ردپای احمدی نژاد در خالص سازی دانشگاه ها
غلامرضا ظریفیان گفت: تجربه ۲دهه اخیر نشان میدهد، بهرغم ذهنیت توهمزده تمامیتخواهها که تصور میکنند با خالصسازیها میتوان نوعی پاکسازی صورت داد، نه تنها فساد، رانت خواری و ویژه خواری در جامعه ایرانی کم نشده است، بلکه اتفاقا به دلیل اینکه نگاه و نظارت جامعه را از دولت کم کرده یا حذف کردهاند، زمینه بروز فساد بسیار بیشتر نیز شده است.
بیان فردا | غلامرضا ظریفیان گفت: تجربه ۲دهه اخیر نشان میدهد، بهرغم ذهنیت توهمزده تمامیتخواهها که تصور میکنند با خالصسازیها میتوان نوعی پاکسازی صورت داد، نه تنها فساد، رانت خواری و ویژه خواری در جامعه ایرانی کم نشده است، بلکه اتفاقا به دلیل اینکه نگاه و نظارت جامعه را از دولت کم کرده یا حذف کردهاند، زمینه بروز فساد بسیار بیشتر نیز شده است.
روزنامه اعتماد در گفتگویی با غلامرضا ظریفیان نوشت:
طی روزهای اخیر بحثهایی چون اخراج اساتید، ردصلاحیتها و بروز مفاسد گسترده بازخوردهای بسیاری در کشور پیدا کرده است. دیدگاه شما در خصوص چرایی بروز این مشکلات چیست؟
این برخوردهای سلبی با اهالی دانشگاه، فعالان سیاسی منتقد، اهالی فرهنگ و هنر و... پدیده جدیدی نیست، بلکه امروز این برخوردهای حذفی به اوج رسیده است. خالصسازی، پدیدهای است که بهطور مشخص از دوران محمود احمدینژاد، ظهور و بروز جدیتری پیدا کرد (به خصوص درباره برخورد با دانشگاهها) در واقع در آن زمان، نگاه دولت و نظام تصمیمسازی این بود که دانشگاه، رسانه و فعالان سیاسی و فرهنگی را باید تحت انقیاد خود در آورد. موضوع ستارهدار کردن دانشجویان، بورسیههای غیرمتعارف، بازنشسته کردن پیش از موعد اساتید صاحب نام، ردصلاحیتها و لغو قراردادهای پیمانی استادان و... از این دوران شروع شد و ابعاد وسیعتری پیدا کرد.
البته با تشکیل دولت حسن روحانی این روند سلبی دچار اخلال شد، چرا که روحانی و دولتش موافق این رویکردهای سلبی نبودند. بنابراین پرونده ستارهدار کردن دانشجویان متوقف شد و برخوردهایی با بورسیههای غیر متعارف صورت گرفت. پس از وقفهای چند ساله، (۹۲ تا ۱۴۰۰) یک بار دیگر در دولت ابراهیم رییسی، این روند آغاز شد.
در این برهه هم سیاستگذاری و هم اجرا را از دانشگاهها گرفتند و به نهادهای دیگری سپردند. در این دوران تلاش شد دانشگاهها صرفا موظف شوند ابلاغیهها را در عرصه قواعد و مقررات و جذب اساتید و... اجرایی کنند. در بسیاری از دانشگاهها این اختیارات حتی از اختیارات وزارت علوم هم سلب شد و با این بهانه که قصد داریم تدریس در دانشگاهها به افراد متعهد و انقلابی سپرده شود برخی ارگانها و نهادهای خاص این نقشه راه را طراحی کردند. به گونهای که دانشگاه آزاد رسما اعلام کرد جایگزین بسیاری از استادان حقالتدریس ۱۸هزار جوان انقلابی هستند که قرار است جذب شوند!
کدام جریان بود که این نقشه راه را طراحی میکرد و با تکیه بر چه دامنه نفوذی؟
این سیاستها در این دوره توسط انحصار طلبترین جریان میان اصولگرایان برنامهریزی شد. جبهه پایداری و اعوان و انصارش به زعم خود اعلام کردند قرار است ناخالصی را از ساحت نظام دیوان سالاری کشور بزدایند. بر این اساس روند تسفیه از چند هزار مدیر و مدیر کل و معاون و...تا خالصسازی در سطح دانشگاهها و دانشجویان دکترا را در بر میگیرد. نوع خاصی گزینش ویژه در ارتباط با دانشجویان دکترا در این برهه اتفاق میافتد. در سطح گستردهتر، علاوه بر آموزش عالی، همین شیوههای خالص ساز را در سطح معلمان هم مشاهده میکنیم. این تصور برای این انحصارطلبان وجود دارد که از طریق خالصسازیهاست که نظام میتواند وارد گام ۴۰ساله دوم انقلاب شود و با اطمینان بیشتری حرکت کند.
