چپ‌ها با آغوشِ باز از قانون و نظم استقبال کنند
کد خبر: 6090
یادداشتی از اسلاوی ژیژک

چپ‌ها با آغوشِ باز از قانون و نظم استقبال کنند

اسلاوی ژیژک چند روز پیش و در اوج اعتراضات و شورش‌های فرانسه در نشریه‌ی «نیو استیتسمن» یادداشتی را منتشر کرد که در آن گسترش این نوع شورش‌ها را در نهایت به نفع مهیاسازی بستر قدرت‌گیری هرچه بیشتر راست افراطی می‌داند. او با نگاه همزمان به سرکشی نظامی اخیر گروه واگنر در روسیه و نیز اعترضات و شورش‌های فرانسه، از یک روند بی‌ثباتی، بحران و بی‌نظمی در اروپا صحبت می‌کند.

بیان فردا | ترجمان | مترجم: امین زرگرنژاد | دو اتفاق در این تابستانِ بیش از پیش گرم و سوزان، توجه افکار عمومی را به خود جلب کرده است: سرکشیِ نظامیِ شکست‌خورده در روسیه و اعتراضاتِ خشونت‌آمیز در فرانسه. اگرچه رسانه‌ها به‌طور مفصل به هر دو پرداخته‌اند، اما جنبه‌ی مشترکی که دارند مورد توجه قرار نگرفته است.

پس از کشته شدن پسر ۱۷ ساله‌ای به نام «نائل»[1] در ۲۷ ژوئن در نانتر (حومه‌ پاریس) به ضرب گلوله‌ پلیس، غارت‌گری و حملاتِ آتش‌افروزانه در فرانسه گسترش یافت. در شهرهای سراسر کشور شورش‌گران با سنگربندی و برپایی آتش به سوی پلیس مواد آتش‌زا پرتاب کردند و پلیس نیز با گاز اشک‌آور، ماشین‌‌های آب‌پاش و نارنجک‌های صوتی به مقابله با آنها برخاست.

پس از آن‌که پلیس به اقدام مستقل و خودسرانه رو آورد و تهدید کرد که اگر رئیس‌جمهور امانوئل مکرون بحران را حل‌ و‌ فصل نکند سرپیچی خواهدکرد، این حوادث سمت‌و‌سوی وخیم‌تری به خود گرفت. پلیس بیانیه‌ای منتشرکرد که چیزی کم‌تر از شکافی در تشکیلاتِ قدرتِ دولتی نبود: در واکنش به شورش‌ها، پلیس‌های خشن و تندرو اعلام کردند که علیه دولتِ متبوع خود اقدام خواهند کرد.

مهاجران جوان شورش می‌کنند، چرا که آینده‌ای ندارند

روایتِ قابل‌پیش‌بینیِ چپ‌گرایانه این است که پلیس به‌لحاظ نژادی جهت‌گیری مغرضانه دارد، برابری فرانسوی افسانه است، مهاجرانِ جوان شورش می‌کنند زیرا آینده‌ای ندارند، و راه‌حلِ این بحران نه فشار و تعدی‌گریِ بیشترِ پلیس که دگرگونیِ بنیادین جامعه‌ی فرانسه است. این خشم در طی سال‌ها شکل گرفته و کشتنِ نائل آخرین انفجاری بود که به علنی شدنِ آن انجامید. اعتراضاتِ خشونت‌آمیز واکنشی به یک معضل است نه این‌که خودش معضل باشد.

حقایقی در این روایت وجود دارد. هنگامی که اعتراضات ۲۰۰۵ ناگهان شعله زد- پس از مرگ دو نوجوان که در حین تعقیبِ پلیس گرفتار برق‌گرفتگی شدند- چارچوب شکل‌دهنده‌ پیش‌داوری‌هایِ تبعیض‌آمیز و محرومیت‌های زندگیِ جوانانِ مهاجر در فرانسه برملا شد. با وجود این، تغییر اساسی جامعه برای حل معضلاتِ تاریخیِ ناظر بر هویت، محرومیت‌های اقتصادی و بی‌عدالتی‌های استعماری، راه‌حلی مسئله‌ساز و بغرنج است. چنین راه‌حلی نتایجی مترقی را فرض دارد در حالی‌که هیچ‌یک از آنها قریب‌الوقوع به نظر نمی‌رسند.

