پرویز مشکاتیان؛ شاعر سنتور
کد خبر: 4246

پرویز مشکاتیان؛ شاعر سنتور

سنتور پرویز مشکاتیان، روایت‌گر دردهای مشترک مردم «ایران» و موردتحسین هنرمندانی چون شجریان، شهناز، دولت‌آبادی، شفیعی کدکنی و... است. او اگر زنده بود امروز 68 سالگی را جشن می‌گرفت.

بیان فردا | ملت ما | پرویز مشکاتیان نامی آشنا در موسیقی ایران و یکی از ملت ماست. در فضای نامتوازنی که بر موسیقی ایران در چند دهه اخیر حاکم شد، موسیقی شاید بیش از سایر هنرها مهجور واقع شد. از سویی از آ‌ن‌جا که غالبا هم اقبال بیشتر به سمت خوانندگان است و کمتر به آهنگسازان و نوازندگان توجه می‌شود، بسیاری از حرفه‌ای‌های این زمینه دیده نمی‌شوند یا کمتر دیده می‌شوند اما داستان پرویز مشکاتیان چیز دیگری است. هنر او اگرچه آنچنان که باید دیده و قدر دانسته نشد اما خیلی‌ها حتی در میان مخاطبان عام موسیقی بر اهمیت هنری‌اش واقف هستند. شاید یکی از مهم‌ترین ابعاد شخصیتی او بُعد اجتماعی - هنری باشد که به مخاطب ارایه می‌داد و همین او را از بسیارانِ دیگر متمایز می‌ساخت.

 

جدای از تکنیک و هنرِ صِرف، او همیشه بر مسائل پیرامونش دقتی دوچندان داشت. حتی جغرافیا و اقلیم را بر موسیقی هنرمندان موثر می‌دانست اما معتقد بود که در هر شرایطی انسان می‌تواند راهی برای ابراز عشق بیابد. به گفته خودش انسان در هر شرایطی دقیقا شکل ابراز نهایی عشق خودش را البته اگر عاشق باشد، پیدا می‌کند. بر همین اساس می‌توان گفت که مشکاتیان اولین اصل را عشق می‌دانست. نه تنها آثار مشکاتیان که حتی زندگی و مرگ او نیز تداعی‌کننده درد مشترکی بود که فقط با رزم مشترک دوا می‌شد...

پرویز مشکاتیان و مضراب‌هایی برای وطن

اگر از نزدیکان یا افرادی که پرویز مشکاتیان را می‌شناسند یا حتی شخصیت هنری او را دنبال می‌کنند، بپرسید یکی از شاخصه‌های اصلی این هنرمند را وطن‌دوستی می‌دانند. البته خودش به این نکته تاکید دارد؛ مشکاتیان ناظر به قطعه «وطن من» این طور گفته بود: «یک چیزی در نهانخانه ذهنی هر ایرانی هست و آن ایران است؛ برای این جانفشانی می‌کنند، آهنگ می‌سازند، اشک می‌ریزند، به موقع هم شمشیر می‌کشند؛ این را من با صدای آرام اکنون می‌گویم ولی بعضی وقت‌ها هم با صدای بلند... ایرج زمانی که «وطن من» را خواند، اشک من در آمد. خواندن از آن زیباتر نمی‌شد. حق را ادا کرد؛ به خاطر اینکه از ایران صحبت می‌شد اشکش درمی‌آمد. او حس می‌کرد که «ای خطه ایران...» یعنی چه...».

