دولت اگر زیر بار اجرای مصوبه مولدسازی رفت، باید فاتحه خانهدار شدن مردم را بخواند
احمد توکلی گفت: اگر دولت زیر بار اجرای مصوبه برود، خود را در جنگ با بیخانمانی، خلع سلاح ساخته و شاید مجبور شود فاتحه خانهدار شدن مردم و خدای ناخواسته، فاتحه خودش را یکجا بخواند!
بیان فردا | احمد توکلی رییس هیات مدیره سازمان دیدهبان شفافیت و عدالت و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام طی نامه ای هشدار داد: امروز به اینجا رسیدهایم که اگر فردی با حداقل حقوق، بتواند یکسوم حقوق خود را ماهیانه پسانداز کند، دوره انتظار او برای خانهدار شدن 135 سال به درازا میکشد. اشتباه نخواندهاید: یکصد و سیوپنج سال ... ! یعنی جز اغنیا، امید خانهدار شدن برای کسی باقی نمیماند. این در حالی است که مدت انتظار در سال 1379 و 1394 به ترتیب 12 و31 سال بود. در چنین وضعیتی، مصوبه، با محور زمین فروشی، ساختهوپرداخته میشود. دعوی این نامه، این است که اگر دولت زیر بار اجرای مصوبه برود، خود را در جنگ با بیخانمانی، خلع سلاح ساخته و شاید مجبور شود فاتحه خانهدار شدن مردم و خدای ناخواسته، فاتحه خودش را یکجا بخواند!
متن نامه احمد توکلی، رئیس هیأت مدیره سازمان مردم نهاد دیدهبان شفافیت و عدالت در پی می آید:
سران محترم قوا و اعضای محترم هیأت عالی مولدسازی
هیأت رئیسه محترم کمیسیون تلفیق برنامهی هفتم توسعه در مجلس
نمایندگان محترم مردم در مجلس شورای اسلامی
سلام علیکم؛
در چند ماه اخیر، اینجانب احمد توکلی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس هیئتمدیره سازمان مردمنهاد دیدهبان شفافیت و عدالت، دو نامه سرگشاده نوشتم. در اولی سران قوا مخاطب بودند؛ و در دومی، علاوه بر آنها، خطاب به شما نیز مطالب مهمی تقدیم شده بود. این نامهها پیرامون مصوبه موسوم به مولدسازی اموال دولت(ازاینپس، مصوبه) بود، که از آن، لطمات و خطرات سنگینی متوجه جمهوری اسلامی میگردد. نقض گسترده حقوق ملت و حقوق نمایندگان، حقوقی که نمایندگان، خودشان نیز حق چشمپوشی از آنها را ندارند؛ لگدکوب کردن اصیلترین حق در قضای اسلام و همه نظامهای حقوقی امروز جهان، یعنی حق دادخواهی؛ سلب حق نظارت مردم، و منع حق و تکلیف نظارت نمایندگان و تمامی سازمانهای نظارتی؛ لگدمال کردن بیش از یکصد اصل و حکم از اصول قانون اساسی و از احکام قوانین مالی مادر و ایجاد بستر فساد قانونی گسترده. متأسفانه آن دو نامه در روند غیرقانونی و معارض با سلامت سیستم، تأثیری نگذاشت و همانها را در موادی از لایحه برنامه هفتم گنجاندهاند.
در نامه سوم که همین نوشته است، توجه شما را به وضعیت بحرانی مسکن و ارتباطش با این مصوبه جلب میکنم. در این چند سال تحت تأثیر سیاستهای تعدیل ساختاری صندوق بینالمللی پول، ازجمله: سیاست شکستخورده و مهلک ارزی آن؛ رها ساختن سیاستگذاری در امر زمین و مسکن و سپردن آن به بازار غیررقابتی با عوامل آزمند و بیرحم؛ و سیاستهای نادرست و نامتعادل مالیاتی، به زیان مصرفکنندگان مسکن و به نفع سوداگران بازار زمین و مسکن؛ امروز وضعیت چنان شده که اکثریتقریببهاتفاق مستأجران را مستأصل و زمینگیر کرده و خرید مسکن را تقریباً برای اکثریت قاطع جوانان و خانوادههای متوسط و مستضعف ناممکن ساخته است. گرچه ارز نقطه آغاز ...است که من در نامه قبل به آن اشارهکردهام ولی اهمیت آن در حدی است که نباید بهصورت حاشیه به آن بپردازیم و بهزودی ویرایش سوم این موضوع که حاصل مطالعات جدید است به اطلاع عموم عرضه خواهد شد. کانون توجه این نامه این است که به نمایندگان محترم هشدار داده شود که نگذارید فرصت تاریخی برای حل مشکل مسکن را از دست دهیم و درصدد ارائه طرح جامعی برای حل این مشکل و مشکلات دیگر نیستیم. این بدان معنا نیست که ما در نامه خود پیشنهاد نمیدهیم ولی کانون تمام پیشنهادها حفظ آن فرصت است و اینکه نشان دهیم بدترین دشمن مستضعفان و حکومت ازجمله در خانهدار شدن مردم، فساد است.
