نیم قرن پس از «پدرخوانده»
کد خبر: 2398
گفت‌وگو با فرانسيس فورد كاپولا

نیم قرن پس از «پدرخوانده»

برنده شدن جايزه بهترين فيلم يك پيروزي فوق‌العاده بود. اما يادم مي‌آيد كه قلبم شكست كه اسكار بهترين كارگرداني را نگرفتم. اما خوشحالم كه به باب فوسه باختم زيرا واقعا او را تحسين مي‌كنم.

بیان فردا | مترجم : رویا دیانت* | وقتي فرانسيس كاپولا برنده پنج جايزه اسكار را در خانه‌اش كه بر فراز كوه‌هايي مشرف به تاكستان بزرگش واقع شده ملاقات مي‌كنم، مي‌توان جاه‌طلبي وی را در هر گامي كه برمي‌دارد، حس كرد. نه براي پنجاهمين سالگرد شاهكارش «پدرخوانده» يا ستاره‌اي در پياده‌روي مشاهير هاليوود كه به تازگي دريافت كرد يا اداي احترام به وی روی صحنه مراسم اسكار 2022. نه. جاه‌طلبي او آنقدر است كه حتي حاضر شده بخشي از تاكستان‌هايش را براي فروش بگذارد تا بتواند فيلم جديدش «مگالوپوليس» را بسازد. به نسبت سه سال پيش كه براي مصاحبه‌اي او را ديده بودم 30 كيلو وزن كم كرده و در كنار همسري كه شصت و چند سال شريک زندگي‌اش بوده در خانه شيشه‌اي با ديوارهاي ساخته شده از بتن با روكش چوبي زندگي‌مي‌كند. كاپولا به تازگي گفت‌وگوهاي زيادي براي پنجاهمين سالگرد «پدرخوانده» انجام داده اما اينجا او موافقت كرد تا خاطرات بسياري را كه از جوايز اسكار دارد، با علاقه‌مندان به اشتراک بگذارد.

جوايز اسكار تبديل به كيسه بوكسي شده كه از نظر رتبه‌بندي چالش برانگيز است، با تماشاگراني جوان‌تر كه از زرق و برق مراسم و تعليق برندگان غافلگير نمي‌شوند. چه چيز از تماشاي اين مراسم در دوران كودكي به ياد داريد؟


اسكار را به خوبي به ياد دارم. خانواده من با هم اسكار را تماشا مي‌كردند و من آن را دوست داشتم. آن موقع فكر نمي‌كردم در آينده فيلم بسازم اما مي‌دانستم عاشق فيلم هستم. ما خانوادگي سينما مي‌رفتيم. قبلش به يك پيتزافروشي مي‌رفتيم و اطراف پيتزا را جمع مي‌كرديم تا در طول تماشاي فيلم بخوريم. اسكار نمايش بزرگي نبود. فرش قرمز نداشت، ولي هدي لامار و روندا فلمينگ در آن حضور داشتند. آنها در لباس‌هاي زيبا وقتي جايزه خود را گرفتند، گريه كردند. لحظه پرهيجاني بود كه خوب به يادش دارم. نه فقط من بلكه همه از آن لذت بردند. اين افراد براي من مثل خدا بودند.


در اسكار امسال، بحث و جدل پخش اهداي جوايز هشت بخش به صورت ضبط‌ شده از پيش در زمان پخش آگهي‌ها سروصداي زيادي ايجاد كرد.


خب، در دهه 50، فكر نمي‌كنم جوايز همه بخش‌ها نشان داده مي‌شد. آنها دسته‌بندي‌هاي مهمي داشتند. مي‌دانم كه بخش آهنگساز داشتند چون پدرم هميشه درباره آهنگسازان نظر داشت. آهنگسازاني مانند الكس نورث، ديميتري تيومكين به نظر او واقعي بودند. او به آنها احترام مي‌گذاشت. اما بعضي از آهنگسازان را هم تقلبي مي‌ديد چون خودش نوازنده‌‌اي تحصيلكرده بود. مي‌داني در قلبم عاشق اسكار هستم. وقتي جوان بودم آن را دوست داشتم و هنوز هم اين عشق را دارم.
به من گفتيد كه فاكس فيلمنامه «پاتن» شما را دوست نداشت.