برای مثال، حمله‌ی معترضان به اتوبوس‌های محلی- که در انتقال کارگران از حومه‌های کم‌درآمدِ حاشیه‌ پاریس نقشِ بسیار مهمی دارند- نشان‌گر دو چیز است: شورش‌ها به زیرساخت‌هایی خسارت وارد کرده است که در معشیتِ مردمِ عادی نقش دارند و این‌که قربانیانِ تخریب‌ها فقرا هستند و نه ثروتمندان.

اعتراضات و خیزش‌های مردمی اگر با چشم‌اندازی رهایی‌بخش تداوم یابند، می‌توانند نقش مثبتی بازی کنند؛ مانند خیزش ۲۰۱۴-۲۰۱۳ «میدان» در اوکراین و اعتراضاتِ درجریان در ایران که جرقه‌ی آن توسط زنان کردی زده شد که از حجاب اجباری[2] سر باز زدند. گاهی حتی تهدید به اقدامِ خشونت‌آمیز نیز برای گره‌گشایی سیاسی ضروری است. دو پیروزیِ تاریخی که تحلیل‌گرانِ رسانه‌ای لیبرال به‌رسمیت شناخته‌‌اند- به قدرت رسیدنِ «کنگره‌ی ملی آفریقا»[3] در آفریقای جنوبی و اعتراضات حقوق مدنی در ایالات متحده به رهبری مارتین لوتر کینگ- تنها به پشتوانه‌ی دورنمای خشونت‌ورزیِ جناحِ رادیکالِ کنگره‌ی ملی آفریقا و سیاه‌پوستانِ آمریکاییِ ستیزه‌جوتر بود که امکان‌پذیر شدند. مذاکرات بر سرِ پایان‌بخشی به آپارتاید در آفریقای جنوبی و الغای تفکیکِ نژادی در ایالات متحده، به دلیل این تهدیدها به نتیجه رسید.

با این همه، در حال حاضر وضعیت در فرانسه اینگونه نیست، جایی که بعید است طغیانِ خشونت‌آمیز با هر نوع پایانِ مترقی برای «دوزخیانِ رویِ زمین»[4] به سرانجام برسد. اگر نظم و قانون بی‌درنگ برقرار نشود، بسیار ممکن است که پیامدِ نهایی، انتخابِ ماری لوپن (رهبر حزب راست افراطی «اجتماع ملی») به‌عنوان رئیس‌جمهور جدید باشد. ملی‌گرایانِ ضدمهاجر در سوئد، نروژ و ایتالیا در قدرت هستند، چرا در فرانسه نباشند؟ مکرون خودش را به‌عنوان تکنوکراتی فاقدِ موضعِ سیاسیِ قاطع معرفی کرده است. اما موضعی که زمانی به‌‌مثابه نقطه‌ی قوت در نظر گرفته می‌شد اکنون نقطه‌ی ضعفی مرگبار به نظر می‌رسد.

در روسیه به‌سختی می‌توان از ماهیتِ مضحکِ نمایشِ نظامی یوگنی پریگوژین چشم پوشید. پس از آنکه کرملین به او پیشنهاد معامله‌ای را داد، این نمایش در عرض ۳۶ ساعت فرو خوابید. پریگوژین از خطرِ محاکمه‌ی قانونی گریخته است اما مجبور شده مزدورانش را از اوکراین خارج کند و به بلاروس برود. ما به قدر کافی نمی‌دانیم که به‌واقع چه اتفاقی افتاده است. آیا نمایش نظامی او به معنی حمله‌ی تمام‌عیاری برای تصرّف مسکو بود؟ یا این‌که تهدیدی توخالی و ژستی بود که بنا نداشت (آنگونه که خود پریگوژن اظهار کرده است) به واقعیت بپیوندد؟ کل ماجرا همچنین می‌تواند شکلِ وحشیانه‌ای از مذاکره‌ی تجاری باشد- تقلّایی برای جلوگیری از تصویبِ قانونی که طبق آن نیروهای [مسلح] غیررسمی مانند گروه واگنر باید تحت‌فرمانِ نیروهای مسلح رسمی قرار می‌گرفتند.

این حادثه چه کودتایی نافرجام بوده باشد یا مذاکره‌ای تجاری با توسل به سرکشی، گواه این واقعیت است که روسیه در حال بدل شدن به دولتی درمانده[5] است- دولتی که مجبور است با باندهای نظامی کنترل‌نشده به‌عنوان شرکا در معاملات کثیف کنار بیاید.