تورم در بخش زمین و مسکن به طرز وحشتناکی از تحمل مردم خارج شده است. بر اساس گزارش بانک مرکزی بحران ارزی سالهای 97-98 میانگین قیمت یک مترمربع واحد مسکونی در تهران را 91 درصد افزایش داد. مشابه این اتفاق در سال 1401 پس از جهش قیمت ارز افتاد و متوسط قیمت هر مترمربع مسکن در تهران را از 35 میلیون تومان با افزایش 88 درصدی به 66 میلیون تومان رساند! میانگین سهم ارزش زمین در قیمت مسکن در دوره 1372-1400 تقریباً 60 درصد بوده است که بیشترین سهم با 81 درصد مربوط به 1382 و کمترین با 43 درصد متعلق به سال 1392 بوده است. به نظر میرسد علت سیر نزولی این متغیر در آن ده سال، اجرای سیاست مسکن مهر و عرضه گسترده و بسیار ارزان زمین بوده است.[1] حذف ارزش زمین از قیمت مسکن توصیهای علمی متکی بر پژوهشی در دانشگاه علم و صنعت باراهنمایی دکتر محمد خوشچهره، صورت گرفت و مبنای تصمیم رئیسجمهور احمدینژاد در طرح مسکن مهر بود. طبیعی بود این طرح درمانگر نباشد؛ ولی توانست التیامی در امر مسکن باشد. اگر در اجرای مسکن مهر تصمیمات شتابزده در کار نبود، موفقیت بیشتر میشد.
ارقام فوقالذکر وضعیت وخیم مسکن را منعکس میکند. امروز به اینجا رسیدهایم که اگر فردی با حداقل حقوق، بتواند یکسوم حقوق خود را ماهیانه پسانداز کند، دوره انتظار او برای خانهدار شدن 135 سال به درازا میکشد. اشتباه نخواندهاید: یکصد و سیوپنج سال ... ! یعنی جز اغنیا، امید خانهدار شدن برای کسی باقی نمیماند. این در حالی است که مدت انتظار در سال 1379 و 1394 به ترتیب 12 و31 سال بود. در چنین وضعیتی، مصوبه، با محور زمین فروشی، ساختهوپرداخته میشود. دعوی این نامه، این است که اگر دولت زیر بار اجرای مصوبه برود، خود را در جنگ با بیخانمانی، خلع سلاح ساخته و شاید مجبور شود فاتحه خانهدار شدن مردم و خدای ناخواسته، فاتحه خودش را یکجا بخواند!
