چه کسی بر سر راه آیندهای بهتر ایستاده است؟
ما باید بپرسیم که چه کسی از یک نظام اقتصادی سود میبرد که چندین بحران هزینه زندگی، جنگ، فاجعه آب و هوایی، گرسنگی و بیماری را به بشر تحمیل کرده است؟ چه کسی بر سر راه آیندهای بهتر ایستاده است؟ و مهمتر از همه اینکه ما در این مورد چه خواهیم کرد؟
بیان فردا | مترجم: مرضیه عسگری وش - زهره محسنی | واقعیتی که امروزه وجود دارد این است که بحران افزایش هزینه زندگی یک بحران جهانی است و آمارها نشان میدهد که تورم سالانه قیمت مصرف کننده ( CPI ) در بریتانیا 7 درصد، در ایالات متحده 8.5 درصد و در منطقه یورو 7.5 درصد است. همچنین این شاخص در هند 7 درصد، روسیه 16.7 درصد، آرژانتین 52.3 درصد و در ترکیه 61.1 درصد است.
باید بدانیم که این بحران با جنگ در اوکراین نیز آغاز نشده و از قبل نیز وجود داشت. البته این جنگ بر افزایش شدید قیمتها اثرگذار بوده و قیمت کالاها را به شدیدترین افزایش از زمان شروع رکورد در سال 1970رسانده است.
در این شرایط بانکهای مرکزی از طریق تنها راهی که میتوانند یعنی افزایش نرخ بهره به این وضعیت پاسخ میدهند. اما بعید به نظر میرسد که این اقدامات تاثیر چندانی بر این بحران داشته باشد، به جز اینکه وضعیت مردم در سراسر جهان و به خصوص مردم در حال مبارزه با این بحران را بدتر کند. این به این دلیل است که بحران تورم فعلی به دلیل افزایش تقاضا نیست، بلکه به دلیل مشکلات عرضه است که درپی افزایش بی رویه قیمتهای انرژی، کمبود نیروی کار و شکست زنجیره تامین ناشی از همه گیری کرونا ایجاد شده است.
خبر خوب این است که راهحلهایی برای همه این مشکلات وجود دارد که نه تنها منجر به کاهش بحران هزینههای زندگی می شود بلکه روند نابودی محیطزیست و کمبودهای دموکراتیک را نیز کاهش می دهد. این برای اکثریت قریب به اتفاق مردم خبر خوبی است.
اما سوال این است که چرا این مدل ها که پیشتر شبیه سازی و آزمایش هم شدهاند، هنوز اجرا نشدهاند؟ در اینجا برخی از دلایل را مرور کردهایم.
قیمت سرسام آور انرژی
شرکتهای نفت و گاز درشرایطی که میلیونها نفر مجبورند بین گرمایش و غذا خوردن یکی را انتخاب کنند، سود بیسابقهای را برای خود کسب میکنند. افزایش تقاضای انرژی پس از قرنطینههای سراسری، زمستانهای طولانی در اروپا و شرق آسیا و اکنون نیز جنگ اقتصادی همراه با تهاجم روسیه به اوکراین، همگی به پرواز قیمت انرژی کمک کردهاند.
راهکار برونرفت از این موضوع، تسریع انتقال به انرژیهای تجدیدپذیر است. حتی بیخردترین اقتصاددانان و سیاستمداران نیز میتوانند این موضوع را درک کنند. کاهش اتلاف انرژی یکی دیگر از بخشهای واضح و بی دردسر این معادله است و از این رو بسیاری از کارشناسان خواستار برنامههای عایقکاری خانه با بودجه دولتی هستند.
نتایج یک بررسی که در سال 2011 انجام شد، نشان میدهد که تنها با طراحی مجدد سیستمهای غیرفعال در خانهها، کارخانهها و سیستم حملونقل و با استفاده از فناوریهای موجود، تقاضای انرژی در این بخشها میتواند تا 73 درصد کاهش یابد.
یک گام فراتر از این رویکردهای «بهرهوری زیستمحیطی» که در آن ما به همان میزان مواد با استفاده از انرژی کمتر تولید میکنیم چیزی است که «بسندگی زیستمحیطی» نامیده میشود. این مستلزم ایجاد سقف و جیرهبندی منابع طبیعی است. این ممکن است کمی «مائو» مآبانه به نظر برسد، اما بستگی به نحوه انجام آن دارد. آخرین چیزی که ما میخواهیم وضعیت «ریاضت زیست محیطی» است که در آن اکثریت مردم باید فقر منابع را تحمل کنند در حالی که ثروتمندان همچنان با جتهای خصوصی به گشت و گذار میپردازند و برای سفر به مریخ برنامهریزی میکنند.
