مقاومت کند: بیشامیدواری و بیشناامیدی. بیشامیدواری مختص افرادی است که نگرشی منحرف، افراطی یا خلاف واقعیت به امید دارند. کسانی که با رذیلت بیشامیدواری به امید مینگرند به اهداف نادرست در افراد نادرست، یا به اهدافی زیادهخواهانه در افراد درست امید میبندند. در برخی موارد خوشبینی، بیش از اینکه فضیلت امید را منعکس کند، رذیلت بیشامیدواری را انعکاس میدهد.
برعکس، بدبینی غالباً رذیلت مرتبط با امید را، که همان کمبود امید است، به همراه دارد، یعنی: بیشناامیدی. ناامیدی، مانند امید، احساسی است طبیعی و در برخی موارد توجیهپذیر، اما چنانچه ما را بهسمت ناامیدی از خیری ببرد که بهواقع قابل دسترس است، دیگر نه فضیلت، بلکه رذیلت است. این رذیلت باعث میشود که کاملاً از امید دست بشوییم، از تعقیب خیری که مشکل به دست میآید دست بکشیم یا، از روی بیچارگی و درماندگی، به خود یا دیگران آسیب بزنیم. آگوستین بیشناامیدان را به گلادیاتورهای رومی تشبیه میکند، کسانی که سرنوشتشان مرگ در میدان مسابقه است. این افراد، ازآنجاکه «امیدی به نجاتیافتن ندارند»، یا «بهدنبال راهی برای مردناند» یا «از خلافکردن و جرزدن در طول مسابقه ابایی ندارند»، بنابراین، به خشونت افسارگسیختهای دست مییازند که تیر خلاصشان است. به باور آگوستین، این دو رذیلت میتوانند باعث شوند که فرد یا از سرِ خوشباوری به خود غرّه شود، یا برعکس، از سر عجز و درماندگی احساس کند همۀ تلاشهایش آب در هاون کوبیدن است. در هر دو صورت -چه مطمئن باشد که رسیدن به هدف قطعی است، چه ناامید و سرخورده از رسیدن به هدف- برای دستیابی به آنچه به آن امیدوار است تلاشی نخواهد کرد. به همین دلیل، لازم است که امید را فضیلت به حساب آوریم تا بتوانیم، با توسل به آن، با وجود دشواریها، خطرها و موانعی که در مسیر رسیدن به اهدافمان قرار دارند همچنان به سعی و تلاش ادامه دهیم.
درست است که آگوستین، در اصل، در بستری الهی دربارۀ فضیلت امید بحث میکند. بااینحال، ساختار مفهومی این بحث منبع ارزشمندی برای زندگی معاصر است، چه به الهیات آگوستینی پایبند باشیم چه نباشیم. بسیاری از ما معمولاً، همین که به چالشهای پیش رویمان مینگریم، یا بهسمت بیشامیدواری متمایل میشویم یا بهسمت بیشناامیدی؛ یا تصور میکنیم مشکلاتمان آنقدرها هم بد نیستند، یا برعکس، تصور میکنیم وضعیت آنقدر وخیم است که هیچ راه چارهای نیست. این وسوسهها، بر حسب نقش خاص و موقعیت اجتماعی افراد، تأثیر متفاوتی روی آنها دارد. بهعنوان مثال، کسانی که قدرتمند و ممتازند احتمالاً به قطب بیشامیدواری جذب میشوند و، بهاشتباه، تصور میکنند که یقیناً در آینده به خواستهشان میرسند، یا فکر میکنند که برای رسیدن به مطلوبشان به دیگران نیازی ندارند یا میتوانند از قدرت یا امتیاز خود، بیهیچ محدودیتی، بهره بگیرند تا به هدف برسند. به این ترتیب، بیشامیدواری آنها به طمعی برای عظمت و افتخار و استبداد دامن میزند.
