فرانسه و چپها در فردای انتخابات
لوپن مثل اکثر جریانهای راست افراطی فعلی اروپا، رابطه خیلی نزدیکی با اسراییل دارد و نگاه استعماری و نژادیش به آفریقا و غرب آسیا خیلی نمیتوانند همسویی با منافع ایران داشته باشند، گر چه ممکن است گوشه و کنارها حرفهای مثبتی درباره ایران زده باشد.
بیان فردا | روحاله نخعی | فردا رقابت دور دوم انتخابات ریاستجمهوری فرانسه بین رئیسجمهور امانوئل ماکرون و رقیب راستگرای افراطیاش، مارین لوپن برگزار خواهد شد. پس از برگزاری دور اول انتخابات، برخی گزارشها حاکی از بیمیلی جریانهای چپ به حمایت دوباره از ماکرون در مقابل لوپن بود اما به نظر میرسد اوضاع کمی تغییر کرده است.
در عین حال گمانهزنیها درباره این رقابت تا زمان اعلام نتیجه ادامه خواهد داشت و از طرف دیگر چشمانداز فردای انتخابات نیازمند بحث و بررسی است. از طرفی شکست چپها در دور اول نیز در این میان توجهات را به خود جلب کرده است و از فردای انتخابات باید دید سرنوشت این گروهها چه خواهد شد. برخی از ناظران نیز گزینههایی را درباره تأثیر این رقابت بر ایران مطرح میکنند. برای بررسی این موضوعات گفتوگویی داشتیم با سهیل جاننثاری، استاد علوم سیاسی دانشگاه پومپئو فابرا بارسلونا که در ادامه میخوانید.
* بگذارید از اینجا شروع کنیم که چشمانداز انتخابات فرانسه از نظر شما چگونه است؟ پیشبینیای از برنده احتمالی دارید؟
ماکرون. در نظرسنجیهای قبل از یک مقدار فاصلهشان نزدیک شد ولی به محض این که انتخابات دور اول تمام شد و دوباره معلوم شد که احتمالش هست که لوپن بتواند رئیسجمهور فرانسه شود، دوباره مقداری اوضاع ماکرون بهتر شد و دوباره مدلی شکل گرفت که البته بهتر است نگوییم بسیج ملی، چون خیلی ضعیفتر از آن بسیجهای ملی قبلی فرانسویها در مقابل راست افراطی است. نوعی مقاومت عمومی همچنان در مقابل لوپن شکل گرفته است و حالا هر روز که میبینیم وضعیت ماکرون در نظرسنجیها دارد بهتر میشود. در مناظرهای هم که داشتند ظاهرا خیلی اتفاق خاصی نیفتاده است که بتواند اوضاع را به نفع لوپن برگرداند.
* چپها اخیرا اعتراضاتی به تکرار انتخابات قبل داشته اند و از اجبار به پذیرش ماکرون راضی نیستند. سناریوی هیلاری کلینتون شانسی ندارد؟ یا اتفاقی مثل برگزیت، یعنی پیروزی غافلگیرکننده راستها به خاطر بیمیلی چپها.
بحث اعتراض یا اجبار پذیرش ماکرون خیلی نیست. بحث در واقع این است که ماکرون در این چند سال چرخش خیلی زیادی به سمت راست داشته است و عملا تفاوت جدی دیده نمیشود در خیلی زمینهها. در زمینههای فرهنگی، یا در مباحث مربوط به مهاجرت یا اقلیتها، تفاوت خیلی زیادی بین ماکرون و لوپن نیست. حتی در یکی از این مناظرههای تلویزیونی، یکسال حدودا قبل از انتخابات، نماینده حزب ماکرون به لوپن میگفت شماها خیلی موضع ملایمی درباره اسلام دارید و به اندازه کافی انتقاد نمیکنید. حتی مسلمانان هم نه، اسلام.
