برای ایران – بیانیه پایانی کنگره پنجم
پنجمین کنگره سراسری حزب کارگزاران سازندگی ایران در شرایطی برگزار شد که یک سال از اعتراضات اجتماعی در کشور میگذرد و در بحران جنایات نفرتانگیز اسراییل قرار داریم و کمتر از چند ماه به انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی باقی مانده است.
بیان فردا | پنجمین کنگره سراسری حزب کارگزاران سازندگی ایران در شرایطی برگزار شد که یک سال از اعتراضات اجتماعی در کشور میگذرد و در بحران جنایات نفرتانگیز اسراییل قرار داریم و کمتر از چند ماه به انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی باقی مانده است. آنچه از آن اعتراضات بر جای مانده، یأس و خشم و سرخوردگی ناشی از برخوردهای سهمگینی است که شکاف میان حاکمیت و ملت را تشدید کرده که آثار خود را در انفعال سنگینی نسبت به سرنوشت کشور در جامعه نشان میدهد؛ در هیچ دورهای از ادوار انتخابات، کشور با این حجم از بیتفاوتی نسبت به انتخابات مواجه نبوده است. اقدام وزارت کشور نیز در طراحی پیشثبتنام که قرار بود اندک شور و نشاطی در انتخابات بیافریند نه تنها بازار سیاست را گرم نکرد بلکه سبب سردی مضاعف سیاسیونی شد که فکر میکردند هنوز فرصت تفکر و تدبیر برای رقابت را دارند و به یکباره با ضربالاجلی مواجه شدند که بیشتر برای نهادهای نظارتی فرصت مهار رقابت و مشارکت را ایجاد میکرد. از سوی دیگر، اصلاحطلبان بیش از هر زمان دیگر در تعلیق سیاسی به سر میبرند. اعتراضات سال ۱۴۰۱ نه تنها قدرت که جریان اصلاحات را هدف انتقادات خود قرار داد و در واقع، محصول حذف جریان اصلاحات و جایگزینی خیابان به جای احزاب سیاسی بود. البته گذشته از اراده قدرتطلبان، انفعال اصلاحات در این وضعیت واجد نقش بود و در واقع برنامه حذف اصلاحات با قهر این جریان و کم رونقی انتخابات مجلس یازدهم و دولت سیزدهم تکمیل شد و مجلس اقلیت و دولت اقلیت پدید آمد. این انفعال بیش از هر زمان در ترکیب رهبری اصلاحات خود را نشان میدهد و راهبردهای موازی در میان سران اصلاحات از مانیفست ۱۵ مادهای آقای سیدمحمد خاتمی تا طرح مجلس موسسان، نمادی از این تفاوت نگرش در جریان اصلاحات است. در چنین شرایطی، فقدان چهرهای معتدل و میانجی میان «حاکمیت و ملت» از یک سو و «حاکمیت و اصلاحات» از دیگر سو، بیش از هر زمان دیگری به چشم میآید. فقر رهبری سیاسی معترضان و منتقدان در درون کشور با وجود بزرگانی نامور در منظومه سیاسی اصلاحات و اعتدال اما هنوز جای خالی مصلحان معتدل و میانجی مانند آیتالله اکبر هاشمیرفسنجانی در میانه «ملت و حاکمیت» و «اصلاحات و حاکمیت» را پر نکرده است. از سوی دیگر، تغییر نسل و عبور از مردسالاری سیاسی در جامعه و فرهنگ ایران حضور مکرر رجال سیاسی سابق را زیر سوال برده است.
با گذشت ۴۵ سال از پیروزی انقلاب، هنوز در هر دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب، سیاستمردان سابق، حاکمیت دارند و نسل جدیدی که به قدرت رسیدهاند نیز از جمله برکشیدگان پدرخواندههای اصولگرایی هستند که به مدد امکانات در اختیار به آنان اجازه آزمون و خطا داده شده است. در جریان اصلاحات اما حتی همین جابهجایی نسلی هم رخ نداده است و با مهاجرت جوانان اصلاحطلب هنوز معدل سن و سال مدیران در نهادهای اصلاحطلب بالاست. عدم حضور زنان در بدنه مدیریتی کشور نیز عارضه دومی است که جریان اصلاحطلب را تهدید و پیوند آن را با جامعه سست میکند. جبهه امتناع حاکم نسبت به مدیریت عالی و ملی زنان، این جریان اجتماعی زنده و تحصیل کرده و هویت جو را در نهایت به خیابان هدایت کرد و حقوق و مطالبات زنان را در صدر اعتراضات اجتماعی ۱۴۰۱ قرار داد. با این صورتبندی حزب کارگزاران سازندگی ایران گمان میکند که متولیان فعلی قدرت و اصلاحات به عنوان دو نیروی سیاسی اصلی در جامعه ایران بیش از هر زمان دیگر باید به بازنگری رابطه خود با جامعه بیندیشد. به باور حزب کارگزاران سازندگی ایران، امروز نظام سیاسی حاکم و نظام اجتماعی ایران-هردو- در عقبگردی تاریخی به ما قبل نهاد انتخابات عقبنشینی کردهاند و متاسفانه در خیابان یکدیگر را ملاقات میکنند؛ تا جایی که نه تنها بخش عمدهای از ملت بلکه اکثریت فکر میکنند، راه تغییر از صندوق رأی نمیگذرد بلکه حاکمیت نیز بیش از «اصل» انتخابات که رقابت رکن آن است به «نتیجه» انتخابات فکر میکنند و سعی در مهار آن دارد. در حالی که به رغم این تلقی انحرافی از سال ۱۳۷۶ تا سال ۱۳۹۶ در طول ۲۰ سال با وجود نتایج کاملاً متفاوت و گاه متضاد، نهاد انتخابات در ایران ضامن تغییر و در عین حال دال بر ثبات در کشور بوده است. این راهبرد تضعیف شده در انتخابات ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰ با رد صلاحیتها گسترده شورای نگهبان شروع شد و با قهر خاموش شهروندان از جمله اصلاحطلبان بسط یافت و متاسفانه امروزه از نهاد انتخابات چیزی جز یک صورت بیجان باقی نگذاشته است.
دیدگاه تان را بنویسید