برعکس، افرادی که صاحب امتیاز و قدرت چندانی نیستند احتمالاً آسانتر به ورطۀ بیشناامیدی میافتند. چنین افرادی که تأثیر ناتوانی، سلطه و بیعدالتی را حس کردهاند، اغلب بهدرستی، تصور می کنند که انحصارگران صدا و قدرت مانعی در راه رسیدن به امید و آرزوهاشان هستند. این افراد باید در برابر رذیلت بیشناامیدی مقاومت کنند. اگر به عدالت، صلح و برابری بها دهند اما از رسیدن به این ارزشها کاملاً ناامید باشند، به احتمال زیاد، تسلیم میشوند و مشکلاتشان نیز روزبهروز بیشتر و عمیقتر میشود. همانطور که پیامبر امید آگوستینی، مارتین لوتر کینگ جونیور، در سال ۱۹۶۷ گفت: «ناامیدیِ امروز تیشۀ ناکارآمدی برای حککردن عدالت فرداست».
آگوستین دایرۀ لغاتی از مفاهیم فراهم میآورد که با استفاده از آن میتوان فضیلتی را شناسایی کرد که به ما در حفظ امید واقعگرایانه کمک میکند، چیزی که برای رسیدن به عدالت و سایر خیرهای مهم بدان نیازمندیم. او بین احساس امید و فضیلت امید تمایز قائل میشود و نشان میدهد که چگونه این فضیلت به هدایت احساسات بهسوی هدف صحیح، از مسیرهای صحیح، کمک میکند و رذیلتهایی را که با فضیلت امید در تضادند معرفی میکند. بر این اساس، اندیشۀ آگوستینی منابع ارزشمندی را در اختیارمان میگذارد تا بتوانیم امیدی بافضیلت برای زمانهٔ خود بیابیم، وسوسههای بیشناامیدی و بیشامیدواری را بشناسیم و در برابر آنها مقاومت کنیم.
آگوستین، همچنین، نمونهای از سخنوری را ارائه میدهد که حافظ و حامی فضیلت امید است. او، پیش از اینکه اسقفی مسیحی شود، استاد مشهوری در علم معانی بیان بود. به همین دلیل به خواص آموزشی ترغیب و تشویق آگاه بود. مانند پیشینیان رومی و یونانیاش، فلسفه را بهعنوان «شیوهای برای زندگی» به کار میگرفت، شیوهای که نهتنها به منظور تجزیه و تحلیل مفاهیم انتزاعی به کار میرود، بلکه به دیگران نیز در کِشت و توسعۀ فضیلتهای لازم برای زندگی خوب یاری میرساند. دانشپژوهان معاصری که آگوستین را تنها در مقام فیلسوفی تحلیلی مطالعه میکنند غافلاند از اینکه او چگونه با فصاحت و بلاغتِ کلام امید را در مخاطبانش شکل میدهد.
بخشی از کتاب شهر خدا را در نظر بگیرید که اغلب بهعنوان نشان «بدبینی» آگوستین معرفی میشود. در بخش۲۳-۲۲.۲۲، آگوستین تجزیه و تحلیل سختگیرانهای از «شرور بسیار و خطرناکی» که بر زندگی دنیوی انسانها تأثیرگذارند ارائه میدهد، از «بیماریها» و «اختلالات» گرفته تا «فریبها» و «جنگها». سرانجام، او چنین نتیجهگیری میکند: «زندگی آنچنان اسفناک است که به جهنمی روی زمین شبیه است». بسیاری از مفسران این حکم آگوستین را بهمثابۀ مُهر تأییدی بر بدبینی او در نظر میگیرند اما آنها فصل بعدی این کتاب را نادیده گرفتهاند، فصلی که در آن فهرست طولانیای از «خیرهای» زندگی آمده است. آگوستین میپرسد: «چه کسی میتواند تصویر کاملی از این همه [خیر] ارائه دهد؟» و «اگر من تصمیم داشتم که به ترتیب به هر یک از آنها بپردازم … خدا می داند چقدر طول میکشید!».