پرویز مشکاتیان: هیچ وقت کشورم را ترک نمی‌کنم

پرویز مشکاتیان چون خودش اینچنین دغدغه‌هایی را همیشه داشت، هنرمندانی را که با او هم‌افق بودند نیز می‌استود. چند سال پیش با پروین، خواهر پرویز مشکاتیان نیز گفت‌وگویی داشتم که در روزنامه شرق منتشر شده بود، او در این باره این‌طور عنوان کرده بود: «ما پنج ‌فرزند بودیم؛ دو برادر و سه‌ خواهر. پرویز و کمال برادران من هستند. کمال در آمریکا زندگی می‌کند و خیلی هم به پرویز می‌گفت که آنجا برود ولی پرویز همیشه می‌گفت هیچ‌وقت کشورم را ترک نمی‌کنم. او بسیار عاشق ایران و نیشابور بود و چند بار که صحبتی پیش آمده بود گفته بود هر موقع از دنیا رفتم مرا در نیشابور به خاک بسپارند. او عاشقانه وطن خود را دوست داشت. وقتی پس از کسب موفقیت در ایتالیا به ایشان کرسی دانشگاه و خانه و... پیشنهاد شده بود، قبول نکرد. می‌گفت دوست دارم وقتی چشم باز می‌کنم چشمم به دماوند بیفتد و اگر در نیشابور هستم نگاهم به سوی کوه‌های بینالود باشد.» 

این همه عشق و علاقه به وطن در پرویز مشکاتیان، طبیعی است که باعث شود آثارش محدود برای یک زمان نباشند، اصلا وجهه یک اثر هنری به بی‌زمانی است. در نتیجه جای تعجب نیست که قطعه «همراه شو عزیز» همچنان محبوب باشد و در این دوران نیز تبدیل به یک نماد شود.

«همراه شو عزیز، همراه شو عزیز

تنها نمان به درد، کاین درد مشترک

هرگز جدا جدا، درمان نمی‌شود

دشوار زندگی، هرگز برای ما

دشوار زندگی، هرگز برای ما

بی‌رزم مشترک، آسان نمی‌شود»

و البته شاید پرویز مشکاتیان نیز در پایان عمر خود این حس تنهایی را آنقدر عمیق دید که دیگر نتوانست دوام بیاورد. حسین علیزاده در گفت‌وگویی که در شماره 39 مجله تجربه منتشر شده، گفته بود: «پرویز در بسیاری از موارد، نتوانست مسائل اجتماعی را طاقت بیاورد و از جامعه جدا و گوشه‌گیر شد. به محض این گوشه‌گیری روحیه‌اش عوض شد و دیگر نتوانست با آن انگیزه سابق به مشکلات نگاه کند و البته این افسردگی، رفته رفته عمیق‌تر و عرصه فعالیت برایش تنگ‌تر شد. تا آخرین روزی که او زنده بود همه او را به عنوان یک موسیقیدان پخته با ادراک بالای موسیقایی می‌شناختند و تنها فرقش با سایرین این بود که فعالیت نمی‌کرد. به هر حال شرایط سختی هم بود. عده‌ای از ایران رفته بودند، عده‌ای دست از کار کشیده بودند، عده‌ای هم گوشه‌نشین بودند و... مسلم بود که در چنین شرایطی نمی‌شد برای همه نسخه یکسانی پیچید. به جایی می‌رسیدی که باید خودت برای خودت نسخه می‌پیچیدی! من در آن دوران بعد از چند سالی که از کشور دور بودم، برگشتم و با یک انرژی زایدالوصف کارم را شروع کردم. درست آن زمان که من سرشار از انگیزه بودم، مشکاتیان انگیزه‌هایش را از دست داده بود. گاهی هم به‌رغم حال نامساعد روحی‌اش، شوق پیدا می‌کرد و با اعضای جدید گروه «عارف» کار تازه‌ای اجرا می‌کرد. این شرایط تا جایی پیش رفت که روح دردمندش بر جسمش سنگینی کرد و کم‌کم از فعالیت موسیقایی دل‌زده شد.» 

