
مروری بر رفتار تبلیغاتی سالار عقیلی؛ او کمر به سقوط خود بسته است
کسی چون سالار عقیلی تا پیشازاین رخدادها در هرماه بیش از 60 سانس کنسرت برگزار میکرد و در آن ایام مدام مشغول توجیه این همه اجرای صحنهای بود و میگفت وقتی مردم از من در این حجم حضور روی صحنه را میخواهدن از آنجا که عاشق آنان هستم به درخواستشان پاسخ مثبت میدهم.
بیان فردا | علی نامجو| «برای من موسیقی سنتی مثل تخت جمشید میماند. موسیقی سنتی برای من مثل سیوسه پل است. هر چه کهنهتر میشود ارزشش بیشتر هویدا میشود. این موسیقی از بین نمیرود. بارها به من گفتهاند به نظرت آیا موسیقی اصیل از بین میرود؟ من در پاسخ به این سؤال گفتهام و میگویم هر وقت تخت جمشید از بین رفت، هر وقت آثار باستانی و تاریخی ما هم از بین رفت، موسیقی اصیل ایرانی هم از بین میرود. یکی از سؤالاتی که میشود در موردش بحث کرد این است که چرا در موسیقی پاپ ما چهرههای نظیر استاد جلیل شهناز، استاد فرهنگ شریف، استاد علی اصغر بهاری و استاد هوشنگ ظریف و استاد شجریان نداریم؟ البته که هنرمندانی هم هستند که در این شاخه فعالیت میکنند و خوب میخوانند اما به آن درجه نرسیدهاند. شما نمیتوانید در موسیقی پاپ هم ردیف با استادی چون فرامرز پایور یا جلیل شهناز نام ببرید. ظرایفی که در کار هست و از سوی دیگر احترامی که به موسیقی سنتی گذاشته میشود خیلی بیش از آن چیزی است که در موسیقی پاپ میشود سراغ داشت. یکی از دلایلش شاید این باشد که به موسیقی اصیل ایرانی نگاهی از سر تفنن و سرگرمی نمیشود. در وقایع تلخ یا شیرینی که اتفاق میافتد موسیقی اصیل است که حق مطلب را ادا میکند. شما میبینید پهلوانی در میدان کشتی برای ایران مدال میآورد و بعدازآن یک موسیقی وطنی اصیل پخش میشود. دلیل این امر همان کششی است که دل ایرانیان به این موسیقی دارد.»
این سخنان مربوط به گفتوگویی است که با یکی از نامهای شناختهشده موسیقی ایرانی انجام دادم؛ در آن دوران به عنوان مدیر رسانهای او فعال بودم و وظیفه خودم میدانستم که در فضای رسانهای راهنماییاش کنم، بکوشم مجابش کنم کمتر حرف بزند و البته تلاش کنم به او آسیبهای قبول انجام هر کاری در هر سطح و جایگاهی را یادآوری کنم. این گفتوگو هیچگاه مجال انتشار نیافت شاید برای امروز و اکنون و بررسی رفتار متناقض او.
نمیدانم در مسیر مدیریت رسانهای سالار عقیلی موفق بودم یا نه اما امروز که نابودی نامش را به نظاره نشستهام، بابت همه کوشندگیهایی که درنهایت به نتیجه نرسید، غصه میخورم. در این روزها سالار عقیلی در مسیر از میان بردن باقیمانده شأن هنری خود کمر همت بسته و بعید میدانم در آیندهای نزدیک چیزی از اعتباری که شاید روزی میتوانست ماندگار شود، باقی بماند.
او در تمام این سالها همیشه کوشیده خودش را شاگرد شجریان فقید معرفی کند (هرچند هیچگاه به شکل مستقیم تحت تعلیم این هنرمند فقید نبوده و فقط در کارگاه آوازی محمدرضا شجریان که به همت حمیدرضا نوربخش در نیمههای دهه هفتاد راهاندازی شد، آنهم برای مدتی محدود حضور داشته است)، در رقابت با علیرضا قربانی جایگاه برتری را به خود اختصاص بدهد و حتی وانمود کند که از همایون شجریان محبوبتر است؛ گزارههایی که حتی مخاطب غیرحرفهای موسیقی ایرانی در این سالها هم امروز میتواند به عدم صحتش شهادت بدهد.
خوانندهای که روزگاری میگفت: «کار اصلی من بهعنوان خواننده موسیقی ایرانی ارائه آواز است. کسی که میخواهد در وهله اول آواز ایرانی را بیاموزد، وقتی وارد کلاسهای آموزشی میشود به او میگویند اول باید ردیفهای آوازی را کار کنی. من حدود 8 تا 10 سال نزد استاد صدیق تعریف به جمعآوری و آموختن ردیف آوازی استاد عبدالله خان دوامی پرداختهام. تقریباً دو دوره این ردیف را خدمت استاد تعریف دوره کردم. از همینجا دستان ایشان را میبوسم که هر چه دارم را مدیون ایشان میدانم. استاد تعریف باعث ترقی و پیشرفت من در موسیقی ایرانی و به خصوص در آواز شدهاند. در سال 72 که من تازه وارد هنرستان موسیقی شده بودم و همزمان به کلاس استاد تعریف میرفتم، خاطرم هم همه کنسرتهایی که برگزار میشد یا برخی از سی دیهایی که حتی از استاد شجریان میشنیدیم فقط شامل آواز بود. چیزی به نام تصنیف در آن سالها کمتر ارائه میشد. در یک سی دی 57 دقیقهای خواننده 40 دقیقه آواز میخواند و 17 دقیقه را به تصنیف اختصاص میدادند. اما امروزه میبینیم ماجرا برعکس شده و متأسفانه سلیقه عمومی تغییر کرده است. کار من آواز است.