در این بخش از کتاب، آگوستین از نوعی آیین سخنوری که در دوران باستان رایج بوده است استفاده میکند، یعنی «توصیف زنده» و «تناقض» ، ضد و نقیضهایی که با استفاده از آنها خیر و شر را «پهلو به پهلو»ی هم قرار میدهد تا اختلاف بین آنها را پررنگتر و واضحتر کند و توجه مخاطبانش را بیشتر به این مقایسه جلب کند. در اینجا، آگوستین آنچه را استاد سخنوری، کِنِت بِرک، در کتابش، فلسفۀ فرم ادبی، بهعنوان «ساختار تشویق» توصیف میکند به کار میبندد. این ساختار شکلی از انتقاد اجتماعی است که خوانندگان را «به درون جهنم میکشاند اما دوباره از آن خارج میکند». آگوستین نیز خوانندگان خود را به «جهنمی روی زمین» میبرد تا واقعیتهای شر را برجسته کند و از این طریق پیشفرضهای آنها را دربارۀ جهان به چالش بکشد. بااینحال، او متوجه است که توصیف واضح شرور ممکن است خوانندگان را بیش از حد ناامید کند. بنابراین، در فصل بعد، به برجستهکردن خیرهای جهان میپردازد تا خوانندگان را از جهنم بیرون بکشد و زمینهای برای امید فراهم کند. به این ترتیب، آگوستین آنچه را جفری استوت در کتابش، خوشبختی از آن منضبطهاست، با عنوان «کار حساس انتقاد اجتماعی» توصیف میکند در عمل پیاده میکند: «اتخاذ دیدگاهی که خطرات وضعیت موجود را توصیف کند، بدون اینکه امید به اصلاح آن را از میان بردارد».
امروزه، انتقادات اجتماعی بسیاری تحلیلهای دقیق و درستی از سیستمها و ساختارهای سیاسی ارائه میدهند تا بر اساس آن بتوان استبداد را تشخیص داد، ساختار آن را در هم شکست و آن را بر هم زد. فضیلت امید، برای شناخت بیشامیدواری و مقاومت در برابر آن، به چنین تحلیلهایی وابسته است. بااینحال، این انتقادات -اگر قدرت حل مسائلی را که برشمرده است به مخاطبانش نبخشد- باعث اشاعۀ بدبینی و بیشناامیدی میشود.
جنیفر ال هوکشایلد، دانشمند علومسیاسی، میگوید که شاید به همین علت است که بسیاری از محققان معاصر و منتقدان اجتماعی به سیاست «نسبتاً بدبین»اند. آن گونه از علوماجتماعی که فقط به مشکلات ساختاری موجود بپردازد بدون اینکه به نمونههای مثبت از فاعلیت انسان اشاره کند، باعث میشود که شهروندان در برابر مشکلاتی که علوماجتماعی، بهدرستی، شناسایی کرده است، خود را ناتوان و بیانگیزه بیابند.
بل هوکس، در کتاب جامعه بهمثابۀ کلاس درس: روشی برای آموزش امید، بر این نکته که «انتقاد بیرحمانه» همواره باید با معرفی روشهای مقاومت در برابر استبداد همراه باشد صحه میگذارد:
«وقتی مشکلات را فقط نام میبریم، وقتی گلهها و شکایات را بدون ارائۀ راهحلی سازنده بیان میکنیم، امید را از بین بردهایم. در این صورت، نفْس عمل انتقاد تنها نوعی بدبینی عمیق را بیان میکند که به حفظ فرهنگ سلطه کمک میکند».
فراخوان بل هوکس برای انتقاد توانبخش با ساختار تشویق آگوستین جور در میآید، ساختاری که شامل امیدی واقعگراست، ضمن مقاومت در برابر بیشامیدواری و بیشناامیدیای که موجب تقویت سلطه میشود.
این الگوی انتقاد اجتماعی، بهخصوص در پاسخ به مسائلی که ناامیدی زیادی ایجاد میکنند، میتواند مؤثر باشد. بهعنوان مثال، با وجود اینکه میتوان گفت توافقی علمی و جهانی دربارۀ وقوع تغییرات اقلیمیِ حاصل از فعالیت انسان وجود دارد، بسیاری از مردم انگیزۀ کافی برای پرداختن به آن ندارند و فرض میگیرند که تأثیرات بلندمدت آن آنقدرها هم بد نخواهد بود یا فناوری جدیدی ظاهر میشود و این مشکل را حل میکند. برای به چالش کشیدن این فرضیه فعالان محیط زیست بر خطرات ناشی از نابودی زیستبومها تأکید میکنند تا تماشاچیان را به کنشگری ترغیب کنند. «برانگیختن ترس» میتواند افراد را از خطراتی که در کمین نشستهاند آگاهتر کند و توجه آنان را بیشتر به این تهدیدها جلب کند، اما
پژوهشها نشان میدهد که اثرات این روش گاهی نیز توانزدا و منفعلپرور است، زیرا باعث میشود مخاطبان در برابر امکان وقوع فاجعه احساس بیشناامیدی کنند. این اثر معکوس باعث شده است تا برخی از افراد، بهجای برانگیختن ترس، به «برانگیختن امید» بپردازند. اما برانگیختن امید غیرواقعی ممکن است به بیشامیدواری و بیخیالی بینجامد و خطراتی را که تغییرات اقلیمی برای سیارۀ زمین و ساکنانش به بار میآورد دستکم بگیرد.