او در ادامه گفت‌وگویش درباره شنیدن خبر فوت مشکاتیان عنوان کرده بود: «این خبر، یک خبر آشنا بود. انگار که قبلا آن را شنیده بودم. خبری که بارها فکر می‌کردم روزی خواهم شنید. بالاخره این خبر باید داده می‌شد. یادم هست وقتی علی بوستان زنگ زد مدام مِن و مِن می‌کرد. مشکاتیان هم طوری مریض نبود که زمین‌گیر شده باشد ولی واقعا قبل از اینکه اسم پرویز را بیاورد من فهمیدم. مثل خبری بود که دو یا سه باره می‌شنیدم. متاسفانه از قبل حس می‌شد که پرویز هست اما نیست‌. وقتی خبر را گفت فکر می‌کردم که نباید به آن فکر کنم. می‌تواند واقعیت نداشته باشد! ضمن اینکه قبل از فوتش هم انگار واقعیت داشت. سرگیجه عجیبی بود. نمی‌دانم چه بود؟ خودکشی بود؟ استقبال از مرگ بود؟ وقتی خواستم خودم را آرام کنم، به خودم گفتم قبول کن! قبول کن که خودش سال‌ها به این مسیر می‌رفت و می‌خواست که راحت شود. حتی مرگ پرویز تا حد زیادی هم مرا به حس مرگ نزدیک کرد. وقتی که خودم را جای پرویز گذاشتم، گفتم چقدر سبک شد. چه باری روی دوشش بود. وقتی او را در قبر می‌گذاشتند، وقتی خواباندنش، گفتم دیگر خوابید. هیچ وزنی رویش نیست. هیچ چیزی روی ذهنش سنگینی نمی‌کند. این حس آرامم می‌کرد. حس پخته‌ای بود. شاید تا آن روز که خبر فوتش را نشنیده بودم، اینقدر روحش را نزدیک به خودم حس نمی‌کردم. با خودم می‌گفتم برای یک دوست در این موقعیت چطور می‌توانم خوشحال باشم، جز اینکه به این فکر کنم که آزاد شد. این حس آزادی به من خیلی کمک کرد. بالاخره پرویز آزاد شد.» 

مشکاتیان، توازی هنر با دغدغه‌های «جامعه» 

پرویز مشکاتیان به گواه دوستانش روحیه‌ای بسیار حساس داشت، همین بود که مسائل اجتماعی آن‌چنان روی او تاثیرگذار بود که بر هنرش نیز سایه افکند. البته نباید دور از نظر داشت که همین دغدغه‌های اجتماعی که داشت از او این شخصیت را ساخت و میان مردمان دوستدار موسیقی محبوب‌ترش کرد. چنان‌که بی‌راه نیست اگر بگوییم حسام‌الدین سراج در یادداشتی برای او، نوشته بود: «عاملی که پرویز مشکاتیان را از همترازان او متمایز یا بهتر بگوییم او را به عنوان یک نوازنده و آهنگساز شاخص مطرح می‌کند، عامل ارتباط هنر با مسائل اجتماعی است، آثاری همچون «همراه شو عزیز» یا «بیداد» که با شرایط اجتماعی همراهی دارد و در واقع زبان حال مردم بوده‌اند.» کیوان فرزین نیز در گفت‌وگویی در این باره تاکید کرده بود که «در کنار وجوه هنری پرویز مشکاتیان، شخصیت اجتماعی او و دغدغه‌ای که نسبت به کشور و همراهی و همدلی که با هموطنانش داشت، تاثیرات هنری‌اش را در جامعه و موسیقی ایران دوچندان می‌کرد.»

عبدالحسین مختاباد هم اینچنین از او یاد کرده بود: «بیست سال آخر عمر گوشه‌نشین بود. دقیقا در روزهایی که اوج خلاقیت و توانایی‌ حرفه‌ای او بود، خبری از او و آثارش در دنیای موسیقی ایران نبود و آلبوم تازه‌ای از آثار او منتشر نمی‌شد. درباره پرویز مشکاتیان صحبت می‌کنم. هنرمندی که در روزگار جوانی در کنار محمدرضا شجریان، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و... بیدادی در موسیقی سنتی ایران به راه انداختند و فضای زمانه را برای اقبال مردم به موسیقی سنتی آماده کردند. اما مشکاتیان در سال‌های آخر عمر و دقیقا در زمانی که می‌توانست از پختگی تجربه زیسته‌اش به نفع خلق آثاری درخشان استفاده کند، از دنیای موسیقی دور ماند و فعالیت نکرد...».

