سیدمجید حسینی کیست؟
سفر سیدمجید حسینی به کانادا و انتشار فیلم او سوار بر لکسوس، بازتاب زیادی در شبکههای اجتماعی داشت. این فیلم به همراه فیلمهای قدیمی حسینی که میگفت «زندگیاش پیوندی با کانادا نخورده» یا «اینها برای این به کانادا میروند چون یک جامعه ناامن در ایران درست میکنند و خودشان برای امنیت به کانادا میروند» دست به دست میشد. اما سیدمجید حسینی کیست و اینهمه تناقض از کجا میآید؟
بیان فردا | بسیاری افراد از دیدن فیلم سیدمجید حسینی در کانادا تعجب کردند، در صورتی که نزدیکان او میدانند تا چه اندازه شیفته سفر به کشورهای غربی است. یکی از مدیران شهرداری در دوره قالیباف میگوید «مجید حسینی همیشه برای سفرهای خارجی داوطلب بود و چه بسا رکورددار سفرهای خارجی در دوره شهرداری قالیباف باشد.»
زمانی که قالیباف قصد ورود به انتخابات ریاست جمهوری را داشت، گروهی از یاران او در شهرداری تهران در کنارش قرار گرفته بودند که برای اصولگرایان هم ناشناخته بودند؛ یکی از این افراد سیدمجید حسینی بود؛ جوانی با سابقه استادی در دانشگاه تهران بود که کار تولید محتوا در ستاد قالیباف را بر عهده داشت و با همین پیشینه به جایگاههایی مثل مدیریت مجلات همشهری، مدیریت موسسه نشر شهر و مدیریت باغ کتاب تهران رسید.
مجید حسینی در سالهای ۷۹-۷۸ از یک سو عضو انجمن اسلامی دانشکده حقوق و علوم سیاسی بود و از سوی دیگر همزمان مسئول اردوهای بسیج دانشجویی هم بود و بعد از آن هم در تشکیلاتی به نام کفا در دانشگاه تهران فعالیت میکرد. در آن سالها از طریق دوستان مشهدی ارتباط نزدیکی با قالیباف گرفت و حدود چهارده سال از نیروی انتظامی تا شهرداری و البته ستادهای انتخاباتی در کنار او بود. گفته میشود برنامه گفتگومحور صندلی داغ که تبدیل به فیلم انتخاباتی قالیباف در سال ۸۴ شد نیز با هماهنگی سیدمجید حسینی ساخته شده بود و سوالاتی که باید از سردار پرسیده میشد، توسط او در اختیار صداوسیما قرار گرفته بود.
قالیباف در انتخابات سعی داشت از یک طرف از دایره اصولگرایی خارج نشود و از طرف دیگر خود را متفاوت از چهرههایی چون سعید جلیلی و ابراهیم رئیسی نشان دهد. تلاش ناکام امثال سیدمجید حسینی در نهایت به این نقطه رسید که قالیباف مجمعالجزایر تناقض شده بود؛ او در حالی علیه چهار درصدیها شعار میداد که به زعم منتقدانش، اتفاقا در دل همان چهار درصد، خودش یک چهارصد جدید ایجاد کرده بود!
البته اقبال بد تیم قالیباف این بود که محصول خوبی در اختیارشان نبود و هیچ ترفندی نمیتوانست در فروش چنین کالایی موفق باشد؛ چنانچه همین تناقضها در سالهای بعد ادامه یافت و او از طرفی با یک کاپشن به عنوان نمادی از سادهزیستی در مجامع حضور پیدا میکرد و از سوی دیگر تصاویر خرید سیسمونی همسر و فرزندش در خارج از ایران خبرساز میشد.
سیدمجید حسینی قالیباف
نکته جالب اینکه، این تناقضها نه فقط برای قالیباف که برای اطرافیانش هم تکرار میشد! در این چند سال، دستکم سه نفر از نزدیکترین اطرافیان قالیباف به کانادا نقل مکان کردهاند یا سفرهای خانوادگی به کانادا داشتهاند (سیدمجیدحسینی و مرتضی طلایی و ابراهیم یاوری) و برخی منتقدان به طنز میگویند بعید نیست خود قالیباف هم روزی برای شهرداری تورنتو تلاش کند! مجید حسینی یکی از همین چهرههاست که از یکسو فریاد عدالتخواهی سر میدهد و از سوی دیگر سوار بر لکسوس در کانادا رویت میشود! و همین مسئله تناقضها درباره او را افزایش میدهد.