نحوۀ سخنوری آگوستین دربارۀ امید میتواند چارچوب مفیدی برای گفتوگو دربارۀ چنین تهدیدی باشد. او، بهجای اینکه امید را نوعی نگرش یا احساس قلمداد کند -چنانکه در مباحث اقلیمی رایج است- آن را نوعی فضیلت میداند، فضیلتی که باید هم از بیشامیدواری و هم از بیشناامیدی اجتناب کند. بنابراین، بیانش را به گونهای ساختاربندی میکند که به مخاطبانش کمک کند تا در برابر هر دو وسوسه مقاومت کنند. ساختار تشویق او ساختاری است که، از یک طرف، خطرات واقعی را برجسته می کند تا از ایجاد بیشامیدواری جلوگیری کند و، از طرف دیگر، با دلایل قابل قبولی که برای امیدوارماندن برمیشمارد بحث را خاتمه میدهد تا از اشاعۀ بیشناامیدی جلوگیری کرده باشد.
پژوهشهای تجربی انجامشده دربارۀ نحوۀ مکاتبه و مبادلۀ افکار در زمینۀ تغییرات اقلیمی «چیدمان احساسات» به این شیوه را مؤثر میدانند، بهخصوص اگر گوینده یا نویسنده با موارد دلهرهبرانگیز شروع کند، اما در پایان با بیان زمینههایی برای امیدواری بحث را خاتمه دهد، درست مانند آنچه آگوستین در اغلب موارد انجام میدهد.
شاید تصور بسیاری از چالشهایی که امروزه گریبانگیر ماست برای اسقفی مسیحی که در قرون چهارم و پنجم، در امپراتوری روم، زندگی میکرد مشکل بوده باشد. درست است که او یکی از بزرگترین منتقدان شرّ و استبداد در جهان غرب به شمار میرود، باوجوداین، او همچنان از اشکالی از استبداد -از بردهداری تا پدرسالاری- که در بستر رومی زمانۀ او رایج بود حمایت میکند، با اینکه همواره میکوشد تا جلوی سوءاستفادههای کلان را بگیرد. درنهایت، در زمانۀ شکافهای عمیق، زمانی که بسیاری از چالشهامان مهارناشدنی مینمایند و سیاست نیز گرفتار دو آفت بیشامیدواری و بیشناامیدی شده است، اندیشۀ آگوستین میتواند بینشهای ارزشمندی دربارۀ طبیعت امید و ارزش آن فراهم آورد. انتقاد سختگیرانۀ او از غرور و استبداد میتواند ما را از خطرها و واقعیتهای زندگی سیاسی آگاه کند و مانع بیشامیدواری نسبت به آن شود؛ فضیلت امید و ساختار تشویق او میتواند محرکی برای کنش اجتماعی شود و به ما کمک کند تا در برابر رذیلت بیشناامیدی ایستادگی کنیم. آگوستین منابع مفهومی و بلاغی متعددی برای تقویت و انتقال امیدی منطقی و واقعگرا در اختیارمان میگذارد.
درنهایت، اسقفی که پیشتر استاد سخنوری بوده است میداند که مؤثرترین نوع تشویق و ترغیب نحوۀ زندگی خودمان است: «مردم همیشه میگویند دوره و زمانۀ بدی است، اما به نظر من بیایید خوب زندگی کنیم تا زمانه نیز خوب شود. ما، خود، زمانۀ خودمان هستیم: چنان که هستیم چنین است روزگار». یا چنانکه که در جایی دیگر میگوید: «امید شما به خیر است، خیری باشید که امیدوارید به آن برسید».
منبع : ترجمان
انتهای پیام
دیدگاه تان را بنویسید