مختاباد در بخش دیگری از یادداشتش برای مشکاتیان عنوان کرده بود: «اینکه چرا در موسیقی ایران چنین اتفاقی رخ می‌دهد و چرا امثال مشکاتیان این‌طور از فضای موسیقی دور ماندند، به امکاناتی برمی‌گردد که زمانی برای این هنرمندان از دست می‌رود و البته موانعی که سر راه آن‌ سبز می‌شود و هرکسی به فراخور روحیه و شخصیت خود واکنش نشان می‌دهد. هنرمندی شد که نه ‌تنها اهالی موسیقی که مخاطب عام هم او را می‌شناختند. هنرمندی که بیست سال نتوانست کار کند و مانند او در عرصه موسیقی ایران پدید نمی‌آید. چون اگر مثل و مانندی داشت، این‌چنین هنرش مورد اقبال قرار نمی‌گرفت و نامش در تاریخ موسیقی ثبت نمی‌شد.»

پختگی آثار پرویز مشکاتیان و دوری از کلیشه

در دورانی که هر شخصی با یدک کشیدن عنوان هنرمند، هر اثری را بدون وسواس و غالبا برای درآمدزایی منتشر می‌کند که البته این موضوع تا حال حاضر هم ادامه دارد، پرویز مشکاتیان در آثارش علاوه بر پختگی و به دور ماندن از کلیشه، هنر اصیل را ارایه می‌داد چرا که پشتوانه ارایه اثرش، مطالعه و آگاهی بود و مضاف بر آن دغدغه‌مندی‌اش در مسائل روز جامعه؛ میرعلیرضا میرعلی‌نقی نیز در گفت‌وگویی ویژگی‌های نوازندگی و آهنگسازی او را این‌طور توصیف کرده بود که «آثار او در عین ریشه‌دار بودن و تعلق خاطر به جملات ردیف و دستگاه از بافت و طراحی نو و به‌ویژه بسط و گسترش زیبا برخوردار هستند یعنی در عین اینکه ریشه‌های کاملا شناخته‌شده‌ای دارند؛ حاصل کار، کلیشه‌ای نیست. آقای مشکاتیان از همان اولین آثارش یک فرادستی خاصی داشتند و اوج خود را نشان می‌دادند و از آن نوازنده‌هایی نبودند که از یک مراحل معمولی شروع کنند و بعدا طی زمان به اوج برسند. پختگی و استعداد ذاتی ایشان از همان جوانی مشخص بود؛ پس در واقع نمی‌توان گفت اوج سنتورنوازی ایشان از کدام آثارشان و در چه زمانی بوده است، چرا که از ابتدا ایشان پختگی لازم را داشتند.»

محمدرضا شجریان: وجود مشکاتیان موسیقی بود

 بهرنگ تنکابنی و کیوان فرزین گفت‌وگویی با محمدرضا شجریان داشتند که در مجله فرهنگ و آهنگ منتشر شده است. در بخشی از این گفت‌وگو شجریان این طور گفته: «پرویز وجودش موسیقی بود، یعنی تمام وجود و سلول‌هایش موسیقایی بود. چه در صحبت‌ها و چه در موسیقی‌اش یک طنز خاصی داشت. در کارش به مسائل و جنبه‌هایی می‌پرداخت که همه از کنارش رد شده بودند و متوجه آن نبودند.» او همچنین در بخش دیگری از این گفت‌وگو عنوان کرده بود: «تمام وجودش آهنگ بود و شعر و نکته‌‌سنجی‌های خاص خودش را داشت. خوش‌برخورد و خوش‌صحبت بود و در مجالس خیلی خوب بود. من هیچ موسیقیدانی را به اندازه پرویز اینقدر عمیق دوست نداشتم. در نوازندگان دیگر شاید این دوست داشتن خیلی به بخش نوازندگی آنها مربوط می‌شد اما من خود پرویز را صرف‌‌نظر از نوازندگی‌اش دوست داشتم...»