این بدان معنی نیست که راهحلی وجود ندارد. هنوز راه انجاموظیفه دولت در تأمین مسکن، با بستهای از سیاستهای سازگار، گشودنی است. البته همهچیز به تغییر بینش و منش حکمرانان و برخی از روشهای حکمرانی بستگی دارد. عنصر محوری بسته سیاستی حل این معضل خانمانسوز، آن است که بپذیرند زمین ابزار سیاستگذاری است، نه مالالتجاره. مالالتجاره کردن زمین، علاوه بر اینکه اهداف مصوبه را تأمین نمیکند؛ بلکه گرانفروشی زمین، چه دولتی، چه خصوصی را برمیانگیزد. و این یعنی تعمیق ناامیدی. گرانی وحشتناک هر مترمربع ساختمان، و در پی آن گران شدن هزینه ساخت و اجارهبها، بیش از همه، از گرانی زمین و سهم بالای آن در قیمت تمامشده مسکن متأثر است. درست همان چیزی که میتواند نقطه قوت دولت باشد. هرچه سهم زمین، بالاتر و قیمت هر واحد آن، افزونتر باشد، حذف ارزش آن از قیمت تمامشده، در کاهش قیمت هر واحد مسکن عرضهشده در بازار، بیشتر خواهد بود. دولت چه ابزاری جز زمین خدادادی رایگان و اجازه دخالت در بازار زمین، مسکن و اجارهبها، در اختیار دارد که بتواند بهوسیله آن قیمت تمامشده مسکن را کاهش دهد و مردم را از بیخانمانی برهاند؟ زمین، دارایی طبیعی و منحصربهفرد است و رایگان در اختیار دولت قرار دارد. دولت تاجر نیست که آن را خریده باشد و آن را مالالتجاره خود بداند و بخواهد آن را به بالاترین قیمت بفروشد. وقتی قانون اساسی تأمین مسکن را از ضروریات قطعی هر زندگی معمولی میشمارد؛ علیالقاعده باید ابزار تعقیب این هدف را هم در اختیار دولت قرار داده باشد؛ این ابزار مؤثر و کارا در اختیار داشتن زمین رایگان و اختیار مداخله در بازار است. این مداخله نیز پایه علمی دارد که در اقتصاد بخش عمومی و فقه از آن سخن گفته میشود. این حقیقت بهطور گستردهای شناخته شده است که بازار زمین بهخودیخود کارا عمل نمیکند، عمدتاً به این دلیل که ذاتاً ناقص است. این نقصها، اساس مداخله دولت را فراهم میکند.[2]و[3]و[4] به دلیل این ناکارآمدیها و کم بودن خریدار و فروشنده، بازار از تعیین قیمت رقابتی کاملاً عاجز است و در چنین محیطی همه نحلههای اقتصاد بخش عمومی درباره حضور و دخالت دولت در بازار زمین تردید ندارند. این مداخله مثلاً در بازار اجاره، تعیین شرایط قرارداد، دوره قرارداد، مبلغ اجاره، شرایط تمدید یا فسخ قرارداد است. در بسیاری از کشورها، منجمله فرانسه و مجارستان، دولت در همه اینها دخالت دارد؛ گرچه میزان دخالت در کشورهای مختلف متفاوت است. بهمحض فزونی تقاضای مسکن بر عرضه، کمتر دولتی از دخالت صرفنظر میکند. این دخالت برای جبران ناکارایی بازار در تولید و عرضه و حفظ مصالح مردم ضعیف در مصرف صورت میگیرد.
مقصود ما از دولت در اینجا، فقط قوه مجریه نیست؛ بلکه تمامی نهادهای بخش عمومی باید در این فعالیت مشارکت داشته باشند؛ ازجمله شهرداریها، ستاد اجرایی فرمان امام، بنیاد مستضعفان، کمیته امداد، ارتش، سپاه، نیروی انتظامی و ... . البته رعایت نیازهای بلندمدت دولت برای ارائۀ خدمات عمومی ضروری است. مشارکت نیروهای مسلح در تملیک زمین به دولت، باید بااحتیاط بیشتر در لحاظ نیازهای دفاعی-امنیتی صورت گیرد؛ و صرفاً برای تأمین مسکن شاغلان و بازنشستههای همین نیروها به کار رود، تا هر عضو آنها پس از 30 -40 سال خدمت خطیر و سخت، با رسیدن به بازنشستگی که ملزم به ترک خانه سازمانی میگردد، آلاخونوالاخون نشود، تا منزلت نظامیان فرونیفتد. فرد نظامی بیمنزلت، توان دفاع از وطن و هموطن را ندارد!
عوامل دیگری در این طرح دخیلاند که گرچه به اشاره، باید از آنها یاد کرد. تا چنین تصور نشود، که تنگناهای معیشتی مردم و معضلات و بحرانهای اقتصاد ملی را میتوان جدا از هم دید و برایشان، بیارتباط باهم، چاره جست. دلسوزان عاقل، که در پیروی از پیامبر رحمت از رنج مردم در رنجند[5] و دغدغه معیشت، منزلت، حریت و هدایت مردم را دارند، باید با بهرهگیری از جهتگیری ارزشی اسلام و آخرین دستاوردهای علوم انسانی بهویژه علم اقتصاد، با نزدیکترین مدل(ها) و رفع نارساییهای احتمالی آنها، به فکر بسته سیاستی با اجزایی سازگار با یکدیگر و متناسب با مقتضیات کشور، به میدان بیایند.