برای کارکرد بهتر، هر نظام محدودیت یا سهمیهبندی منابع ضروری باید مبتنی بر دموکراسی واقعی باشد، هم سیاسی و هم اقتصادی. چه بخواهیم چه نخواهیم، این منابع متناهی هستند، بنابراین ما به روشهای منصفانه و مهربانانه برای تصمیمگیری نیاز داریم و باید «چه کسی چه چیزی را دریافت میکند»، جایگزین «چه کسی چقدر پول برای پرداخت دارد» شود.
دانشمندان محاسبه میکنند که با ترکیب جدیدترین روشهای بهرهوری و بسندگی انرژی، جهان میتواند برای جمعیت ده میلیاردی معادل انرژی در دهه 1960 را مصرف کند. این یعنی با ده میلیارد نفر جمعیت معادل 40 درصد از از هزینه جهانی انرژی امروزه صرف شود.
کار مزخرف است
همانطور که همه ما میدانیم باید سوختهای فسیلی را کنار بگذاریم، همه میدانیم که یک بحران شغلی وجود دارد که باید آن را درنظر گرفت. کمبود نیروی کار کنونی دلایل مختلفی دارد؛ بازارهای کار هنوز به رشد اقتصادی پس از قرنطینه نرسیدهاند، افراد بیشتری مایل به ترک مشاغل بد یا بازنشستگی پیش از موعد هستند، نیروی کار مهاجر به دلیل محدودیتهای مختلف و تغییرات جمعیتی در برخی از نقاط جهان، مانند کاهش رشد جمعیت در سن کار و ... کاهش یافته است. کمبود نیروی کار ممکن است مشکلی متناقض با زمزمههایی باشد که سالها در مورد رباتهایی که شغل ما را میگیرند شنیده ایم.
اما چه مشکل کمبود کارگر باشد و چه کمبود کار، هر دو در اصل ناشی از یک سیستم اقتصادی ناکارآمد هستند که در آن کالاها و خدمات برای رفع نیازهای واقعی تولید نمیشوند، بلکه برای کسب سود برای شرکتهایی که منابع ما را برای زنده ماندن کنترل میکنند، تولید میشوند. درنتیجه باید برای آن شرکتها کار کنیم تا پولی برای دسترسی به آن منابع [حیاتی] بهدست آوریم.
آیا یک معدنچی در کنگو کمتر از ایلان ماسک کار میکند؟
راهکار پاسخ سریع به کمبود نیروی کار آشکار است؛ ارائه دستمزد و شرایط کاری بهتر و همچنین تسهیل نظارتهای مرزی. راه حل بنیادیتر نیز مشابه است: ارتباط میان کار و درآمد قطع شود. دسترسی ما به منابعی که برای زنده ماندن به آن نیاز داریم نیازی به کار ما برای دستمزد ندارد. این ایده که درآمد ما پاداشی برای کار سخت ما نخواهد بود ممکن است افتضاح به نظر برسد، اما این موضوع در حال حاضر وجود دارد. آیا واقعا فکر میکنید که یک معدنچی کبالت در کنگو کمتر از ایلان ماسک کار میکند؟
یکی دیگر از راهحلهای واضح برای بحران کار اعم از کمبود نیروی کار، رباتها یا مشکلات دیگر، مانند نابرابری دستمزد یا بار زیستمحیطی بسیاری از کارها، کاهش کل کار انجام شده و گسترش بیشتر آن به طور مساوی است. کالاییزدایی از تولید بسیاری از کالاها و خدمات، خارج کردن آنها از بخش خصوصی و قراردادن آنها در دست بخش عمومی یا جوامع میتواند به تحقق این امر کمک کند. حذف انگیزه سود به این معنی است که بسیاری از «شغل های مزخرف» بیهوده را میتوان حذف کرد.
این به معنای حمایت از یک اقتصاد متمرکز و برنامهریزی شده استالینی نیست، بلکه حمایت از یک اقتصاد دموکراتیک غیرمتمرکز است. کارهای ضروری که باقی میماند میتواند به طور مساویتری تخصیص داده شود تا با عدم تعادل بزرگ میان کسانی که شغل کافی ندارند و آنهایی که بیش از حد کار میکنند مواجه نشویم. اینگونه برای همه ما زمان بسیار بیشتری برای انجام بازیهای ویدیویی و دیگر سرگرمیها باقی میماند.