دولت‌های درمانده از سومالی تا روسیه و ایالت متحده

اتفاقات فرانسه و روسیه بخشی از روندی در اروپا به سمت بی‌ثباتی، بحران و بی‌نظمی است. امروزه دولت‌های درمانده تنها در جنوب جهانی (از سومالی گرفته تا پاکستان و آفریقای جنوبی) نیستند. اگر دولت‌های درمانده را با شاخصِ اضمحلالِ قدرتِ دولتی و همچنین فضای متشنج و تشدیدیافته‌ جنگِ داخلیِ ایدئولوژیک، نشست‌ها و جلسات نافرجام، و ناامنی فزاینده‌ی فضاهای عمومی بسنجیم، آن‌گاه روسیه، فرانسه، بریتانیا و حتی ایالات متحده نیز باید در امتداد خطوطی مشابه فهمیده شوند.

در ۱۹ ژوئن ۲۰۲۲ جمهوری‌خواهان تگزاس طرح‌هایی را تصویب کردند که اعلام می‌کرد رئیس‌جمهور جو بایدن «به‌صورت قانونی انتخاب نشده است» و جان کورنین سناتور جمهوری‌خواه را به دلیل شرکت در گفت‌وگوهای دوحزبی درباره‌ی کنترل اسلحه مورد عتاب شدید قرار دادند. آنها همچنین به برنامه‌ای رأی دادند که همجنس‌خواهی را «یک انتخابِ سبکِ زندگی غیرعادی» اعلام می‌کرد و از دانش‌آموزان تگزاس می‌خواست «درباره‌ی سرشت انسانی کودکِ پیش از تولد آگاهی کسب کنند.»

طرح اول- اعلام این‌که انتخاب بایدن فاقد اعتبار است- حرکتی آشکار به سمتِ نوعی جنگ «سردِ» داخلی در ایالات متحده است: مشروعیت‌زدایی از نظم سیاسی. در فرانسه صحبت از جنگ داخلیِ در شُرفِ وقوع، راه و رسمِ راست افراطی است. ۳۰ ژوئن اریک زِمور سیاستمدار و مجادله‌جوی راست افراطی در سخنرانی‌اش در رادیو فرانسه شورش‌ها را «آغاز جنگی داخلی، جنگی قومی» توصیف کرد.

چپ‌ها، شعار قانون و نظم را در پیش بگیرند

در این وضعیت کلی، چپ باید شعار قانون و نظم را به عنوانِ شعارِ خودش در نظر بگیرد. یکی از واقعیت‌های مأیوس‌کننده‌ی دوران اخیر این است که تنها موردِ حمله‌ یک جمعیت انقلابی خشن به مقرِ حکومت، هنگامی بود که در ۶ ژانویه‌ی ۲۰۲۱ هواداران دونالد ترامپ به کاخ کنگره‌ی آمریکا در واشینگتن دی‌سی یورش بردند. آنها [نتیجه‌ی] انتخابات را غیرقانونی و نوعی دزدی سازمان‌یافته توسط کله‌گنده‌های شرکت‌های بزرگ می‌دانستند. لیبرال‌های چپ با تلفیقی از شیفتگی و دهشت واکنش نشان دادند. برخی از دوستانم گریستند و می‌گفتند: «چنین کاری را ما باید می‌کردیم!» غبطه و نکوهش هر دو جاری بود هنگامی که می‌دیدند مردم «عادی» به قلّه‌ حاکمیتِ دولتی می‌زنند و کارناوالی می‌آفرینند که مقررات زندگی اجتماعی را برای لحظاتی به حالت تعلیق درمی‌آورد.

آیا راست پوپولیست با گسیلِ‌ حمله‌ مردمی به مقر حکومت، مقاومت چپ در برابر نظامِ مستقر را ربوده است؟ آیا اکنون تنها انتخاب ما بین انتخاباتِ پارلمانیِ تحت‌کنترلِ کله‌گنده‌های فاسد یا خیزش‌های تحت‌کنترلِ راست افراطی است؟ بی‌خود نیست که استیو بَنون ایدئولوگ راست پوپولیست خودش را «لنینیست قرن بیست‌و‌یکم» معرفی می‌کند: «من یک لنینیست هستم. لنین… می‌خواست دولت را نابود کند و این هدف من نیز هست. من می‌خواهم همه‌چیز را ساقط و کل دم‌و‌دستگاه کنونی را نابود کنم.» در حالی‌که ۶ ژانویه راست پوپولیست را از خود بی‌خود کرده بود، چپ لیبرال مانند محافظه‌کارانِ قدیمیِ کاردان عمل کرد و از گارد ملی خواست تا این طغیان را در هم بکوبد.