سیاستهایی هم داشته و کارهایی کرده است مثل این که خیلی از انجمنهای اسلامی و گروههای سیاسی و اجتماعی مسلمانها را بسته است. همین چند روز پیش، یکی از انجیاوهای حمایت از فلسطین را بستند، به بهانه تروریسم یا هر چیز دیگری. خب در اینها واقعا فرقی نمیکنند. از آن طرف درست است که لوپن سیاست اقتصادی نئولیبرال دارد، اما نسبت به ماکرون بعضی جاها حتی میشود گفت اقتصاد ملایمتری دارد و آن اقتصاد هار کاپیتالیستی را لااقل حرفش را نمیزند. در این انتخابات، اریک زمور که او هم راست افراطی بود، در واقع نماینده راست افراطی با اقتصاد خیلی نئولیبرال وحشی بود و لوپن خیلی ملایمتر برخورد میکرد. حالا حداقل در حرف، حرف از ادامه خدمات حمایتی دولتی میزند و حرفهایی مثل این. به این خاطر خیلیها ممکن است علاقهای به ماکرون نداشته باشند، چون عملا تفاوتی بین این دو چهره نمیبینند.
بله همیشه به هر حال سناریوی خانهنشینی یا چند درصد جابهجا شدن رأیها هست ولی به نظر میرسد که الان اوضاع دارد به نفع ماکرون پیش میرود و خیلی لوپن شانسی ندارد. ولی خب اتفاقات آن گونه مثل برگزیت یا کلینتون، به هر حال ممکن است.
* آیا این سرنوشت محتوم چپها در فرانسه یا از نگاهی در اروپا یا اصلا غرب شده است که در نهایت شوکران را بنوشند و دفع افسد به فاسد کنند؟
این خب بحث خیلی طولانی و بلندی است. میشود تاریخش را تا دهه ۱۹۷۰ ۱۹۸۰ برد. ولی الان در اروپای غربی حداقل اگر نگاه کنیم، در پرتغال، اسپانیا، آلمان، سوئد، بلژیک، ایتالیا و امثالشان، حزب سوسیالیست در قدرت است. در اتریش نزدیک است و احتمالا در انتخابات بعدی میتواند به قدرت برگردد. اما فرانسه اصلا این طور نیست. فرانسه اصلا یک جریان جدایی است و حزب سوسیالیست، حزب چپ میانهاش، در آستانه انحلال است. به این علت که این دفعه نتوانستند به پنج درصد برسند، کمکهای دولتی نخواهند گرفت و احتمالا مجبور میشوند حزب را از اساس منحل کنند و چپهای میانه باید به دنبال حزب و تشکیلات جدیدی بروند که در انتخابات بعدی در مقابل لوپن عَلَمش کنند و شاید یکی از جریان ماکرون. یعنی چیزی که میخواهم بگویم این است که وضعیت چپ میانه در فرانسه خیلی حادتر از وضعیت چپهای میانه یا چپهای رادیکال در کشورهای اروپای غربی است. خیلی نمیشود اینها را با هم ترکیب کرد. فرانسه خیلی مدل شدیدتر و خاصتری است.
سرنوشت چپهای فرانسه بعد از انتخابات چه خواهد شد؟
* چپهای فرانسه با این شکست این دوره سرنوشتشان چه خواهد شد و بعد از این انتخابات چه طور از زمینی که خوردند بلند میشوند؟ یا آیا کنار میروند و خانهنشین و حذف میشوند؟
حزب سوسیالیست به نظر میرسد دیگر دورهاش گذشته است. احتمالا منحل میشود و میرود. بین بقیه احزاب چپ، جریان ملانشون توانست نسبتا نتیجه خوبی بگیرد ولی سن او بالاست و خیلی معلوم نیست بعد از انتخابات بتواند جریانش را حفظ کند. جریان ملانشون شباهتی دارد به جریان ماکرون و آن این که عملا بر اساس یک شخص است و با کنار رفتن این شخص معلوم نیست چه وضعیتی پیدا میکند. حزب سبزها وضعیت خیلی بدی نداشت. البته آنها هم زیر پنج درصد بودند و به چیز خاصی نرسیدند. الان صحبتهایی هست که رأیدهندههای این مدل احزاب، چپ میانه و اینها شاید بتوانند دور حزب سبز با همه محدودیتهایی که وجود دارد جمع شوند. مسئله اما این است که این به جای خاصی نمیرسد. الان در سیاست فرانسه همان طور که گفتم جریان ملانشون یک شخص است. جریان ماکرون یک شخص است با دولتی پشتش. جریان لوپن ساختاری دارد. حزب محافظهکار یا همان جمهوریخواهان، آنها هم نابود شدند و با مشکل روبهرو هستند و بین راست میانه ماکرون و راست تندروی لوپن خیلی جایی برای بازی کردن برای حزب محافظهکار نمانده است. آنها هم با مشکل جدی مواجهند. آنها هم به نوعی از بین رفته اند. سمت چپ هیچ حزبی نیست که الان ساختار خیلی خاصی داشته باشد و بتواند برنامه جدی پیاده کند برای جذب رأیدهندههای جدید و سنتی چپ.