نه، نه. تهيه‌كننده «پاتن» فردي به نام فرانك مك كارتي در واقع دستيار ژنرال بود و اينكه من عضو انجمن نويسندگان بودم و 16 نويسنده ديگر نبودند، خودش يك نوع اعتبار بود. در ميان نويسندگان فقط من و گور ويدال عضو انجمن نويسندگان بوديم.


شما قبلا با هم كار كرده بوديد...


بله، فيلمنامه «آيا پاريس مي‌سوزد» را سال 1966 با گور ويدال نوشته بوديم. كمي آشفته بود، اما خوب بود. من اين اعتبار كاري را داشتم اما فكر نمي‌كردم فيلم خوبي باشد. وقتي با ژنرال فرانك مك كارتي مصاحبه كردم، او از من پرسيد كه آيا تجربه نظامي دارم؟‌ من يك‌سال و نيم مدرسه نظامي رفته بودم، گفتم بله و كار را به‌طور معجزه‌آسايي گرفتم. خيلي براي آن فيلمنامه كار كردم، تحقيقات زيادي انجام دادم. اما برت لنكستر خيلي از صحنه‌ها را دوست نداشت. او برت لنكستر بود و من يك بچه بيست و چند ساله بودم. لنكستر همه مفاهيم تناسخ را كه من در داستان گنجانده بودم و واقعي بود و احساس پاتن بود هم حذف كرد و عملا من را كنار گذاشتند. براي همين من و جورج لوكاس به سانفرانسيسكو رفتيم و من اين فيلمنامه را فراموش كردم.


چطور شد كه اسكار را برديد؟


شايد سه سال بعد، من و جورج دستگاه‌هاي فيلمسازي خريده بوديم كه با اجاره آنها زندگي مي‌كرديم و يكي هم به فاكس اجاره داده شد. براي تعمير دستگاه آنجا رفته بودم كه اتفاقي فهميدم لنكستر فيلم را بازي نكرد و جورج سي اسكات را استخدام كردند و او فيلمنامه‌اي را كه براي لنكستر نوشته بودند، دوست نداشت و فيلمنامه من دوباره استفاده شد.


چرا وقتي نام شما خوانده شد در اسكار حضور نداشتيد؟


من در نيويورك بودم، وسط ماجراي اخراج شدن از «پدرخوانده» و داشتم برنامه اسكار را با مارتي اسكورسيزي، دوستم تماشا مي‌كردم.
در آن مقطع واقعا فكر كردم قرار است اخراج شوم. شايد چهار بار اين احساس را داشتم. توليد شروع شده بود و فهميدم برنده شدم. اينجا بود كه مارتي به من گفت، فكر نمي‌كنم الان تو را اخراج كنند. حق با او بود. به عبارت ديگر، احتمالا براي مدتي من را اخراج نمي‌كردند چون چطور مي‌شود مردي را كه فيلمنامه را نوشته و فيلم شما را كارگرداني مي‌كند و اسكار گرفته را اخراج كني؟ مارتي بود كه متوجه شد بردن جايزه اسكار مرا حفظ مي‌كند. من واقعا نگران بودم.


