
از لوطیها تا اوباشگران
سیر تحول و تبدیل شخصیت لاتهای دیروز به اراذل امروز چگونه بوده است؟
بیان فردا | از لوطی تا لات فاصله زیادی به اندازه زمین تا آسمان میتوان متصور شد، همه ما در فیلمها و سریالهای تلویزیونی قدیمی و حتی جدید مانند شب دهم، نماهایی از لوطیهای قدیم را دیدهایم، مردانی درشتجثه با لحن و ادای کلمات به شکلی متفاوت، پاشنه کفشهای خوابانده، کلاه شاپو برسر، تسبیح در دست و شکل و شمایلی از این دست برای همه ما تداعیکننده لوطیهایی هستند که مشخصه بارز آنها جوانمردی و حضور در زورخانهها و دستگیری از بیچارگان بود، اما امروز این واژه نه تنها به لحاظ شکلی تغییر کرده و لغت «لوطی»، «لات» نوشته میشود، بلکه گویی حضور این افراد به مرور زمان بسیار کمرنگ شده و فقط تصویری از ایشان در ذهنها باقی مانده است، این در حالی است که اراذل و اوباش و لاتهای خیابانی سبب رعب و وحشت مردم شده و زمینههای فساد را در جامعه فراهم میکنند.
به نظر میآید باید با برنامهریزیهای عمیق، منطقی و کارشناسانه دوباره سعی در بازگرداندن مرام و معرفت لوطیها کرد و سبب شد آمارهای جرم و جنایاتی که توسط اراذل و اوباش در محلات مختلف شکل میگیرد، کاهش پیدا کند.
دکتر جعفر بای، جرمشناس و محقق آسیبهای اجتماعی درباره ساختار اجتماعی و تفاوت زندگی افرادی که در قدیم به لاتها و امروزه به اراذل و اوباش معروف هستند، میگوید: اگر امروزه گروهی با عنوان اراذل و اوباش عناصر مزاحم اجتماعی و برهم زننده قواعد جامعه هستند و آسیبهای اجتماعی را ترویج میکنند، در گذشته و نسلهای پیشین افرادی تحت عنوان «عیاران» مروج درستی، راستی و پاکی بودند و در مقابل آنان «طراران» ادامهدهنده همان مشی اراذل و اوباش محسوب میشدند، یعنی طراران، راهزنان و دزدانی بودند که قواعد اجتماعی را زیر پا میگذاشتند و با سرقت و دزدی، ناامنی را در جامعه ترویج میدادند، ولی عیاران در مقابل آنان انسانهای وارسته و بزرگواری بودند که به کمک انسانهای ضعیف، مستضعفان، ناتوانان و بیچارگان اجتماعی پرداخته و ضعفا را یاری میکردند. عیاران را با ادبیات و واژگان مختلفی یاد کردهاند که گروهی از آنان را بهعنوان لوطیها یا لاتها تعبیر میکنند.
به گفته این آسیبشناس، لوطی ها در واقع قشری محسوب میشدند که دارای مرام، آداب و رسوم خاصی بودند، لوطیها فرهنگی ویژه خود داشتند و هنجارهای اجتماعی را برای خود پذیرفته بودند. این افراد، طبقهای از جامعه را تشکیل میدادند که ارتباطات اجتماعی ویژهای با رعایت واژگان و نوع رفتار و منش منحصر به خود داشتند و سعی میکردند مانند جوانمردان، عیاران و انسانهای رادمرد در جامعه به انجام فعالیتهای مثبت بپردازند؛ بهعنوان مثال اگر طراران یا اراذل و اوباش امروزین بهدنبال زن و بچههای مردم بودند، لاتها یا عیاران، جوانمرد و رادمرد و لوطی بوده و هیچگاه بهدنبال ناموس مردم نبودند. آنان مددکار و یاریرسان ضعفا بودند، از پایگاه اجتماعی ویژهای برخوردار بوده و در محله، اعتماد خاصی به آنها میشد بهعنوان نمونه افراد وقتی که به مسافرتهای طولانیمدت میرفتند، مال و اموال و ناموس خویش را به لوطیها میسپردند.