احزاب چپ میانه و حتی بعضی از احزاب چپ رادیکال در اروپای غربی، پایگاه رأیشان در شهرهای بزرگ است بین جوانترها تحصیلکرده که عقاید پیشرو دارند. این با آن پایگاه سنتی این احزاب فرق دارد که در طبقه کارگر و سندیکاها و اتحادیههای کارگری کار میکردند. الان فقط ملانشون است که توانسته مقداری از این رأی سنتی را به خودش جذب کند. بقیه احزاب چپ فرانسه رأی جدیشان در همین شهرهای بزرگ بوده و هیچ ارتباط خاصی نتوانستهاند با طبقه کارگر برقرار کنند. طبقه کارگر رأیش را تا حد زیادی به لوپن داده است. بخش بزرگی از این طبقه به لوپن رأی داده اند.
:
حالا احزاب چپ کاری خواهند کرد؟ اصلا کاری میتوانند بکنند؟ خیلی مشخص نیست. یعنی بدون ساختار و بدون بودجه جدی، میماند همین طبقه شهری تحصیلکرده پیشرو که درصد بالایی هم نخواهد بود. یعنی شاید دهدرصد رأیدهندههای فرانسه هم نشوند. اینها میتوانند این طور دور هم جمع شوند و این خب به جای خاصی هم نخواهد رسید. احتمالا باید صبر کنند، شاید در چرخشهای سیاست مثلا بعد از این که ماکرون کنار میرود و دیگر جانشینی نخواهد داشت، شاید بشود تصور کرد که راستهای سنتی نقشی پیدا کنند، راستهای افراطی جدا شوند، مثلا لوپن کنار برود و قدرت به جریان پدرش و نسل بعدی خانوادهاش در حزب برسد که تندتر هستند. اگر چنین اتفاقاتی در صحنه سیاسی فرانسه رخ دهد شاید دوباره جریانی در چپها بتواند رشد کند که همه این بخشهای مختلف را به هم پیوند بزند. سبز و لیبرال و چپ سوسیال دمکرات و چپ رادیکال و کمونیست و همه اینها را دوباره بتواند به نوعی پشت سرش جمع کند و رأیدهندههای جدید هم جذب کند.
اگر چنینی سناریویی رخ دهد، آن موقع میشود گفت شاید چپ بتواند بلند شود، ولی حداقل تا سال ۲۰۲۷ بعید است که اتفاق خاصی بین این گروههای چپ مضمحلشده الان بیفتد.
این وضعیت جدیدی هم نیست. یعنی حزب سوسیالیست فرانسه مدتهاست که با افول مواجه است. از سال ۲۰۰۳ که لیونل ژوسپن نتوانست به دور دوم برود و ژان ماری لوپن به دور دوم رفت، مشخص بود که اوضاع خیلی جالب نیست. بعد زمانی که اولاند بعد از دور اول کنار رفت و حزبش زیر ۱۰ درصد رأی آورد، مشخص بود که در این چند سال اتفاق خاصی نیفتاده است. یعنی تلاشهای حزب سوسیالیست برای احیای خودش همه شکست خورده اند. تلاش چپهای کوچک و بزرگ دیگر هم به مشکل خورده است. فقط همین جریان ملانشون موفق بوده است. آن هم شخصیت ملانشون است که ملغمهای است از خواستهای قدیمی و جدید چپ با یک رویکرد مردمگرایانه خیلی متفاوت. یعنی بستهای را در واقع به رأیدهندگان ارائه میکند که با همه گروههای دیگر فرق میکند این گونه موفق شده است و این بیشتر به خاطر شخصیت خودش است. معلوم نیست که اگر او هم کنار برود اتفاق خاصی برای رأیدهندهها بیفتد و بتوانند دوباره جمع بشوند و کار جدیدی کنند. حزب سوسیالیست تا این جا که دیدیم ازشان برنیامده است.