آيا مشكلي در مورد رفتن شما به مراسم اسكار وجود داشت؟


نه، ذهن من خيلي درگير مشكلاتي بود كه داشتم. چگونه تا آنجا مي‌رفتم؟ قرار نبود مرا بفرستند. پولي نداشتم و دوست داشتم با مارتي باشم. ايتاليايي‌هاي زيادي در كار سينما هستند. مارتي اسكورسيزي، بابي دنيرو، برايان دي پالما، ماريو پوزو. اما بسياري از اين ايتاليايي‌ها همان ايتاليايي‌هاي من نيستند. ايتاليايي بودن مانند خانواده من است. بوي آشپزخانه بوي ايتاليايي بود. مثلا دنيرو پدرش هنرمند بزرگي بود. هيچ يك از آن افراد ديگر مانند من و مارتي در چنين فرهنگ ايتاليايي-امريكايي بزرگ نشده بودند.

من هميشه احساس مي‌كردم او پسر عموي من است. من عاشق پدر و مادرش و طرز آشپزي مادرش بودم. پدر و مادر من حتي پدر و مادر او را دوست داشتند زيرا آنها ايتاليايي-امريكايي واقعي بودند. چهار، پنج سال از من كوچك‌تر بود. من او را بي‌نهايت تحسين مي‌كردم. من او را در يك جشنواره فيلم ملاقات كردم و بلافاصله با او تماس گرفتم.


بنابراين برنده شدن اسكار براي «پاتن» شما را به خط پايان در «پدرخوانده» رساند و خودش تجربه بعدي اسكار شما شد.


اولين «پدرخوانده»، بله. من از موفقيت آن شوكه شده بودم. به ياد دارم كه سعي مي‌كردم فيلمنامه «گتسبي بزرگ» را بنويسم زيرا كاملا ورشكسته بودم. همسرم در نيويورک بود و من در هتلي در فرانسه تلاش مي‌كردم اين فيلمنامه را بنويسم چون سه هفته فرصت داشتم آن را انجام دهم. همسرم مي‌گفت: فرانسيس، «پدرخوانده» اكران شده و موفقيت بزرگي بوده و افراد زيادي در صف‌ مي‌ايستند. اين غيرقابل‌باور است.

من خيلي راضي اما نگران فيلمنامه بودم كه بايد تحويل مي‌دادم. وقتي نامزد دريافت اسكار شدم واقعا هيجان‌زده بودم. همان موقع جايزه بهترين كارگرداني انجمن كارگردانان را بردم كه معمولا از هر 10 مورد 9 بار آن به معني پيش‌بيني اسكار است. در اسكار فيلمنامه را بردم، بنابراين اسكار دوم را گرفتم و فيلم برنده جوايز ديگري شد؛ از جمله مارلون براندو كه با حركت معروفش جايزه را رد كرد؛ اما من جايزه كارگرداني را نگرفتم. باب فوسه براي «كاباره» برنده شد. عاشق كار باب فوسه هستم اما از اينكه اسكار كارگرداني را نگرفتم، له شدم. بعد برنده بهترين فيلم را معرفي كردند كه باز «پدر خوانده» بود.


وقتي مارلون براندو در مراسم حاضر نشد، چه فكري كرديد؟


او ساچين ليتل فيدر را فرستاد تا جايزه را رد كند. خب، در حقيقت، من كسي هستم كه او را با ساچين آشنا كرده بودم. او بانويي بود كه در سانفرانسيسكو ملاقات كرده بودم. بنابراين وقتي او در لباس بومي امريكا ظاهر شد و از قبول جايزه از طرف مارلون امتناع كرد، من كاملا گيج شدم. اصلا نمي‌دانستم قرار است اين اتفاق بيفتد. مارلون مردي بسيار جذاب، كنجكاو و بسيار غيرعادي بود. من نابغه‌هاي زيادي را مي‌شناسم؛ در كودكي با مارسل دوشان، فليني، آنتونيوني آشنا شدم. يكي از بزرگ‌ترين نابغه‌هايي كه تا به حال ملاقات كردم، براندو بود و نه به اين دليل كه او فقط بازيگر بزرگي بود، بلكه به عنوان يك مرد، آنچه او در موردش صحبت مي‌كرد بسيار جالب بود. او مرد جذابي بود و من با ديدن او به عنوان برنده اسكار افتخار مي‌كردم، اما او اين كار را نكرد و من نااميد شدم.