سفر به کانادا و دیگر کشورهای جهان اتفاق بهترین تجربهای است که هر کس باید از آن بهره ببرد اما دقیقا مسئله اینجاست که حسینی پیش از این منتقد کسانی بوده که خانوادههایشان در کانادا هستند. او در یکی از اظهارنظرهایش میگفت: «اینها برای این به کانادا میروند چون یک جامعه ناامن در ایران درست میکنند و خودشان برای امنیت به کانادا میروند.» یا اینکه «بین من و کانادا هیچ ارتباطی وجود ندارد.»
سیدمجید حسینی در دولت احمدی نژاد و روحانی
حسینی از انتخابات سال ۹۶ به بعد آهسته آهسته از قالیباف فاصله گرفت تا خود را فردی دارای دغدغه در موضوع «عدالت آموزشی» معرفی کند؛ برای این کار صداوسیما هم به مدد حسینی آمد و در برنامههای مختلف حضور یافت تا تصویر جدیدی از خود ارائه کند؛ تصویری بدون وابستگی به محمد باقر قالیباف. او به برنامه رضا رشیدپور دعوت شد تا درباره مافیای کنکور با ابراهیم خدایی رئیس سازمان سنجش مناظره کند.
در برنامه «تب تاب» نیز مهمان برنامه بود تا از عدالت آموزشی دفاع کند. البته خطوط قرمز را راعایت میکند و همزمان که از بی عدالتی آموزشی میگوید، نسبت نه به تبلیغات گسترده مافیای کنکور در صداوسیما سکوت میکند تا همچنان بتواند آن تریبون را حفظ کند و نه درباره مدرسه غیرانتفاعی که فرزند قالیباف آن اداره میکند و دانشآموزانش را به اردوهای خارج از کشور میبرد، سخنی نمیگوید تا رئیس قدیمی را نرنجاند. اما از سوی دیگر به سیستان و بلوچستان میرود و در نمایشی تصنعی کاغذهای سخنرانیاش را پاره میکند و میگوید به احترام مردم سخنرانی نمیکند و فقط آمده صدای آنها را بشوند.
حسینی در تمام این سالها تلاش کرده از خود چهره یک متفکر عدالتخواه بسازد که دغدغه طبقات محروم و دغدغه آموزشی را داشته است. در همان سالهایی که بسیاری از اساتید تراز اول دانشگاه تهران در دولت احمدینژاد از دانشگاههای کشور اخراج و خانهنشین شدند، زمینهای برای جذب هیات علمی شدن حسینی فراهم شد و اینچنین مسیر ترقی او طی شد.
مجتبی بابایی جامعهشناس درباره پیشینه مجید حسینی و مسیر ترقی او چنین میگوید: «احساس کمبودها باعث شد جریان اصولگرا به فکر ایجاد پایگاهی در نظام آموزش عالی کشور بیافتد و برای ایجاد چنین پایگاهی سه استراتژی را در پی گرفت:
۱- اخراج اساتید اصلاح طلب دانشگاهها به عنوان استراتژی کوتاه مدت
۲- جذب اساتید همفکر در دانشگاههای کشور به عنوان استراتژی میان مدت
۳- اعطای بورسیه و اعزام دانشجویان همفکر به کشورهای پیشرفته به عنوان استراتژی بلندمدت
مجید حسینی از آن اساتیدی است که ذیل استراتژی دوم وارد فضای آموزش عالی کشور شد و به مرور زمان به دنبال ایجاد جایگاهی برای خود شد و در این راه با اساس قرار دادن آشفته بازار جامعه ایران و استفاده از ابزارهای مختلفی همچون فریادهای شورانگیز پشت تریبونها، ارائه نقدهای بی در و پیکر و بیراهکار، رفتارهای پوپولیستی و عوام فریبانه و ... توانست به موفقیتی نسبی دست یابد. اما هدفگذاری نهایی اصولگرایان چیزی فراتر از این بود! آنان به دنبال این بودند که جامعه دانشگاهی ایران به خصوص در حوزه علوم سیاسی، به جای اینکه با اساتیدی همچون حسین بشیریه و ... شناخته شوند با امثال مجید حسینی شناخته شود، اما از این مهم غافل بودند که کارشناسان و منتقدان علوم انسانی در ایران به دنبال فردی نیستند که بتواند پشت تریبون قرار گرفته، به دوربین خیره شده و خودش را با هزار شیوه موجه و غیرموجه همچون «طبل بلند بانگِ در باطن هیچ» به پرده نمایش عرضه کند!»