* فاجعهای که از پیروزی احتمالی لوپن تصویر میشود تا چه حد واقعی است؟ مثلا آیا فرانسه به سمت مخالفت به اتحادیه اروپا میرود؟ برخی میگویند جایگاه فرانسه با پیروزی لوپن در صحنه بینالمللی تغییر اساسی خواهد کرد و رویکردی مثل آن چه در آمریکا با ترامپ رخ داد پیش گرفته خواهد شد در حالی که با ماکرون فرانسه مدعی رهبری و پیشافتادن در مسیر تصمیمگیری بوده.
فرانسهای که لوپن رئیسجمهورش باشد که باز هم تأکید کنم فکر نمیکنم حداقل تا سال ۲۰۲۷ چنین اتفاقی بیفتد، قاعدتا تفاوتهای خیلی مهمی با ماکرون در زمینه سیاست خارجی و اینها خواهد داشت. ولی به نظرم مقداری بیش از حد روی این تفاوتها تأکید میشود. به نوعی این تصویر ارائه میشود که فرانسه همیشه برخلاف این بوده است. در حالی که مثلا فرانسه برای سالها از ساختار نظامی ناتو بیرون بود. تا همین چند سال پیش که برگشتند و نیرو داشتند در ساختار نظامی. فرانسه معمولا با ناتو موضع داشته است. جریان گلیست فرانسه مثل شیراک که آخرین بازماندهشان بود، همیشه با ناتو و سیاست خارجی آمریکایی اختلاف مواضع جدی داشتند. در جریان حمله به عراق آمریکا در سال ۲۰۰۳ این خیلی بیشتر از همیشه پررنگ شد.
درباره اتحادیه اروپا هم فرانسه همیشه مواضعی داشته که خیلی همخوانی نداشته با چیزی که ماکرون الان پیاده میکند. او به نوعی سعی میکند خودش را رهبر اروپا جا بزند و قهرمان همگرایی اروپایی. فرانسه همیشه سعی کرده است هویت مستقل خودش را از اروپا حفظ کند. در دوران خیلی زیادی اساسا مخالف عضویت انگلیس بود. بعد مخالف عضویت کشورهای دورتر مثل حتی اسپانیا و یونان بود. در واقع سعی میکرد اتحادیه اروپا را محدود و شبیه خودش نگه دارد. اخیرا و حالا با ماکرون در صدر ماجرا، عوض شده است و خیلی بیشتر حرف از اروپا میزنند.
اشارهای که کردید به رویکرد آمریکا و ترامپ را من مطمئن نیستم دقیقا اشاره به چیست. حرفش بود که اروپاییها آمریکا را از صحنه جهانی کنار بگذارند و سعی کنند حاشیهنشینش کنند. ولی خب این اتفاق اصلا نیفتاد. یعنی اروپاییها اعتراضشان را میکردند و آمریکا کار خودش را همچنان انجام میداد. موارد خیلی زیادیش هم در مورد کشور ما اتفاق افتاد. خبری هم از آن چیزهایی که گفته میشد مثل نزدیکی به روسیه نشد. سلاح کشنده به اوکراین داد، تحریمها را برقرار کرد، با منافع روسیه درگیر هم شد. صرفا حرفش بود که کارهایی را متفاوت انجام خواهد داد و یکجانبهتر خواهند بود.
فرانسه اساسا آن وزن آمریکا را صحنه جهانی ندارد. این خیلی تفاوت مهمی است. فرانسه وزنی دارد به عنوان امپراطوری و قدرت استعماری سابق که همچنان هم در مستعمرههای سابق خودش و کشورهای همسایه خیلی نفوذ و اعمال قدرت دارد. با همه اینها در آن حد و اندازه نیست. یعنی اگر لوپن به قدرت برسد و بخواهد کمی تفاوت ایجاد کند، احتمالا فرانسهای خواهیم داشت که در صحنه جهانی خیلی ناسیونالیستی عمل میکند، خیلی خودمحورتر و یکجانبهتر نسبت به فرانسه ماکرون. احتمالا خیلی وقعی به نهادهای اروپایی نخواهد نهاد، برخلاف ماکرون که سعی میکرد خودش را به نوعی رهبر اتحادیه اروپا جا بزند، مخصوصا بعد از مرکل در چند ماه گذشته.