آيا امتناع او از قبول جايزه شب «پدرخوانده» را خراب كرد؟


اين‌طور فكر نمي‌كنم. برنده شدن جايزه بهترين فيلم يك پيروزي فوق‌العاده بود. اما يادم مي‌آيد كه قلبم شكست كه اسكار بهترين كارگرداني را نگرفتم. اما خوشحالم كه به باب فوسه باختم زيرا واقعا او را تحسين مي‌كنم.


تجربه بعدي اسكار شما «گرافيتي امريكايي» بود كه نامزد بهترين فيلم شد. يونيورسال مي‌خواست نام شما را روي فيلم بگذارد؛ عنواني مثل «فيلمي از كارگردان پدرخوانده»...


من فقط يک تهيه‌كننده بودم. يكي، دوتا پيشنهاد دادم دعواي بزرگي بر سر عنوان شد. آنها عنوان «گرافيتي امريكايي» را نمي‌خواستند چون معني كلمه گرافيتي را نمي‌دانستند.


تجربه بعدي اسكار شما زماني رقم خورد كه دو فيلم از پنج فيلم نامزد بهترين فيلم را كارگرداني كرديد...دو فيلم عالي كه با هم رقابت مي‌كنند. چطور اتفاق افتاد؟
نمي‌دانم. من قبلا «مكالمه» را نوشته بودم. من اميدوار بودم كه مارلون براندو آن را بازي كند ولي او رد كرد. اين قبل از «پدرخوانده» بود. معمولا من روي يك پروژه كار مي‌كنم بعد شروع به متنفر شدن از آن مي‌كنم و روي پروژه ديگري كار مي‌كنم و از آن متنفر مي‌شوم و به پروژه قبلي برمي‌گردم. هر فيلمي كه ساخته‌ام به اين شكل ساخته شده است. بنابراين «مكالمه» قبل از «پدرخوانده» نوشته شد.

در اين زمان چارلي بلوهدورن پيش من آمد و گفت داستين هافمن، استيو مك كوئين و باربارا استرايسند شركتي به نام بازيگران تشكيل دادند. فكر كنم همين بود. چارلي گفت چرا شما شركتي به نام كارگردان‌ها تاسيس نمي‌كنيد؟ با اين كار مي‌توانيد هر چه مي‌خواهيد بسازيد. بنابراين من پيش پيتر بوگدانوويچ و بيلي فريدكين رفتم و او هم به دنبال آن رفت و سپس سعي كردم جورج لوكاس را بياورم.

اگر اين كار را انجام مي‌داديم، كمپاني كارگردان «جنگ ستارگان» را ساخته بود، اما نشد. پس ما سه نفر بوديم و پيتر «ماه كاغذي» را ساخت، يك فيلم فوق‌العاده كه براي همه ما سود داشت. من حدود 300000 دلار درآمد داشتم و بيلي هم همين‌طور و سپس پيتر «ديزي ميلر» را ساخت كه چندان موفق نبود و من «مكالمه» را ساختم كه درآمد چنداني نداشت، اما نخل طلاي كن را برد كه خوب بود و نامزد شد. پس حداقل محترم بود. بيلي در واقع هرگز فيلمي نساخت.


چرا شركت ادامه نيافت؟


خب، نوبت بيلي بود كه كارش را انجام نداد. مي‌داني همه گاهي برنده مي‌شوند و گاهي مي‌بازند. من خيلي بردم و خيلي باختم اما در نهايت بيشتر از باختم، بردم و اينكه در بازي بودم سرگرم‌كننده بود.


بازگشت به اسكار در سال 1975، زماني كه شما دو فيلم از پنج فيلم را داشتيد، «محله چيني‌ها»، «لني» و «دوزخ برجستگي» فيلم‌هاي رقيب بودند. در آن زمان از مرد جواني كه هر روز مي‌ترسيد از «پدرخوانده» اخراج شود گذشته بوديد...