همان‌طورکه پیش‌تر گفته شد، این پختگی از جوانی در آثار پرویز مشکاتیان دیده می‌شد چنان‌که شجریان از اولین‌بار مواجهه‌اش با مشکاتیان در جشن هنر 56 یاد می‌کند: «...اولین‌بار بود که ایشان را دیدم و سازش را شنیدم. دیدم چه چهار مضراب‌های خوبی می‌زند و با خودم گفتم این جوان چقدر خوب کار می‌کند. مشکاتیان در آن برنامه خیلی خوب ساز زد. حتی آقای شهناز هم که آن برنامه را دیده بود بعدها می‌گفت چهارمضرابی که می‌زد خیلی خوب بود. خب چهارمضراب‌های پرویز خیلی دلنشین و زیبا بود من از پرویز خیلی خوشم آمد؛ هرچند در آن زمان با او قاطی نشدم ولی در ذهنم اثر مثبتی گذاشت و بعدها در سال اول انقلاب که برای تدریس به چاووش رفتم یک بار دیگر پرویز را دیدم آنجا بود که با او بیشتر آشنا شدم.» 

مشکاتیان، شاعر سنتور

نام پرویز مشکاتیان که می‌آید علاوه بر قطعات ماندگار و همچنین وجه اجتماعی او دلدادگی‌اش به ادبیات نیز در ذهن دوستدارانش تداعی می‌شود. او عاشق شعر و ادبیات بود و به گواه بسیاری از افرادی که از نزدیک با او نشست و برخاست کرده بودند، در این زمینه هم شخصی آگاه و مطالعه‌گر بود. چنانکه کیوان ساکت درباره او گفته بود: «مشکاتیان در عرصه موسیقی شاعر سنتور بود، ۲۰ سال در کنارش ساز زدم و دیگر نمی‌توانم در کنار هیچ نوازنده سنتور دیگری ساز بزنم. ساز در ذاتش بود توانایی در ریتم و آشنایی با فرهنگ و شعر و ادب در او چنان بود که حتی بزرگان ادب ایران در حضور مشکاتیان با احتیاط سخن می‌گفتند.»

او در عمر کوتاه اما پربارش به اطرافیان و دوستانش نشان داده بود که این عشق را زندگی می‌کرد و آنچه را که از ادبیات و فلسفه می‌دانست و می‌خواند، در زندگی خودش به کارش می‌گرفت همانطور که در مراسم یادبود مشکاتیان محمدرضا شجریان عنوان کرده بود: «الگوی زندگی او اندیشه «خیام» بود و سال‌ها با این اندیشه زیست و در نهایت به معشوقش رسید.» او که همه زندگی‌اش موسیقی بود، این حضور و شوقش به عرصه‌های دیگر علاوه بر هنر خودش و از جمله ادبیات بود که از او شخصیتی چند بعدی ساخته بود تا محبوب این قشر نیز باشد.

محمود دولت‌آبادی درباره او گفته بود: «اتفاق چیزی است مثل رعد. مشکاتیان در رعد خودش آتش گرفت.» یا شفیعی کدکنی در سوگ پرویز مشکاتیان غزلی گفته بود که در بخشی از آن می‌خوانیم:

«در پرده ماند نغمه آزادی وطن

کاندیشه جز به رفتن و چاوشی‌ات نبود

در چنگ تو سرود رهایی نهفته ماند

زین نغمه هیچگاه فراموشی‌ات نبود

ای سوگوار صبح نشابور سرمه‌گون

عصری چنین سزای سیه‌پوشی‌ات نبود»

انتهای پیام

منبع: اعتماد

 

دیدگاه تان را بنویسید