امثال مطهری معتقد بودند که حتی مارکسیستها هم باید در دانشگاهها تریبون داشته باشند
اگر آن زمان افرادی امثال مرتضی مطهری معتقد بودند که حتی «مارکسیستها هم باید در دانشگاهها تریبون داشته باشند» این جریان که در تلاش برای یکدستسازی است، هیچ صدای متفاوتی را برنمیتابد.
بیان فردا | هم میهن نوشت: «یکدستسازی»، «خالصسازی»، غلبه «تکصدایی»، این موارد از جمله اصطلاحاتی است که این روزها بیش از گذشته سیاسیون و تحلیلگران و شاید بهتر است بگوییم دلسوزان کشور و نظام از آن استفاده میکنند و به شکلگیری و غلبه آن در کشور هشدار میدهند.
انتخابات با ردصلاحیت حداکثری و نظارت استصوابی که حاصلش نبود تنوع صدا و تفکر حتی در مناصب انتخابی کشور است؛ تلاش برای جایگزینی صفت انقلابی بودن به جای تخصص و تعهد برای مسئولان حوزههای مختلف، آن هم نه با تعریفی به معنای حضور چهرههایی که همسو با تفکرات انقلابیون در سالهای پیروزی انقلاب اسلامی ایران باشد که اگر این بود امروز این همه پیادهشده از قطار انقلاب و محدود و محصور و گوشهنشین سیاسی در پهنه سیاسی کشور به چشم نمیخورد؛ بلکه به معنایی ساختهشده از سوی جریانی خاص برخاسته از اصولگرایی است؛ جماعتی که از روش و منششان بوی تندروی و دگماندیشی و در ابعادی بنیادگرایی به مشام میرسد.
این روزها «خالصسازی» که افرادی مانند علی لاریجانی آن را مطرح میکنند، علاوه بر بحث انتخابات و بررسی صلاحیتها در دانشگاه با تصفیه اساتید و اخراج آنها و حذف در ادارات به بهانه اظهارنظرها نیز رخ داده است؛ رویهای که در فضای سیاسی متاسفانه نشانی از فاصله گرفتن از آرمانهای انقلاب 57 و جمهوریت تعریف شده در نظام جمهوری اسلامی است.
اگر آن زمان افرادی امثال مرتضی مطهری معتقد بودند که حتی «مارکسیستها هم باید در دانشگاهها تریبون داشته باشند» این جریان که در تلاش برای یکدستسازی است، هیچ صدای متفاوتی را برنمیتابد.
در پیشبرد همین رویه و تحقق همین هدف است که رسانههای رسمی مانند صداوسیما که قرار بود ملی و صدای اقشار و افکار مختلف جامعه باشد، به مرور در مسیر تریبون اختصاصی شدن یک جماعت، آن هم با اندیشه خاص حداقلی است.
این رسانه به سمتی حرکت میکند که پخش کمترین صدای متفاوت خود را نمیپسندد یا گفتارهایی به میان میآید که به دنبال تلقین تفاوت شهروندی به دلیل تفاوت عقیده و تفکر میشود. البته متاسفانه در این بین همین حلقه همفکران هم روزبهروز تنگتر شده و خودی و غیرخودی کردنها هم بیشتر میشود.
به عبارتی این جریان حاکم شده برخاسته از اصولگرایی، عملاً آن اصولگرای برخاسته از جناح راست و راست سنتی را در برنمیگیرد. اگر این بود چهرههایی مانند علیاکبر ناطقنوری و با فاصله قابلتوجهی، علی لاریجانی نیز باید در میان این نهاد نماینده و امکان حضور متفاوت داشته باشند.
جریان کنونی که به نوعی ریشه در تحولات سیاسی و قدرتگیری جریانهای سیاسی بنیادگرا و اقتدارگرا پس از دولت احمدینژاد دارد؛ عملاً چپ جدید محسوب میشود که از یک طرف ژست سادهزیستی و نگاههای مربوط به آن را در شعارهای خود جا دادهاند و از سوی دیگر به دنبال تمامیتخواهی در ابعاد مختلف است اما اگر جامعه ما به جامعه تکصدایی تبدیل شود چه بر سر آن خواهد آمد؟
این جریان با در اختیار داشتن قدرت به اعمال فشار، سلب مشروعیّت سیاسی از سوی حاکمیت به دگراندیشی و دگراندیشان میپردازد و در نتیجه با حذف تکثرگرایی و چندصدایی از معادلات سیاسی رسمی کشور جامعه را به سمت تکصدایی هُل میدهد.
دیدگاه تان را بنویسید