تمام این ردیفها را یاد گرفتم تا امروزه بتوانم در راه خدمت به مردم ارائهاش دهم. یک عده هستند که به کنسرتها میآیند و هنوز که هنوز است عاشق آواز هستند. حتی در بعضی از سی دیها وقتی آوازی وجود نداشته باشند ناراحت میشوند و میگویند چرا آواز نخواندهاید؟ امروز آواز دارد فراموش می-شود. خیلی کمتر چیزی به نام آواز یا سازوآواز در آلبومهای جدید شنیده میشود.»
او امروز اما بیش از هر کاری مشغول تبلیغ بنگاههای اقتصادی در صفحه رسمی خود یا در صفحات مختلف در فضای مجازی است؛ یک روز میشود سفیر یک هتل برج مسکونی؛ جایی که مالکش با صراحت اعلام میکند فضایی برای عموم مردم نیست و مدیران و مسئولان و تجار میتوانند از آن استفاده کنند. روز دیگر با یک سناریوی نخنمای خندهدار اعلام میکند موبایلش دچار مشکل شده و در شهر آمل که برای برگزاری کنسرت به آن سفر کرده، همه به او گفتهاند فقط باید به یک فروشگاه مشخص مراجعه کند؛ جایی که صاحبش از موسیقی و هنر هیچ نمیداند و وقتی میخواهد خودش را مخاطب آثار هنری! آقای عقیلی جا بزند میگوید همه ایران سرود «ای ایران» شما را زمزمه میکنند و این اثر امروز در جایگاه سرود ملی ایرانیان است؛ سرود ای ایران سالار عقیلی؟!
جالبتر آنکه او که درست یا غلطروزگاری بهعنوان یکی از چهرههای نامدار موسیقی ایرانی در جامعه شناخته میشد اما بااینحال در یک فروشگاه لباسهای اسپرت و کفشهای کتانی حاضر میشود و با بیان اینکه خودش چند لباس و کتانی از میان مدلهای متنوع این فروشگاه انتخاب کرده، مخاطبانش را هم برای حضور در این دکان تشویق میکند.
عقیلی روزگاری در گفتوگو با خود من در واکنش به اینکه عدهای با ارائه برخی آثار عجیب و غریب در موسیقی ایرانی، ادعای نوآوری میکنند گفته بود: به بنیدببینید! نوآوری در تمام دنیا دارد انجام میشود اما کل مسئله این است که «نوآوری آری اما چگونه؟». این خیلی مهم است. من شخصاً چه در موسیقی چه در سینما و چه در تئاتر نوآوری را دوست دارم. اما فقط در حد نوآوری. باید با توجه به به داشتههای پیشین و اصالت به ماجرا بنگریم و پایه و شالوده را خراب نکنیم. اگر میخواهیم در موسیقی سنتی نوآوری کنیم باید بنشینیم و بر اساس ریشههای موسیقی سنتی در این مسیر حرکت کنیم. این کار هیچ اشکالی هم ندارد. اما آنچه صدمه میزند تغییر محتوا به بهانه نوآوری است.»
کسی که روزگاری چنین جملاتی را به زبان آورده امروز نه تنها محتوا که حتی فرم را هم از میان برده است؛ البته که در دنیای امروز هر چهره مشهوری میتواند وارد فضای تبلیغاتی بشود اما چه تبلیغاتی؟ آیا با این دستفرمان از تاک و تاکنشان نشانی باقی خواهد ماند؟
البته که تغییر فضای جامعه ایران بعد از کرونا، ماجراهای رخ داده در خیابانها در سال قبل و البته کسادی بازار کنسرت گذاری را میشود درک کرد. کسی چون سالار عقیلی تا پیشازاین رخدادها در هرماه بیش از 60 سانس کنسرت برگزار میکرد و در آن ایام مدام مشغول توجیه این همه اجرای صحنهای بود و میگفت وقتی مردم از من در این حجم حضور روی صحنه را میخواهدن از آنجا که عاشق آنان هستم به درخواستشان پاسخ مثبت میدهم.
امروز دقیقاً چه فرقی با گذشته کرده است؟ اینکه مردم دیگر از او اجراهای صحنهای در این حجم را نمیخواهند چه دلیلی دارد؟ آیا آنهمه کنسرت که طبیعتاً در این حجم سطح کیفی اجرا را بیش از آنچه قابلتصور باشد، پایین و پایینتر آورد و از طرف دیگر اینهمه بودن همهجا یعنی در تلویزیون، روی استیج کنسرت، در رونمایی از تمبر سالار عقیلی، در بیمه شدن حنجرهاش از سوی یک شرکت بیمه و.... او را به چهرهای دمدستی و تکراری بدل نکرد و سبب نشد مردم دیگر نخواهند صدایش را بشنوند؟
او حالا کمر به قتل نام و نشان خود هم بسته است چون بهسان یک اینفلوئنسر رفتار میکند و بدون در نظر گرفتن سطح و شأن تبلیغات تنها و تنها برای جبران کمبودهای مالی متأثر از تغییرات رخداده در این سرزمین، دارد به همه پیشنهادهای تبلیغاتی پاسخ مثبت میدهد. کاش سالار عقیلی دستکم برای ماندگار شدن نام خود یا دستکم بدنام نشدن در عالم هنر سرعت این سقوط اختیاری را کمی کمتر میکرد.
دیدگاه تان را بنویسید