ضرورت گفتوگوی فوری ایران و آمریکا
ایران و آمریکا به رغم کنترل نسبی که بر رفتار خود داشته اند، به دلیل همین ماهیت لغزنده محیط جنگ و گسترده شدن جغرافیای منازعه در خاورمیانه، در آستانه تنش های پر دامنه تری قرار گرفته اند و در هر دو سو فشارهایی فزاینده برای ورود مستقیم تر به منازعه وجود دارد. هم اینک نیز خبرهای رسانههای غربی نیز حاکی از فشارهایی به بایدن برای برخی درگیریهای مستقیم کنترل شده با تهران از جمله حملات چند لایه به مراکز و تاسیسات نظامی و مستشاری ایران و گروههای مقاومت در سطح منطقه برای نمایش اقتدار و حفظ توازن است.
بیان فردا | حکمرانی| دکتر ابوالفضل فاتح، مدیرعامل اسبق ایسنا و تحلیلگر مسائل سیاسی در یادداشتی به موضوع افزایش تنش میان ایران و آمریکا پرداخته و بر ضرورت گفت و گوی فوری ایران و آمریکا تاکید میکند.
دکتر ابوالفضل فاتح، تحلیلگر سیاسی و مدیرعامل اسبق ایسنا
متن کامل این تحلیل را از نظر میگذرانید:
در این لحظات که خبرهای رسانههای آمریکایی را مرور میکنم، همه حاکی از آن است که بایدن را در آستانه تصمیم نظامی برای پاسخ به حمله پهپادی به پایگاه موسوم به برج ۲۲ در اردن قرار دادهاند و جنگ طلبان آمریکایی بر طبل آن میکوبند.
ولو بخشی از این اخبار شانتاژ رسانهای باشد، اما چنان که در یادداشت نودمین روز غزه عرض شد، ماهیت جنگ آتش است و می تواند دامن گیر شود. طولانی شدن جنگ، مظلومیت و تنهایی نظامی مردم غزه، وقایع خلیج عدن، جنگ پهپادی و موشکی در عراق و سوریه، درگیری های جنوب لبنان، حمله به مراکز مستشاری ایران و اینک بهانهی ماجرای پایگاه در اردن، رهبران دو کشور را در شرایط ویژهای قرار داده است و خواسته یا ناخواسته سطح تنش را به شکل فزاینده و بیسابقهای افزایش داده است.
تنش مستقیم ایران و آمریکا هرچه باشد، بیش از هر چیز به نفع اسرائیل گرفتار در بن بست غزه است. نتانیاهو و افراطیون کنست طی حدود چهار ماه، تاکنون به دلیل مقاومت استثنایی مردم غزه، جز نسل کشی و آبرو ریزی جهانی چیزی بر جای نگذاشتهاند و در اهداف اعلام شده ناکام بودهاند. از این روست که اسرائیل بیش از هر زمان با مثلث نسل کشی، ترور و گسترش بحران در جستجوی راهی برای فرار از مخمصهی غزه است و از روز نخست یکی از این راه حل ها، درگیر ساختن آمریکا و ایران بوده است.
در یادداشت نخستین درباره غزه بیان شد که ایران نقشی جدی در به نتیجه نرسیدن بسیاری از پٰروژه های نظامی – سیاسی آمریکا در منطقه داشته است. نمونه ی آن سوریه و فلسطین و عراق است. به لحاظ تجربه ی عملی، داستان عراق و افغانستان و سوریه نیز نشان داد که ماشین جنگی آمریکا بیشتر ماشینی تخریبی است و چند دهه هست که نتوانسته است هیچ پیروزی حتمی را برای آن کشور تضمین کند، چنان که افتضاح فرار از افغانستان و آن روزهای فرودگاه کابل به نمادی از شکست شرم آور یک ارتش هم در بعد تاکتیکی و هم استراتژیک تبدیل شد. موفقیت نسبی آمریکا در نخستین سقوط طالبان، اسقاط صدام و رفع اشغال از کویت نیز با همکاری کامل ایران یا لااقل عدم معارضه ی میدانی ایران به بار نشست.
می دانیم که در سی و پنج سال گذشته ایران و آمریکا همواره از برخورد مستقیم پرهیز داشته اند. در وقایع اخیر نیز هر دو کشور اعلام کرده اند مایل به گسترش تنش در منطقه نیستند. اما ایران و آمریکا به رغم کنترل نسبی که بر رفتار خود داشته اند، به دلیل همین ماهیت لغزنده محیط جنگ و گسترده شدن جغرافیای منازعه در خاورمیانه، در آستانه تنش های پر دامنه تری قرار گرفته اند و در هر دو سو فشارهایی فزاینده برای ورود مستقیم تر به منازعه وجود دارد. هم اینک نیز خبرهای رسانه های غربی نیز حاکی از فشارهایی به بایدن برای برخی درگیری های مستقیم کنترل شده با تهران از جمله حملات چند لایه به مراکز و تاسیسات نظامی و مستشاری ایران و گروه های مقاومت در سطح منطقه برای نمایش اقتدار و حفظ توازن است، چرا که از دیدگاه جنگ طلبان آمریکایی توازن در منطقه به زیان آمریکا بر هم خورده است. در این حال آمریکایی ها ابراز می دارند که تلاش دارند نوع برخورد خود را به گونه ای تنظیم کنند که به گفته آنان قوی و چند لایه بوده، اما منجر به افزایش تنش در منطقه نشود! حال آن که چنان که گفته شد ماهیت جنگ، بحران و تنش و آتش است و دامنه آن ضرورتا قابل پیش بینی و پیشگیری نیست و چه بسا بی پاسخ نمانده و چرخه ای از درگیری ها را به صورت پلکانی پدید بیاورد، کما این که در موارد فراوانی نیز شاهد بودهایم.