درست است. بايد بگويم «پدرخوانده دوم» بسيار پيچيده بود و سكانس‌هايي در درياچه تاهو، هاليوود، لاس وگاس، كوبا، در سال 1920 در نيويورک و سيسيل داشت. گران بود، اما واقعا روان‌ترين فيلمي بود كه ساختم زيرا خودم تهيه‌كننده بودم.


با اين شرايط برگشتيد چون هيچ‌كس اجازه نداشت مثل دفعه اول با شما سر و كله بزند؟


خب، از نظر ابعاد فيلم بزرگ و جاه‌طلبانه‌اي بود.


من برخي سخنراني‌هاي اسكار را تماشا كردم و در اولين پدرخوانده، سيناترا ميزبان بود.


يادم نيست.


بعد از اينكه جايزه بهترين فيلمنامه اقتباسي را برديد، او را مي‌بينيم كه شما را ناديده مي‌گيرد. من تعجب كردم كه آيا هنوز از شايعه اينكه شخصيت جاني فونتان را با الهام از او نوشتيد ناراحت است؟


آنچه به ياد دارم اين است كه او گفت: چرا من و تو پدرخوانده را نمي‌خريم و من نقش پيرمرد را بازي مي‌كنم.


آيا مي‌توانيد او را به عنوان دون كورلئونه تصور كنيد؟


نه، نه، نمي‌دانم. پدرخوانده حيله‌گر بود، بايد شخصيتي باورنكردني، كاريزماتيك و با روحيه مي‌بود. پيدا كردن يك مرد 65، 70 ساله، سخت است. ايوانز ايده كارلو پونتي را داشت كه تهيه‌كننده بود. كارلو پونتي قطعا فوق‌العاده بود اما تفاوت اين بود كه پدرخوانده ايتاليايي نبود، يك فرد ايتاليايي- نيويوركي بود.


شما لارنس اوليويه را در نظر گرفتيد و او هم اين‌طور نبود.


من با همكار سابقم در بخش بازيگري گفتيم بهترين بازيگران دنيا چه كساني هستند؟ خب، مارلون براندو و لارنس اوليويه. لارنس اوليويه شباهت زيادي به ويتو داشت، اما سالخورده، انگليسي و بيمار بود. براندو 47 ساله بود، يك مرد جوان و البته نه ايتاليايي. اما او بازيگر بزرگي است. من فقط فكر كردم كه او يك نابغه است و او واقعا بود.


پس شب باشكوهي بود كه جايزه بهترين كارگرداني را برديد، چيزي كه در فيلم اول از شما دريغ شده بود.


اما بهترين لحظه آنجا... احساس شادي پدرم بود. در تمام زندگي من، از زماني كه پسر كوچكي بودم، نگران پدرم بودم. او يكي از بزرگ‌ترين فلوت‌نوازان جهان بود، اما آهنگساز و رهبر اركستر خوبي هم بود، به دانشگاه كلمبيا رفته بود، اما فلوت او را عقب نگه مي‌داشت و هميشه بسيار ناراضي بود و با قسمت دوم «پدرخوانده» ديدم پدرم برنده اسكار شد و نمي‌توانم به شما بگويم چه احساسي در من ايجاد كرد.


اين بهترين لحظه اسكار شما بود؟


و لحظه ديدن دخترم سوفيا كه برنده جايزه اسكار شد. پدرم وقتي اسكار گرفت گفت، خب، من بدون پسرم اينجا نبودم. اما از سوي ديگر، پسرم بدون من اينجا نخواهد بود. اين بالاترين لحظه اسكار بود... اما نكته جالبي در مورد اسكار اين است كه پدرم در سومين «پدرخوانده» نامزد بهترين آهنگ شد كه واقعا هم دلش مي‌خواست. او آهنگ زيبايي براي سومين «پدرخوانده» نوشت و نامزد شد ولي برنده نشد. اما پدرم وقتي آن لحظه نااميدي رخ داد در مراسم اسكار سكته كرد. من با او سوار آمبولانس شدم و آنچه بايد يك پسر در آن موقعيت به پدرش بگويد را گفتم. او سه هفته بعد درگذشت.