به اعتقاد بای، کمک کردن بخشی از فعالیت عیاران محسوب میشد، آنان از اغنیا مال و اموال را میگرفتند و به فقرا و بینوایان میدادند. چه بسا در محلهایی که گردش کار اقتصادی فراوانی اتفاق میافتاد، از آنان باج دریافت میکردند تا به افراد ضعیف بدهند. آنان که قویبنیه بودند، بیشتر به ورزشهایی از جمله ورزش باستانی گرایش داشتند، از زور بازوی مناسبی برخوردار بودند و از قدرت بدنی خود به نفع مظلومان استفاده میکردند. کافهنشینانی بودند که هیچگاه موادمخدر و مواردی از این دست مصرف نمیکردند، این در حالی است که امروز اراذل و اوباش انسانهای درمانده و گرفتار موادمخدر و افرادی ضعیف و ناتوان، ژولیده و فاقد هرگونه ارزش اجتماعی هستند، هیچ اعتمادی نسبت به آنان وجود ندارد و جامعه اقبالی به آنان نمیکند و منفور اجتماع هستند، این افراد با لوطیها متفاوت هستند، چون لوطیها از احترام ویژهای در میان مردم برخوردار بودند، به بزرگان و ریشسفیدان احترام میگذاشتند و واژگان و اصطلاحات خاصی که مظهر تواضع و فروتنی است، در گفتار خویش داشتند.
او در ادامه در مورد تفاوتهای اجتماعی لوطیها و اراذل و اوباش توضیح میدهد: لوطیها برای ترویج فرهنگ خویش نوچههایی داشتند که بهعنوان شاگردان آنها بودند و سعی میکردند آداب لوطیگری را بیاموزند و اجرا کنند تا لاتهای آینده البته با نگاه مثبت اجتماعی شوند. هیچ گاه لوطیها بهدنبال زورگیری یا زدن دیگران نبودند، در حالی که اراذل امروز زورگیری و با مردم ضعیف زدوخورد میکنند و هیچگونه مرام و اخلاقی ندارند و به سرقت و چپاول اموال دیگران میپردازند.
نگاهی روانشناسانه به تولد یک مبتلا به شخصیت ضداجتماعی
دکتر فربد فدایی، روانپزشک با اشاره به اینکه در فرهنگ فارسی معین، اراذل و اوباش بهصورت افراد فرومایه، پست و ناکس تعریف شدهاند، به میگوید: این گروه مردمی بیهنر، بیفرهنگ، خشن، بیکار و بیعار را تشکیل میدهند. این ویژگیها از دیدگاه روانپزشکی در مفهوم اختلال شخصیت ضداجتماعی متبلور میشود. عنوان شخصیت ضداجتماعی به افرادی اطلاق میشود که ظرفیت دلبستگی یا وفاداری به دیگران و رعایت قوانین زندگی اجتماعی را ندارند. افرادی بیعاطفه و به فکر لذتهای آنی هستند، احساس مسئولیت ندارند و با اینکه به طور مکرر مورد تنبیه قرار میگیرند، نمیتوانند رفتار خود را تغییر دهند.