ارزیابی های جدی وجود دارد که رهبران ایران به ویژه پس از وقوع هفتم اکتبر، پیش بینی هایی برای این مرحله داشتهاند، علاوه که حامیان منطقه ای مقاوم و ابزارهای توانمندی در اختیار دارند. اکثریت قاطع مردم ایران نیز به رغم مشکلات و اختلاف نظرها و شکاف ها به سرزمین و تمامیت ملی خود به شدت حساسند و فراموش نخواهند کرد. این ارزیابی ها باور دارد، برخورد مستقیم دو کشور، می تواند سرمایه های انسانی و منابع عظیمی از دو ملت آمریکا و ایران را در معرض تهدید قرار دهد و منطقه را نیز با بحرانی طولانی مدت مواجه سازد. برخوردهای با گروه های مقاومت نیز عوارض ویژه خود را دارد و دست آمریکا را آلوده تر می سازد. مطالبه ی اصلی آنها آتش بس غزه است. تضمینی هم برای نتایج این درگیری ها برای هیچکس وجود ندارد، چنان که حمله مستقیم به یمن نتیجه ای جز افزایش تنش و ناکامی برای مهاجمان و تخریب یمن بر جای نگذاشت. از منظر اخلاقی نیز آمریکا بیش از پیش به دامان سقوط اخلاقی حمایت از اسرائیل در منطقه و جهان کشیده خواهد شد. از منظر سیاست داخلی آمریکا نیز، علاوه بر آن که ارزش افزوده ای برای آنان به دنبال نخواهد داشت، در بلند مدت جریانات افراطی و جنگ طلب آمریکا را تقویت خواهد کرد و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نیز چه بسا بایدن را در موقعیت ضعیفتری قرار خواهد داد. همین گونه در ایران نیز جریاناتی هستند که منافع داخلی خود را در استقبال از تنش می بینند و آن را بر منافع ملی ترجیح می دهند و به پی آمدهای این گونه درگیری ها برای کلیت میهن بی توجهند.
ایران حمایت از فلسطین و مقاومت در منطقه را به عنوان عمق استراتژیک خود تعریف کرده است و شواهدی در دست نیست که بخواهد از آن دست بشوید. آمریکا نیز اسرائیل را عمق استراتژیک خود در منطقه می داند و با همه ی هزینه های اخلاقی و سیاسی، در جانب اشغالگران ایستاده است. صف بندی مهم و سرنوشت سازی است، اما به نفع هر دو کشور است که داستان غزه در غزه پایان یافته و به یک آتش بس نسبتا پایدار ختم شود. با این تفاوت که ایران آن را برای فلسطین و آمریکا آن را برای اسرائیل می خواهد.
به طور کلی و به ویژه در این شرایط که زمزمه های جنگ بالا گرفته است و احتمال دخالت عناصر غیر قابل کنترل نیز وجود دارد، با توجه به هزینه های فوق تصور هر گونه درگیری مستقیم، هنوز بهترین اقدام برای ایران و آمریکا دیپلماسی و گفت و گوی مستقیم است، آن هم پیش از وقوع هر گونه درگیری در هر سطحی، که گفت و گو پس از درگیری احتمالی گرچه هنوز مفید است، چه بسا منافع امروز را نخواهد داشت. این هم به نفع دو کشور و هم به نفع توازن منطقه ای و هم به نفع بشریت و مردم مظلوم غزه است. گفت و گو فرصتی است که دو کشور مستقیما به تفاهمی نسبی درباره ی تنش های منطقه ای دست یابند و هم فشار بر اسرائیل برای رسیدن به آتش بس را مضاعف سازند. اساسا این نکته ی غریبی است که ایران در صحنه ی حمایت نظامی از فلسطین حضور داشته، اما در سطوح مهمی از دیپلماسی غایب است.
این روزها که خبرهایی از احتمال آتش بس ولو موقت بین حماس و اسرائیل وجود دارد، احتمال آن می رود در صورت وقوع هر گونه درگیری ایران و آمریکا، آتش بس نیز به تاخیر افتد و یا در سناریوی دیگر ولو با وقوع آتش بس در غزه، درگیری وسیعی در سطح منطقه آغاز شود و در حقیقت زمینه و موضوع جنگ به سطح و جغرافیایی دیگر منتقل شود و این احتمال هیچ مفهومی جز تامین خواست اسرائیل که در جستجوی انحراف تمرکز جهانی از ناکامی و نسل کشی غزه است، و همچنین تامین منافع رقبای منطقه ای ایران و رقبای جهانی آمریکا نظیر روسیه و چین و .... نخواهد داشت. به مفهوم دیگر در شرایط فعلی برخورد مستقیم ایران و آمریکا هر چه باشد، رخدادی با احتمال بیشتر نتایج مخرب است، اما گفت و گوی مستقیم و فوری برای کنترل سطح تنش، یک رویکرد با احتمال بیشتر منافع بلند مدت و به زبان دیپلمات ها برد - برد است.
گرچه نمی دانم در روند لحظه ای حوادث، تا زمان انتشار این یادداشت چه سطحی از تنش را تجربه می کنیم، اما چون حتی احتمال این گونه درگیری ها که می تواند ماهیت پلکانی پیدا کند، مهم است، پیشنهاد فوق تقدیم شد به این امید ولو اندک که مقاماتی از دو طرف برای این گفت و گوی فوری و مستقیم پیش قدم شده، روند های جاری حتی المقدور کنترل شده و به نقطه ی بحرانی یا بی بازگشت نرسند.
پایان پیام
دیدگاه تان را بنویسید