خروجی این خالصسازیها که اغلب از سوی طیف رادیکال جناح راست، اعمال میشود، نگران کننده بوده است. از زمان دولت مهرورز احمدینژاد تا دولت عدالتگرای رییسی، همواره مشکلاتی چون فسادهای نجومی، مهاجرت نخبگان، اخلال در توسعه کشور و... ظهور و بروز داشته است. شما خروجی این خالصسازیها را چطور میبینید؟
ما با یک جامعه متنوع و متکثر در ایران روبه رو هستیم. از گذشته هم اینگونه بوده است. ایران همواره سپهر ملی و معنویت دینی را در کنار هم داشته، اما در عین حال به لحاظ سلیقه، رویکردها، نژادها، سبک زندگی و... جامعهای متنوع و متکثر بوده است. دنیای هوش مصنوعی، اسمارت فونها و دنیای مجازی هم این تنوع و تکثر را تقویت کرده است. در جامعهای که از یک چنین تنوع و تکثری برخوردار است، وقتی یک نوع سلیقه، انگاره، نگاه و سبک زندگی مورد توجه قرار میگیرد و سایر شیوهها و انگارهها حذف میشوند، این لباس تنگ و اندازههای نامناسب در قوارههای این جامعه نخواهد نشست. بخش زیادی از این جامعه که به کشور، ارزشها و تاریخشان عشق میورزند به حاشیه رانده شده و طرد میشود. خود این طردشدگیها باعث تولید شهروندان عاصی، ناراضیان جدی و اعتمادهای آسیب دیده میشود. ضمن اینکه تجربه تاریخی و تجربه زیسته اکنون جامعه ایرانی نشان میدهد، گزینهها نه از نظر تخصص و نه از منظر اعتبار کمکی به جامعه نمیکنند. اقلیت شکلگرفته شده از خالصسازی هم نهایتا فاقد توانایی برای مدیریت اکثریت متکثر جامعه ایرانی است. بر این اساس بخش زیادی از ظرفیتهای جامعه یا به بیرون پرتاب میشود یا در درونش هم نمیتواند همافزاییهای لازم برای حل مسائل و بحرانها را داشته باشد. اندیشههای خالص ساز نمیتواند به کمک جامعهای بیاید که با دهها مساله و ابر مساله روبهروست. این روند باعث میشود تا در راهبردها، ایدهها و... با نوعی از ایدههای مخدوش و غیر کاربردی مواجه شویم.
اما رادیکالهای جناح راست، رخدادهای مفسدهزای اخیر را چندان مهم ارزیابی نمیکنند و آن را بی اهمیت میدانند.
درست است؛ اخیرا وزیر ارشاد دولت احمدینژاد که در مجمع تشخیص مصلحت نظام حضور دارد در واکنش به ماجرای فساد ۳.۳۷میلیارد دلاری واردات چای، به راحتی میگوید، چرا اسم این فساد نجومی را فساد میگذارید، این یک تخلف عادی است. درواقع از رسانهها انتقاد میکند چرا به این خبر میپردازند و فساد فساد میکنند! طبیعتا تجربه زیسته ایران نشان میدهد این نگاه کمکی به سالمسازی جامعه نمیکند. ما باید به جامعه با همه تنوع و تکثرش اعتماد کنیم. اعتماد به مردم و بازگشت به مردم و بازگشت به آرمانهای اصلی انقلاب که مهمترین آن خدمت به جمهور مردم، توزیع عادله قدرت (و نه فقط ثروت) بود. به این معنا که همه آحاد ملت بتوانند بر سرنوشت سیاسی خود نقش تعیین کننده داشته باشند. اگر این نگاه سلب میشود، اولا به بنیانهایی که ۹۸ درصد ایرانی از اقوام، ادیان، مذاهب، گرایشهای مختلف و... به آن رای داده بود؛ پشت شده است. این میثاقنامه میان جمهوری اسلامی و ۹۸ درصد مردم منعقد شده بود و هر زمان قرار باشد روند و رویکردهای میثاقنامه تغییر کند، باز هم باید به همین مردم مراجعه کرد و نظر آنان را جویا شد. خالصسازان این بنیانها و اصول را نفی کرده و اعلام میکنند ما صلاح و خیر مردم را بهتر از خودشان میدانیم. خود این نگاه قوم برگزیده در بطن خود فساد بزرگی دارد که از دورن این فساد بزرگ دهها فساد بزرگ فکری، اعتقادی، مالی، سیاسی و امنیتی بروز پیدا میکند.
دیدگاه تان را بنویسید