با روی کار آمدن دولت روحانی، حسینی باید چهره یک منتقد را میگرفت برخلاف اصولگرایان که منتقد سیاست خارجی دولت بودند، حسینی سعی کرد با کلیدواژههایی مثل «مافیای پزشکی» و «مافیای کنکور» سیاستهای دولت در زمینه آموزشی و بهداشتی را زیر سوال ببرد و نقدهایی مطرح کند که برای اقشاری از جامعه جذابیت هم داشت.
نکته این بود که سیاستهای آموزشی و بهداشتی الزاما ربطی به دولتها نداشت و محصول تجربه انباشته انقلاب اسلامی و حتی حکومت گذشته بود، اما سیدمجید حسینی نوک انتقاد را به سمت دولت روحانی میگرفت. به مرور این انتقادات دامن بعضی چهرههای اصولگرا و حتی خود حسینی را گرفت؛ از جمله زمانی که یکی از آنان در جوابش نوشت که فرزند این چهره سوپرانقلابی نیز در مدارس غیر انتفاعی تحصیل میکند!
سیدمجید حسینی و انتخابات مجلس
سیدمجید حسینی دو بار هم نامزد انتخابات شده است؛ یک بار برای مجلس از مشهد و یک بار برای شورای شهر تهران، اما هیچگاه مورد حمایت جریان اصلی اصولگرایان قرار نگرفته و از ورود به این نهادها محروم مانده است! البته حامیان حسینی از همین مسئله هم استفاده میکنند و عدم توفیق او را به مافیای بهداشت و کنکور مرتبط میدانند.
حسینی همچنین کتابی درباره سفر به آمریکا نوشته است. او در مقدمه کتاب نوشته «صبح امروز که از فرودگاه بینالمللی جان اف کندی وارد خاک آمریکا شدم، به نظرم آمد هرچه خواندهام هیچ است و باید از نو دستگاه ذهنم را بچینم، از سفرنامه جلال آلاحمد گرفته تا «بهشت شداد» جلال رفیع و از رمان «بیوطن» امیرخانی تا «خندهدار به فارسی» فیروزه جزایری دوما، همه حرف خودشان را زدهاند نه حرف این سرزمین را»
در اردیبهشت سال ۱۴۰۱ هم تصاویری از حضور مجید حسینی در دبی منتشر شد که به طور مخفیانه ثبت شده بودند. آن زمان نیز متفاوت بودن پوشش حسینی در داخل و خارج ایران و همینطور مغایر بودن ادعاهای عدالتخواهانهی او با سبک زندگی مجللش مورد انتقاد قرار گرفت. او در مصاحبهای درباره واکنشها به این تصاویر گفت: «چرا به دروغ بگویم نمیتوانم سفر خارجی بروم؟ مجید حسینی میتواند سفر خارجی برود و تلاش میکند بقیه مردم نیز بتوانند به این سفرها بروند.»
مشهدی بودن به مجید حسینی کمک زیادی کرد تا به همشهری خود قالیباف نزدیک شود و مدیر مجلات همشهری شود. اما امروز مجید حسینی بیشتر به همشهری دیگر خود، ابراهیم رئیسی نزدیک شده است. با این حال بهترین توصیف برای او همین «مجمع الجزایر تناقض» است.
دیدگاه تان را بنویسید