در مواردی ماکرون سعی میکرد خودش را میانجی صحنه جهانی کند. در تمامشان هم تقریبا شکست خورد. چه در ایران، چه در اوکراین، چه بعد از انفجار بیروت در لبنان، در هیچ کدام به هیچ نتیجهای نرسید. صرفا ژست امپراطوری و استعماری را حفظ میکرد. لوپن اگر به قدرت برسد که نمیرسد، احتمالا چنین چیزهایی را کنار خواهد گذاشت و به نوع دیگری برخورد میکند. خیلی به دنبال میانجیگری حتی در بحث اعلام مواضع نخواهد بود. چون بحث است که ماکرون واقعا دنبال میانجیگری بود یا نه. اما صرفنظر از آن، لوپن احتمالا حتی در مواضع هم خیلی کاری به این چیزها نخواهد داشت. احتمالا سعی میکند روابطش با روسیه و آمریکا را متعادلتر کند و به نوعی تقریبا برگرداند به همان چیزی که فرانسه همیشه بود. جایی بین روسیه و آمریکا برای این که بتواند خودش بازی کند و برگردد به عنوان قدرت مستقل. ولی خب این بحثها همان طور که گفتم روی آب است چون لوپن به قدرت نخواهد رسید.
حرفم این است که ماکرون سعی میکند خودش را رهبر اروپا جلوه دهد و در چارچوب سیاستهای لیبرال اتحادیه اروپا عمل کند. لوپن اگر به قدرت برسد سعی میکند موضع ناسیونالیستی و مستقلی برای فرانسه داشته باشد و در خیلی مواردی که ماکرون اظهار نظر میکند و سعی میکند حضور داشته باشد، لوپن احتمالا بیخیال خواهد بود و کاری نخواهد کرد. در حوزههای دیگر سعی خواهد کرد کارهایش را بکند، مخصوصا در حوزه مستعمرههای سابق فرانسه. ولی در حوزههای اروپاییتر احتمالا تفاوت بیشتری با ماکرون خواهد داشت.
* فرانسه، شاید با اغراق، به سازماندهیهای صنفی و اعتصابات شدید و خیلی اوقات نتیجهبخش شهرت دارد . چه طور میشود که در چنین فضایی احزاب چپ این همه سال در محاق بودهاند و نتوانستهاند این فضا را تبدیل به سرمایه و پایگاه کنش چپگرایانه و ضدسرمایهداری کنند؟
خب این برمیگردد به همان چهل سال پیشی که گفتم. فرانسه خیلی دیرتر از کشورهای دیگر اروپای غربی به دست چپها یا چپهای میانه افتاد. مثل ایتالیا، در فرانسه بعد از جنگ جهانی دوم، این حزب کمونیست بود که بزرگ احزاب چپ بود. این تفاوت مهمی است که فرانسه با بقیه کشورهای اروپای غربی دارد و خب به دلایل زیادی، هیچ وقت کمونیستها نه در ایتالیا و نه در فرانسه نتوانستند به قدرت برسند. سوسیالیستها هم خیلی علاقهمند به همکاری با کمونیستها نبودند.
