ادعای جهانیشدن ادبیات معاصر؛ لطفا دروغ نگویید!
تعداد زیادی از کارشناسان، معتقدند به دلیل سابقه کم داستاننویسی در ایران و ورود دیرهنگام هنرمندان ایرانی به این عرصه، ما هنوز در ابتدای راه قرار داریم و نباید انتظار رقابت شانهبهشانه با آثار برجسته ادبیات داستانی جهان را داشته باشیم.
بیان فردا | شاید برای شما هم این سؤالات پیشآمده باشد که این احتمال وجود دارد که در همین سالها یک رمان ایرانی جایزه نوبل ادبیات را دریافت کند؟ آیا به همان اندازه که ما با نویسندگان بزرگ دنیا آشنایی داریم، مردم دیگر کشورها ادبیات داستانی ما را میشناسند؟ تعداد زیادی از کارشناسان، معتقدند به دلیل سابقه کم داستاننویسی در ایران و ورود دیرهنگام هنرمندان ایرانی به این عرصه، ما هنوز در ابتدای راه قرار داریم و نباید انتظار رقابت شانهبهشانه با آثار برجسته ادبیات داستانی جهان را داشته باشیم. گروهی دیگر نیز معتقدند که داستاننویسان ما گامهای بلندی را در این حوزه برداشتهاند و به همین دلیل ، ادبیات داستانی ما در جهان در سطح قابلتوجهی قرارگرفته است. برای آگاهی از واقعیتهای موجود درباره این موضوعات با رضا امیرخانی ،نویسنده برجسته کشورمان که برخی آثار او به زبانهای روسی، اندونزیایی، عربی، اردو و ترکی ترجمهشده است، گفتوگو کردهایم. امیرخانی رمان ها و سفرنامههایی ازجمله «نیم دانگ، پیونگیانگ»، «من او»، «جانستان کابلستان»، «ارمیا» و «ناصر ارمنی» را در کارنامه کاری خود دارد.
آیا میتوان ادعا کرد که امروز ادبیات داستانی ما جهانی شده است؟
من معتقدم ادبیات ما به معنای واقعی، هنوز جهانی نشده است. دلیل آنهم این است که ما به این واقعیت نرسیدهایم که برای جهانیشدن باید بهعنوان نویسنده به سؤالات مخاطبان جهانی پاسخ دهیم. اگر واقعنگر باشیم به این واقعیت میرسیم که حتی هنوز به سؤالاتی که در ذهن مخاطبان کشور خودمان وجود دارد، پاسخ ندادهایم، چه برسد به سؤالات جهانی. با این شرایط ما چطور میتوانیم انتظار داشته باشیم ادبیات ما جهانی شود؟ امروزه سؤالات مخاطبان جهانی از ما به دلایل مختلف ازجمله ناآشنایی مخاطبان جهانی با کشور ما سؤالات محدودی است. باید برای کمک به جهانیشدن ادبیات، سؤالات تازهتری در ذهن مردم جهان بسازیم. شاید تا امروز کتابهای زیادی از زبان فارسی به دیگر زبانها ترجمهشده ولی این که بخواهیم با خودمان فکر کنیم تنها با ترجمه و انتشار این کتابها در دیگر کشورها ادبیات ما جهانی شده یا در حال جریان سازی در جهان است، این درست نیست.
راهکار شما برای خلق رمان هایی که نظر مخاطبان و اهالی هنر جهان را به خود جلب کند چیست؟
همانطور که گفتم باید موضوعاتی را که در ذهن مخاطبان جهان، دارای جذابیت است شناسایی کنیم و به سؤالات جهان در داستانهایمان، پاسخ دهیم. بخش دیگری که به جهانیشدن داستان و رمان ما تا امروز ضربههای زیادی زده، ارتباط نداشتن تعداد زیادی از نویسندگان کشور ما با جهان خارج از مرزهاست. در حال حاضر به دلیل تحریمها رابطه ما با دیگر کشورها بسیار کمرنگ شده است.
چه موضوعاتی را میتوان بهعنوان اصلیترین موانع برقراری ارتباط نویسندگان ایرانی با سؤالات مخاطبان جهانی دانست؟
ندانستن زبان انگلیسی بهعنوان یکزبان بینالمللی، بیشترین ضربه را به نویسندگان میزند. البته فعالیت ضعیف برخی انتشاراتیهای خارج از کشور، همچنین کیفیت پایین برخی ترجمهها و بسیاری از موارد دیگر در این موضوع مؤثر است. سالهاست که بسیاری از نویسندگان ما با مخاطب و نویسندگان جهان ارتباط مستقیم ندارند و این یک ضعف بزرگ به شمار میآید.