پس از آن «اينک آخرالزمان» را مي‌سازيد، يک مصيبت باورنكردني از فيلمي كه آنقدر طول كشيد و بعد از يك فيلم قدرتمند ديگر با مضمون ويتنام يعني «شكارچي گوزن» اكران شد و آنجا شما جايزه بهترين كارگرداني را به مايكل چيمينو اهدا مي‌كنيد.


اولين فيلمي بود كه درباره ويتنام اكران مي‌شد و يک موفقيت فوق‌العاده بود.


چه احساسي داشتيد، وقتي اسكار را به مردي داديد كه جايزه شما را دزديد، زيرا فيلم شما با مشكلات زيادي روبه‌رو شده بود؟


اوه، من مايكل چيمينو را خيلي دوست داشتم و فكر مي‌كردم فيلمش هم فوق‌العاده بود. او آن را زودتر از من ساخت و من افتخار كردم كه جايزه را به دست او دادم. اما يادت هست بعد از اينكه جايزه را به او دادم چه كار كردم كه واقعا مسخره بود؟


خاطرات اسكاري شما از «اينک آخرالزمان» چيست؟


حرفه من هميشه ساختن فيلم‌هاي بسيار متفاوت بوده. منظورم از نظر سبك است. هميشه فيلم‌هايي را انتخاب مي‌كردم كه بلد نبودم چطور بايد آنها را بسازم. چرا؟ چون در روند ساخت چيزهاي زيادي ياد مي‌گيري. وقتي خودت را تكرار نكني، چيزهاي زيادي ياد مي‌گيري و حتي ممكن است به چيزي زيباتر برسي. به ياد مي‌آورم زماني كه در ويتنام در قايق بوديم يكي از شخصيت‌ها نارنجك دودزا پرتاب كرد و من و طراح توليدم، دين تاولاريس، به آن نگاه كرديم و گفتيم، واقعا خوب است و اين‌طوري فيلم به ما گفت چه كار كنيم تا همه‌ چيز سوررئال‌تر شود.

پس از انجام آن ريسك بزرگ و از دست دادن جايزه بهترين فيلم در برابر «كرامر عليه كرامر» چقدر نااميد شديد؟


«اينك آخرالزمان» واكنش‌هاي مختلفي داشت، برخي بسيار خوب. اما به ياد دارم كه نقد وحشتناكي در نيويورك تايمز توسط فرانك ريچ منتشر شد كه آن را بزرگ‌ترين فاجعه ناميد و من گفتم يعني واقعا هيچ فيلمي از اين بدتر نيست؟ «كرامر عليه كرامر» همه‌ چيز را برد و ما چند جايزه فني گرفتيم.


فيلم شما بيشتر شبيه روياي يك تب بود.


من حرفه‌ام را به سه پرده تقسيم مي‌كنم. اولين پرده «پدرخوانده» و فيلم‌هايي كه در دوره «مكالمه» ساختم. بعد دوره بسيار متفاوت‌تري است. غيرمعمول‌تر، شخصي‌تر، عجيب‌تر. «اينك آخرالزمان» متعلق به اين دوره است. هيچ‌كس نمي‌خواست آن را بسازد. پارامونت از آن حمايت نكرد. دليل اينكه من اين فيلم را دارم، اين است كه هيچ كس آن را نمي‌خواست. حالا در پرده سوم «مگالوپوليس» است كه راهي بسيار عجيب‌تر است.