اتفاقی که در فرانسه میافتد این که بعد از جنبش ۶۸ حزب کمونیست فرانسه ضربه بزرگی میخورد. در سال ۶۹ حزب سوسیالیست فرانسه تشکیل میشود. به نوعی میآید جای حزب کمونیست را به عنوان بزرگ احزاب چپ میگیرد و جبههای تشکیل میشود که همه احزاب چپ به نوعی با هم همکاری کنند، ولی مدیریت جریان با سوسیالیستها و فرانسوا میتران باشد. دهه ۷۰ در اروپا همه کشورهای اروپای غربی تقریبا دولتهای چپ میانه و سوسیالدمکرات دارند اما فرانسه این طور نیست. دهه ۷۰ که تمام میشود، در واقع از اواخر دهه ۷۰ در کشورهای مختلف جریان چرخش به سمت نئولیبرالیسم آغاز میشود. مثلا در مورد انگلیس خیلی واضح است و خارج از اروپای غربی در آمریکا هم خیلی واضح است، با کارتر و بعد ریگان. در فرانسه این اتفاق عجیب میافتد. سال ۱۹۸۱ حزب سوسیالیست به قدرت میرسد. وقتی همه احزاب سوسیالدمکرات در کشورهای اروپایی کنار رفته اند، در فرانسه به قدرت میرسند. اینها با تورم زیاد با مشکلات اقتصادی خاص روبهرو میشوند و به جای این که سیاست خودشان را پیاده کنند، تحت فشار نهادهای اروپایی، سیاستهای ریاضت اقتصادی در پیش میگیرند و از همان جا ماجرا میجرخد. درست است که میتران یا حزب سوسیالیست حرف از سیاستهای سوسیالیستی و کلکتیویستی میزنند اما در عمل چیز دیگری پیاده میشود. میتران ۱۴ سال رئیسجمهور است و چرخش نئولیبرالیستی فرانسه و حزب سوسیالیست را کامل میکند. اینها میآیند به نوعی سعی میکنند راه سوم را پیدا کنند. چیزی که بعدها تونی بلر در انگلیس پیاده کرد، فرانسه قبلتر داشته سعی میکرده به آن شکل پیاده کند و دنبال چنین چیزی بگردد. نتیجه میشود دولتی که خیلی از حمایتهای اجتماعی را برمیدارد و به نوعی خالیاش میکند. این شروع اضمحلال حزب سوسیالیست است و مشکلاتش است. بله بعدا در سال ۲۰۱۲ دوباره با اولاند به قدرت میرسد ولی عملا همین یک دوره میتران است که حزب سوسیالیست به قدرت میرسد و بعد شروع میکند به خرابکردن و کنار رفتند. آن تغییرات قانونی بازار کار که در دوران اولاند انجام میشود و دیگر رابطه حزب سوسیالیست را کامل با سندیکاها و اتحادیهها قطع میکند، صرفا اوج ماجراست وگرنه این رابطه از افول حزب کمونیست در دهه ۷۰ و بعد چرخش به راست حزب سوسیالیست در دهه ۸۰ شروع شده و تا همین الان ادامه پیدا کرده و چنین شده است.
جبهه ملی فرانسه زمانی که با ژان ماری لوپن شروع به رشد میکند، اساسا میرود دنبال کارگرهایی میکردد که از حزب کمونیست و چرخشها و مواضعش ناامید شده اند. از همان جاست که جبهه ملی دنبال رأی کارگری میرود و خرابشدن روابط بین چپها و اتحادیهها و سندیکاها شروع میشود که تا الان هم ماجرا همچنان ادامه دارد.