مخاطبان جهانی تا چه اندازه ادبیات داستانی ما را میشناسند؟
برای پاسخ به این سؤال باید مقدماتی را بیان کنم. چند سال پیش به نمایشگاه کتاب فرانکفورت رفته بودم. یکی از رسانهها در بازتاب خبری این نمایشگاه و برخی دیدارهای من با مخاطبان و ... در خبری اعلام کرده بود که رضا امیرخانی را همه در فرانکفورت میشناسند. درصورتیکه اینگونه نبود و اینیک بزرگنمایی محض و دروغ بود. برخی از این خبرهای غیرواقعی اگرچه حس و حال خوبی را به شنونده منتقل میکند اما این بزرگنماییها مشکلی را حل نمیکند و باید واقعیت را گفت. ما (چه مسئول فرهنگی و چه نویسندگان) وقتی برای مراسمی فرهنگی، هنری مرتبط با چاپ آثارمان به خارج از کشور میرویم پس از بازگشت به ایران، بیشتر در حال پز دادن هستیم تا ارائه گزارشی واقعی. در این مواقع باید کمی مراقب باشیم که لاف در غربت نزنیم. درباره ترجمه شدن و انتشار برخی از کتابها در خارج کشور نیز گاهی آن چیزی که بهعنوان گزارش کار بیان میشود با واقعیت همخوان نیست. این یک امر بدیهی است که من هم دوست دارم از این حرفها دلخوش کننده بزنم که ادبیات ما در همه جای جهان شناخته میشود یا فلان اثر من به چند زبان ترجمهشده و در گفتوگو با رسانهها بگویم استقبال زیادی از ادبیات داستانی ما در سرتاسر دنیا میشود؛ ولی به نظر من باید واقعیت را گفت و واقعیت این است که ادبیات داستانی ما هنوز در دنیا شناختهشده نیست. البته این را باید بگویم که تعداد زیادی از کشورها در این موضوع با ما در یک رده قرار دارند.
با توجه به موضوعاتی که به آن اشاره کردید، وضعیت استقبال مخاطبان جهان از آثار ایرانی ترجمهشده به زبانهای دیگر را چطور ارزیابی میکنید؟
مدتها پیش که به آمریکا سفرکرده بودم، برای آگاهی از این که رمانها و داستانهای ما در خارج از کشور چه تعداد مخاطب دارد به یکی از کتابخانهها رفتم. میان تمام کتابهای این کتابخانه، فقط یکی از کتابهای صادق هدایت (بوف کور با ترجمه انگلیسی) وجود داشت. بعد از کمی جستوجو متوجه شدم در دو سال گذشته هیچکس این کتاب را از کتابخانه نگرفته و مطالعه نکرده است، این که ما فکر کنیم مردم دنیا در حجم گستردهای با ادبیات داستانی ما آشنایی دارند، اندیشه درستی نیست.
اصلاً ادبیات داستانی ما مقدمات لازم را برای حضور در عرصه جهانی و رقابت با دیگر کشورها فراهم کرده است یا هنوز به این مرحله هم نرسیدهایم؟
به نظر من ادبیات داستانی ما هنوز به این مرحله هم نرسیده و شایستگیهای لازم برای حضور میان آثار موجود ادبیات جهان را به دست نیاورده است. بنده بازهم بر این موضوع مهم تأکید میکنم که نویسندگان ما باید بهدور از تعارفات معمول با شناخت سلیقه و سؤالات مخاطب جهانی به سمت جهانیشدن، گام بردارند. البته میزان شناخت مخاطبان جهان از کشور ما نیز در این موضوع بیتأثیر نیست بهعنوانمثال بخشی از این که «اورهان پاموک» نویسنده اهل ترکیه، جایزه نوبل جهانی ادبیات را میگیرد به این موضوع نیز بستگی دارد که تعداد زیادی از مردم جهان، استانبول و فضایی را که این نویسنده در آن زندگی کرده و نوشته است، میشناسند. باید پذیرفت که این موارد در دیده شدن یک نویسنده و آثارش در جهان مؤثر است. به نظر من راهاندازی جایزه «بوکر عربی» گویای همهچیز است این اتفاق بهروشنی به ما نشان میدهد که ما با سرعت زیادی در حال عقب افتادن از ادبیات جهانی هستیم.
دیدگاه تان را بنویسید