رد دعاوی اصحاب مصوبه
حامیان مصوبه بهگزاف برای آن آثار و اهدافی شمردهاند، اما مصوبه چنانکه خواهید دید به اهدافش نمیرسد.
الف)رد دعوی اصلاح ساختار بودجه
ساختار بودجه چیست که فروش زمین میتواند آن را اصلاح کند؟ ساختار بودجه به ویژگیهایی از بودجه برمیگردد که بدون وجود آنها بودجه دیگر بودجه نیست. بودجه منعکسکننده اهداف و سیاستها و برنامههای یکساله دولت است که در لباس اعداد و ارقام و جداول تنظیم و ارائه میشود. بهطوریکه نمایندگان باید ترجیحات دولت را در کسب درآمد و صرف هزینه با همین مؤلفهها کمّی تشخیص دهند، بپذیرند، رد کنند یا اصلاح و تصویب نمایند. دقت در این مؤلفهها به فرد آشنا و علاقهمند نشان میدهد که دولت امسال کدام وظیفه را اولی میداند، کدامها را کمتر اهمیت میدهد و چه وظائفی را در برنامه یکساله، تعطیل میکند. ولی مجلس بجای پرداختن به بودجه(به همین معنی علمی و قانونی) وقتش را برای تغییر، تضییق، توسعه، تعدیل و توقف قوانین دائمی صرف میکند. این روش بودجهنویسی، با متزلزل کردن قانون،که علیالقاعده عامل ثبات است، ریسک و نا اطمینانی را بالا میبرد، نتیجتاً کاهش سرمایهگذاری را در پی دارد. دوسوم بودجه سالانه کل کشور را بودجه بانکها، شرکتها و مؤسسات دولتی است و مجلس تقریباً هیچ تصمیمی درباره آن نمیگیرد. یکسوم بقیه بهاصطلاح بودجه کل کشور را، بودجه عمومی دولت تشکیل میدهد که طرز رسیدگی به آن را دیدید. اظهارنظر درباره دوسوم را نیز انجام نمیدهد! در پایان جلسه آخر، از جلسات جانکاه و طاقتفرسای (به جد میگویم، نه به شوخی) رسیدگی بودجه در صحن، این پدیده مخل شکل گرفتن بودجهای مطابق اصول بودجهریزی، و اقتصاد بخش عمومی، فسادزا و فساد افزا میگردد. با یک قیام و قعود پروندهاش را میبندد! الحمدالله تکلیف بودجه کل کشور معلوم شد!!
بودجه نفتی، مشکل ساختاری دیگری است که بودجه دولت و اقتصاد ملی را تابع متغیرهای برونزا میکند و هنگام حدوث بیماری هلندی (Dutch Disease) رکود تورمی را بر اقتصاد تحمیل میکند. و امان از دروغ نویسی و بیش نمایی درامد و کم برآوردی هزینهها که عامدانه و آگاهانه صورت میگیرد و بهطورقطع کسری بودجه را پایدار میسازد. کدامیک از این بیماریهای ساختاری را فروش زمین و طرحهای عمرانی چاره میکند؟!
ب) رد دعوی افزایش بهرهوری و رشد اقتصادی
ادعای بعدی، کمک مصوبه به افزایش بهرهوری است باید پرسید: آیا فروش زمین با سازوکار غیر کارشناسی و اختصاص منابع بهدستآمده، و اختصاص به بودجه جاری، سبب افزایش بهرهوری میشود؟ بهرهوری تابع اعدادی نیست که ما فرض میکنیم؛ بلکه تابع نهادهایی است که در این موضوع اثر میگذارند تا از مجموعهای از عوامل بتوانیم بیش از گذشته بهرهبرداری کنیم. ولی واقعیت این است که ما اقتصاد نا بهرهوری داریم. برای اینکه معلوم شود منابع هنگفت در بودجه، چه ارز، چه ریال، چارهساز نیست، نمودار زیر را تقدیم شما میکنم.
دیدگاه تان را بنویسید