* پیشبینی شما از ماکرون دوره بعد و پس از پیروزی چیست؟ آیا در داخل و خارج با همین فرمان ادامه میدهد یا با نگاه به انتخابات بعدی بازی متفاوتی را پیش میگیرد و به دنبال شکلدهی به مسیری متفاوت خواهد رفت و به دنبال جریانسازی و میراثگذاری خواهد بود؟
ماجرا این طور است که ماکرون جریان خاصی ندارد. ماکرون عملا یک بانکدار بروکرات خیلی معمولی بود که در سیستم اولاند بالا آمد. در رقابتهای داخلی حزب سوسیالیست، رقیب جریان چپتر حزب بود. ماکرون عضو حزب البته نبود ولی نزدیک به حزب بود و اولاند طبعا با جریان راستتر که ماکرون یکی از نمایندههایش میشد نزدیک بود و او را انتخاب کرد و مونت بورگ را بیرون گذاشت. ماکرون این طور چهره شد، اعلام نامزدی کرد و پیروز شد. هیچ جریان مشخصی پشت سر او نبود. بدون هیچ ایدئولوژی خاصی. در واقع، اوج آن جریان بروکراسی و لیبرالیسم اداری و ضدسیاسی اروپای غربی بود. ماکرون چنین چیزی بود. در انتخابات مجلس هم که بلافاصله بعد از انتخابات ریاستجمهوری قبلی بود، صرفا چهرههایی را از طرفهای مختلف، از اعضای احزاب سوسیالیست و محافظهکار و جریانهای سنتریست قبلی که معمولا ۵-۶ درصد رأی میآوردند، گلچین کرد و کنار هم گذاشت. یک ایده درباره علت این رفتار ماکرون و چرا الان به سمت راست حرکت کرده بیشتر از قبل، این بوده که سعی میکند با چسبیدن به حزب محافظهکار یا جمهوریخواهان به نوع باعث شود که این حزب نرود به لوپن نزدیکتر شود. خیلی این حرف البته معنای خاصی ندارد و در عمل میبینیم که خود ماکرون به لوپن چسبیده است ولی کاری که ماکرون کرده است تخریب فضای میانه در فرانسه است. راست میانه، چپ میانه و خود میانه و جریانهای سنتریست. اینها را کلا مضمحل کرده است. برنامه خاصی هم نمیتواند داشته باشد و چیز دیگری برای بازی با این جریانها نمانده است. آن طرف لوپن است، آن طرف جریان ملانشون که متکی به شخص است. کار دیگری اساسا نمیتواند بکند. میتواند این طرف و آن طرف برود ولی با این دو تا جریان راست میانه و چپ میانه وسط سیاست فرانسه به نوعی بازی میکند. الان هم دولت پشت سرش است و میتواند کار کند. ولی خیلی جایی ندارد که بتواند چهره خاصی را علم کند به جای خودش. در واقع از دل یک ساختار حزبی نیامده است. از دل یک ساختار اداری بیرون آمده است و حالا با توجه به مشخصات فرانسه و سیستم انتخاباتی و اینها، توانسته است دوره قبلی رئیسجمهور شود و الان هم دارد روی همان مسیر همچنان جلو میرود.
ماکرون به نوعی کاری را کرده است که مانوئل والس میخواست انجام دهد، به عنوان یک شخصیت سنتریست ضد سیاسی، بدون ایدئولوژی مشخصی که چشمانداز خاصی برای کشور داشته باشد. این طور نیست. صرفا یک شخصیت بروکرات بانکی است. یک شخصیت لیبرال سنتریست. والس به همین دلیل موفق نشد چون دقیقا همین بود. ماکرون موفق شد چون ویژگیهای دیگری داشت و بیرون حزب سوسیالیست بود، برخلاف والس. در این مدت هم ادوارد فیلیپ که نخستوزیرش بود سعی کرد چنین تصویری از خودش ایجاد کند و حزب جدیدی هم سال گذشته راه انداخت ولی آن کاریزما یا شخصیت مستقل و جدا و جذاب و جدید ماکرون را ندارد. در احزاب زیادی هم بوده است و مدام بین احزاب مختلف چرخیده است، برای همین فکر نمیکنم خیلی بتواند شانسی داشته باشد.
* چنان که گفتید لوپن شانس پیروزی کمی دارد اما برای ایران ماجرا فرقی میکند؟ برخی اینجا بر این باورند که راستهای افراطی در مقابل میانهها به هر حال برای ایران خطرناکند، برخی مدعیاند چه اتفاقا آنها قدرت بگیرند برای ایران بهتر میشود و برخی هم همواره معتقدند در موضوع ایران موضع و رفتار این طرف و آن طرف یکی است. شما نظرتان چیست؟ فرقی برای ایران دارد که در فرانسه چه کسی و چه جریانی به قدرت برسد؟
فکر کنم تجربه ترامپ به اندازه کافی نشان داده که ماجرا را چطور باید دید. لوپن مثل اکثر جریانهای راست افراطی فعلی اروپا، رابطه خیلی نزدیکی با اسراییل دارد و نگاه استعماری و نژادیش به آفریقا و غرب آسیا خیلی نمیتوانند همسویی با منافع ایران داشته باشند، گر چه ممکن است گوشه و کنارها حرفهای مثبتی درباره ایران زده باشد.
انتهای پیام
دیدگاه تان را بنویسید