دختر کم‌بینایی که در کنکور پزشکی قبول شده اما وزارت علوم او را ثبت‌نام نمی‌کند
کد خبر: 10612

دختر کم‌بینایی که در کنکور پزشکی قبول شده اما وزارت علوم او را ثبت‌نام نمی‌کند

جنان هلالی‌راد، دختری کم‌بینا که در کنکور پزشکی قبول شده اما وزارت علوم او را ثبت‌نام نمی‌کند گفت:‌ تمام تلاشم را می‌کنم که قبول کنند ولی اگر قبول نکنند مجبورم به دنبال مدرک زبانم باشم، از ایران بروم و در کشورهای دیگر پزشکی بخوانم.

بیان فردا | کلمات را خیلی سریع، تبدیل به جمله می‌کند و بخشی از قصه زندگی‌اش در یک گفت‌وگوی تلفنی دوساعته، خلاصه می‌شود. در خلال صحبت‌هایش بارها از کلمه جنگ و جنگیدن در برابر محدودیت‌ها استفاده می‌کند. از کودکی‌ و آن روزی می‌گوید که در هشت‌سالگی زیر تیغ جراحی، چشم‌هایش خونریزی کرد و درصد بینایی‌اش پایین‌تر آمد.

«جنان هلالی‌راد» از همان روزها برای رسیدن به حداقل‌های تحصیلی و داشتن کتاب در مقابل همه ایستاده، با مدیر مدرسه‌ و معلمانی که در آبادان و خرمشهر، مخالف ثبت‌نام او در مدرسه نمونه دولتی یا تحصیل در رشته تجربی بودند، صحبت کرده، پای میز مدیران کتابخانه رودکی نشسته و سال گذشته در زمان کنکور تا ساختمان سازمان سنجش به تهران آمده و خواسته‌هایش را بیان کرده. این روزها هم به اتاق مدیران دانشگاهی و وزارت علوم رفت و آمد دارد تا بلکه برای ثبت‌نامش در رشته‌ای که در کنکور ۱۴۰۲ قبول شده، موافقت کنند.

سال‌ها جنگیده و حالا  می‌گوید که امکان ندارد کوتاه بیاید و در رشته دیگری جز پزشکی، تحصیل کند. هنوز مسوولان وزارت علوم پاسخ نداد‌ند که آیا به عنوان نخستین دانشجوی کم‌بینا وارد لیست دانشجویان پزشکی ایرانی خواهد شد یا نه ولی از حدود دو هفته پیش قول‌‌های زیادی به او داده‌اند. «با تمام مشکلات، پزشکی قبول شدم ولی دانشکده اعلام کرد که نمی‌توانیم شما را ثبت‌نام کنیم و وزارت علوم با آن مخالفت می‌کند چون نخستین شرط تحصیل در این رشته داشتن سلامت کامل بدن و داشتن دو چشم و نه فقط یک چشم است.» نابینای مطلق نیست و هنوز رنگ‌های سیاه و سفید و بازی نور و سایه را می‌بیند و روزهایی را هم به یاد می‌آورد که ۳۰ درصد بینایی داشت و برای رفتن به اتاق معاینه، انتظار ژله‌ و خوراکی‌های رنگارنگ را می‌کشید.

جنان سال ۸۴ با مشکل شبکیه چشم در آبادان به دنیا آمد و یکی از پزشکان به دنبال لرزش چشم‌های کودک، این مشکل را متوجه شد و بررسی‌های بیشتری را توصیه کرد. شبکیه چشم کودک هنوز تشکیل نشده بود و رفت‌وآمدهای او به مراکز درمانی از سه ماهگی شروع شد و تا همین روزها ادامه دارد. «بعد از کلی پیگیری در بیمارستان شرکت نفت نهایتا گفتند درمان مشکل من هنوز کشف نشده و باید تحت نظر پروفسور باشم بنابراین به دکتر مرادیان ارجاع داده شدم تا تحت نظر قرار بگیرم.» قدیمی‌ترین تصویر از آن زمان روزی است که به همراه پدر و مادر پشت در اتاق انتظار نشسته بودند: «قبل از معاینه باید قطره‌ای در چشمم ریخته می‌شد تا شبکیه برای معاینه باز شود. قطره چشم را می‌سوزاند و من هم کوچک بودم. پدر و مادرم برای اینکه راضی‌ام کنند برایم خوراکی و ژله می‌خریدند.» ژله را گرفت، قطره را داخل چشمش ریختند و بعد به داخل اتاق دکتر رفت. روی صندلی نشست و دکتر دست‌هایش را تکان ‌داد و پرسید؛ جنان این چند تاست؟ تا ۸ سالگی بینایی او در حدی بود که نقاشی می‌کشید. «در نقاشی‌هایم چشم و مژه وجود داشت و از همین طریق هم متوجه بینایی من شدند. حدود ۳۰ درصد بینایی داشتم ولی خونریزی حین یکی از جراحی‌ها بخش زیادی از بینایی من را از بین برد.»

او در توصیف و تشریح علاقه‌اش به رشته پزشکی می‌گوید؛ به عنوان کودکی که در بیمارستان بزرگ شده و جراحی‌های مختلفی داشته از همان دوران کودکی به زیست‌شناسی و فضای بیمارستان علاقه پیدا کرده است و این علاقه، بعدتر در مدرسه تقویت شده: «مهم‌ترین عامل، پزشکم و رفتار او بود. دکتر مرادیان که استاد دانشگاه هم هست، خیلی رفتار خوبی با من داشت و همیشه به درمان من امیدوار بود و هست. می‌گفت به زودی سلول بنیادی به نتیجه می‌رسد و چشم‌های تو هم از این طریق درمان می‌شود و بینایی خود را به دست می‌آوری. پرسنل بیمارستان هم رفتار خوبی با من داشتند و حالا هم به عنوان کسی که در آن بیمارستان بزرگ شده همه من را می‌شناسند. هیچ‌وقت هم ترسی از بیمارستان یا معاینه بیهوشی نداشتم چون همیشه در رفت‌وآمد بودم و به آنجا عادت داشتم. در دوره راهنمایی متوجه شدم که می‌خواهم این مسیر را به‌طور جدی ادامه دهم و در کلاس نهم تصمیم گرفتم با وجود تمام مخالفت‌ها به رشته تجربی بروم. فیزیولوژی بدن برای من خیلی مهم بود، عاشق ریاضی و علوم بودم ولی هنوز به رشته پزشکی فکر نمی‌کردم تا زمان کنکور که این رشته تبدیل به اولویتم شد.»

دیدگاه تان را بنویسید