درحال ورود به دوران اوباش‌سالاری هستیم!

در ریشه‌‌یابی این وضعیتِ عجیب، به ترکیبی منحصر‌به‌فرد از هرج‌ومرج و اقتدارگراییِ وحشیانه برمی‌خوریم. ما در حال ورود به دوران یاغی‌گری و اوباش‌سالاری[6] و همچنین تمرکز بی‌سابقه‌ قدرت در دستان عده‌ای معدود هستیم. این همان چیزی است که کاترین مالابوی[7] فیلسوف آن را «ترکیبی- توأمان فاقدِ معنا، هیولایی و بی‌سابقه- از عمودیتِ وحشیانه و افقیتِ مهارناپذیر» می‌نامد. و از آن‌جایی‌که «کارکرد اجتماعی» دولت در طی سال‌های ریاضت اقتصادی تحلیل رفته است، اکنون تنها می‌تواند خودش را «به‌واسطه‌‌ی اِعمال خشونت» ابراز کند.

از این‌رو بسیار مهم است که دولت را صرفاً به‌عنوان ابزار سلطه نبینیم. در بلایای طبیعی، بحران‌های بهداشت عمومی و چرخه‌های ناآرامی‌هایِ اجتماعی، نیروهای مترقی باید تلاش کنند تا قدرتِ دولتی را به دست بگیرند و نه تنها برای فرونشاندنِ ترس و هراس‌های مردم در مواقعِ اضطراری، که همچنین برای مبارزه با آن دسته از ترس و هراس‌های- نژادپرستانه، بیگانه‌هراسانه، جنسیت‌زده، ضدترقی‌خواهانه- که به‌شکل ساختگی سرهم‌بندی شده‌‌اند تا توده‌ها را تحت‌کنترل قرار دهند، از آن بهره بگیرند.

چپ نباید از افزودنِ محافظت از امنیتِ مردم عادی به وظایفش، هراسی به دل راه بدهد: نشانه‌های آشکاری وجود دارد از افولِ فزاینده‌ ادب و نزاکت و باندهای جوانانی که در فضاهای عمومی، از ایستگاه‌های حمل‌‌و‌نقل تا مراکز خرید، وحشت‌آفرینی می‌کنند. اشاره به این افول، اغلب با قید ارتجاعی نادیده گرفته می‌شود؛ با این پافشاری که ما باید «ریشه‌های اجتماعی عمیق‌ترِ» چنین پدیده‌هایی را، مانند بیکاری و نژادپرستیِ نهادینه‌شده، در نظر بگیریم.

با این حال، اگر چپ به امنیت عمومی بی‌اعتنا باشد، این بی‌اعتنایی قلمروِ مهمی از نارضایتی را، که در زمانِ هرج‌و‌مرج مردم را به سمتِ راست هل می‌دهد، به دشمن واگذار می‌کند. ناامنیِ روزمره، به فقرا بسیار بیشتر از ثروتمندانی که با آرامش در محله‌های محصورِ خود زندگی می‌کنند، آسیب می‌رساند.

منابع:

[1]. Nahel Merzouk

[2]. ژیژک از اصطلاح Burka یا همان «بُرقع» استفاده کرده که درباره‌ی دلالت حجاب اجباری در اعتراضات ایران صحیح نیست. نقطه‌ی آغاز اعتراضات هم در روایت‌های مختلف متفاوت است. م

[3]. African National Congress (ANC).

[4]. اشاره به عنوان کتاب معروف «دوزخیان روی زمین» نوشته‌ی فرانتس فانون. م

[5]. failed state

[6]. mobocracy

[7]. Catherine Malabou (1959-)

فیلسوف فرانسوی و از شاگردان ژاک دریدا. در ایران از او کتاب‌های «آینده‌ی هگل» و «با مغزمان چه باید بکنیم؟» ترجمه و منتشر شده است. م

 

دیدگاه تان را بنویسید