زنجیره تامین افتضاح است
همهگیری کرونا موجب توقف بسیاری از خطوط تولید شد و افزایش تقاضای پس از قرنطینه مشکلات جدی را برای زنجیره تامین به وجود آورد، چرا که کسب وکارها نیز به دنبال جبران این عقب ماندگی هستند. این موضوع منجر به کمبود در بسیاری از اقلام مورد نیاز بشر از ریزتراشه و کفش و مبلمان گرفته تا مهمتر از همه یعنی غذا شده است. علاوه بر آن بحران غذایی تحت تأثیرات تغییرات آب و هوایی تشدید شده و خشکسالی، سیل و آتشسوزی باعث اختلال در تولید شده است.
جنگ در اوکراین موجب تشدید این وضعیت نیز شده است چرا که روسیه و اوکراین هردو حدود یک چهارم تجارت جهانی غلات را تشکیل میدهند. قیمت مواد غذایی در حال حاضر به بالاترین حد خود رسیده است و حتی رکورد دوران بحران جهانی غذا در سال 2008، که 155 میلیون نفر را به فقر شدید کشاند، جابجا کرده است. پیش بینی میشود که در آینده نزدیک، بسیاری خواستار کنترل قیمت برای جلوگیری از گرسنگی مردم خواهند شد.
تغییر ذائقه غذایی برای مقابله با گرسنگی
اما یک راه حل بلندمدت آنقدر واضح است که حتی رئیس سازمان تجارت جهانی یا همان نگهبان بازارهای جهانی، گفته است که کشورها باید «ذائقه غذایی خود را تغییر دهند» تا بیشتر محصولات بومی خود را مصرف کنند. تا به امروز، ایده تولید اقلام ضروری در مقیاس محلیتر برای اقتصاددانان و سیاستگذاران جریان ساز اصلی توهینآمیز بوده است. اما دهها سال است که در دستورکار جوامع بومی و فعالان عدالت جهانی بوده است.
فراموش نکنیم که همهگیری کرونا تا حدودی ناشی از بازارهای بدون محدودیت جهانی بود. بازارهای جهانی منجر به جنگلزدایی بیرویه و تخریب زیستگاه شدند و انسان را به طور فزآیندهای در معرض تماس با گونههای دیگر قرار دادند. همچنین نوعی از جهانگردی جنونآمیز را ایجاد کردند که به این معنی بود که آنچه در ووهان آغاز شد، توانست به سرعت در هر منطقه از جهان گسترش یابد.
جنبشهای «حاکمیت غذایی» محبوبیت پیدا میکنند، با این استدلال که به جای تولید برای بازارهای صادراتی، کسانی که غذای جهان را تولید میکنند باید بتوانند خودشان نیز آن را بخورند. همین امر را میتوان در مورد اقلامی غیر از غذا نیز گفت. آیا کسانی که لیتیوم استخراج میکنند نباید بتوانند ماشینهای الکتریکی رانندگی کنند؟
این برای تولید و ذخیره انرژی نیز صدق میکند و ما را به بحران انرژی برمیگرداند. جایگزینی سیستمهای با سوخت فسیلی با سیستمهای تجدیدپذیر نمیتواند به صورت مشابه انجام شود. انرژیهای تجدیدپذیر برای نظامهای غیرمتمرکز و توزیعی مناسبتر هستند، به این معنی که انرژی پاک را میتوان به طور مؤثرتری در دست جوامع محلی به جای شرکتهای بزرگ انرژی جهانی نگه داشت.
با وجود هر سه محرک تورم، یعنی بحران انرژی، نیروی کار و زنجیره تامین، بهترین راهحلها برای مردم، ذاتا برای کره زمین نیز بهترین هستند.
چه کسی بر سر راه آیندهای بهتر ایستاده است؟
در پایان باید بدانیم که اسخ به بحران تورم جهانی آشکار است و سال هاست که دیوانه وار سر راه ما وجود دارد. ما این توان را داریم که نظامهای تولید و کاری ایجاد کنیم که در عین جلوگیری از آخرالزمان زیستمحیطی، زندگی خوبی را به همه ارائه دهد. چه کسی میتواند چنین راهکاری را دوست نداشته باشد؟
سوالی که باید از خود بپرسیم این است: چرا تا به حال این کارها را اجرا نکردهایم، در حالی که حتی برخی از سرسختترین بوروکراتها به ضرورت آن اذعان کردهاند؟ اقتصاد در مورد ریاضیات، اعداد یا مردان سفید پوست معقول نیست. در مورد قدرت است.
ما باید بپرسیم که چه کسی از یک نظام اقتصادی سود میبرد که چندین بحران هزینه زندگی، جنگ، فاجعه آب و هوایی، گرسنگی و بیماری را به بشر تحمیل کرده است؟ چه کسی بر سر راه آیندهای بهتر ایستاده است؟ و مهمتر از همه اینکه ما در این مورد چه خواهیم کرد؟
انتهای پیام
منبع: Open Democracy
دیدگاه تان را بنویسید