به گفته فدایی، شخصیتهای ضداجتماعی، فاقد قضاوت اجتماعی هستند، اما با دلیلتراشی خود را متقاعد میکنند که رفتارهای ضداجتماعی و مجرمانه آنان مجاز است. برای نمونه، یک سارق خودرو میگوید که چرا باید فلان شخص ماشین داشته باشد اما من نداشته باشم؟ پس حق دارم ماشین دیگری را بدزدم. ساختار شخصیتی این افراد نارسا است یعنی بخش وجدانی و اخلاقی شخصیت آنان شکل نگرفته و نارسایی دارد. در مورد علل ایجاد شخصیت ضداجتماعی عوامل مختلفی نقش دارند از جمله ژنتیک و عوامل زیست محیطی. برای نمونه ضایعه وارده به مغز حین زایمان، ضربه به سر و التهاب مخ، عوامل رفتاری از جمله نقص در شرطی شدن و خاموشی آن، عوامل روانی رشدی از جمله اختلال در تعامل با والدین و عوامل اجتماعی را از این دست میتوان نام برد. در عین حال هم عموماً ترکیبی از عوامل مذکور وجود دارد. شناخت این وضعیت و تغییر رفتار در فردی که جزء اراذل و اوباش طبقهبندی میشود، مستلزم آگاهی از این عوامل متعدد و درهم پیچیده است.
او در ادامه میافزاید: شخصیتهای ضداجتماعی در اصطلاح روانپزشکی یا اراذل و اوباش در فرهنگ عامه که گاهی به غلط لات و لوت خوانده میشوند، طیف گستردهای را تشکیل میدهند که یک انتهای آن شامل افرادی است که با رفتارها یا گفتار ناخوشایند و بیادبانه و ظاهر نامناسب برای نمونه مردی که دکمههای پیراهن خود را باز میگذارد و به خانمها متلک میگوید، مشخص میشود و در انتهای دیگر سارقان مسلح و جانیان قرار دارند. بین این دو انتهای طیف هم مجموعهای از دروغگویان مرضی، آفتابهدزدها، جاعلان، مختلسین، سارقان شبرو و قاچاقچیان موادمخدر جای گرفتهاند. شخصیت ضداجتماعی آینده اغلب کودکی است که زندگی مادر او در شرایطی نامطلوب گذشته است. شوهر نیز شرایطی شبیه به او دارد. هر رنج ناشی از بارداری یا زایمان سبب دیدگاه منفی او به کودکی میشود که هنوز به دنیا نیامده است. شوهر در زمان بارداری و زایمان به او کمک نمیکند. روابط این زن و شوهر اغلب به جدایی یا طلاق رسمی ختم میشود. در نتیجه کودک ممکن است برای نگهداری به دیگران یا به مؤسسات گوناگون سپرده شود. اگر هم با خانواده خود بماند، در معرض بدرفتاری، تنبیه سخت بدنی، بیتوجهی به نیازهای
عاطفی و آزار جنسی قرار میگیرد که به طور معمول در والدین معتاد به موادمخدر و الکل و بیبندوبار دیده میشود.
فدایی با بیان اینکه روابط در این خانوادهها بر پایه محبت و اعتماد نیست، توضیح میدهد: کوشش اولیای مدرسه برای برقراری نوعی کنترل بر رفتار کودک از طرف والدین با بیتفاوتی روبهرو میشود یا حتی مورد مخالفت آنان قرار میگیرد و به این ترتیب این کودک از همانندسازی مثبت با آموزگار نیز محروم میماند. این کودک و نوجوان نسبت به جامعهای که به نیازهای او توجهی ندارد و فقط دستورهای اخلاقی میدهد، حالت طغیان پیدا و ضد دستورهای اجتماعی رفتار میکند و چنین است که شخصیت ضداجتماعی زاده میشود. او آنچه را که فرا گرفته است، به کار میبرد و رفتارهایی را که با او شده است، با دیگران تکرار میکند و در نتیجه لجباز، خشن، پرخاشگر، دروغگو، فریبکار، گستاخ و بیشرم میشود. اقدام به دزدی و ضرب و جرح میکند، نسبت به امنیت خود و دیگران بیتوجه است، بدون احتیاط و با سرعت زیاد رانندگی میکند، بیمسئولیت است، بیبرنامه است و در مورد اعمال خود احساس پشیمانی ندارد. مجازاتهای گوناگون از جمله زندان در او اثر بازدارنده ندارد، بلکه او را نسبت به جامعه کینهتوزتر میکند.
انتهای پیام
دیدگاه تان را بنویسید