چطور؟


تامين مالي بسيار سخت‌تر و احتمالا طولاني‌تر خواهد بود، چون چيزهاي زيادي در آن وجود دارد كه بسيار جالب است. مانند «اينك آخرالزمان» ماندگار خواهد بود.


شما بازيگران بسيار خوبي در اين فيلم‌ها داشتيد. هر بار كه دو فيلم اول «پدرخوانده» را تماشا مي‌كنم و تحول آهسته مايكل كورلئونه از پسري رانده شده به رهبر خانواده را دنبال مي‌كنم، به اين فكر مي‌كنم كه چگونه آل پاچينو ممكن است يك يا دو اسكار نبرد؟


من مي‌دانم روال اسكار چطور است. انجمن كارگردان‌ها اهميت زيادي دارد. اسكار مثل سياست كنوني ما عمل مي‌كند؛ اما تنها يك آزمون واقعي براي خوب بودن يك فيلم وجود دارد و آن چيزي كه منتقدان فكر مي‌كنند، نيست. اسكار تعيين‌كننده نيست. تنها راه واقعا ارزشمند براي ارزيابي هنر، آزمون زمان است. چه كسي هزار سال بعد آن كتاب‌ها را مي‌خواند؟ چه كسي 75 سال بعد آن فيلم‌ها را مي‌بيند؟ اين طوري آثار امتحان پس مي‌دهند.


برسيم به سومين «پدرخوانده» كه نامزد بهترين فيلم شد...


اما برنده آن سال فيلم كابوي كوين كاستنر شد؛ «با گرگ‌ها مي‌رقصد». شخصا واقعا احساس مي‌كردم كه مارتي بايد براي «دوستان خوب» برنده مي‌شد.


بعد از تمام فراز و فرودها سوال اين است كه چرا فرانسيس مي‌خواهد دوباره خود را با مشكل روبه‌رو كند؟ اين تمايل شما به قمار ناشي از اين نيست كه نمي‌خواهيد در بستر مرگ به اين فكر كنيد كه چرا اين كار را نكردم ؟


فراتر از آن دنبال فرصتي براي كنكاش در موضوعاتي واقعا مهم هستم. نظريات هيجان‌انگيزي كه در مورد انسان وجود دارد. آيا بد به دنيا آمديم و با گذشت زمان كمي بهتر شديم يا خوب به دنيا آمديم و كمي بد شديم؟ يا خوب و بد به دنيا آمده‌ايم؟ پاسخ من اين است كه نوع ما دوستانه است. اگر ما مجبور به انجام كارهاي بد باشيم، آن زماني مي‌آيد كه قدرت مردانه زنان را به بردگي گرفت. قبل از آن ما با زنان شريك بوديم. در دوره مادرسالاري، مردان و زنان در كار شريك هستند. زمين در فرهنگ اوليه ما، مادر است. به همين دليل معتقدم ما خوب بوديم و بعد بد شديم. ايده اصلي فيلمنامه من درباره همين موضوع است. اينكه زمين در حال نابودي است و ما در 70 سال آينده منقرض خواهيم شد. به هر حال، من احساس مي‌كنم كه فيلم من آبستن ايده‌هايي جديد خواهد بود.


هرگز اين‌طور به زندگي فكر نكردم.


چون تبليغات بازرگاني به شما مي‌گويند كه شما آن‌طور كه هستيد خوب نيستيد و اگر بتوانيد يك مرسدس بنز داشته باشيد بهتر مي‌شويد. بنابراين يك مرد فقير تا آنجا كه مي‌تواند سخت كار مي‌كند و نمي‌تواند يك مرسدس بنز داشته باشد و از كوره در مي‌رود و به پنج نفر شليك مي‌كند. در برابر هر چيزي كه آنها به شما مي‌گويند كه مي‌توانيد انجام دهيد مربوط به خرج كردن پول شما مي‌شود. آيا مي‌دانستيد آمار واقعي در مورد آنچه در نسل بشر اتفاق مي‌افتد بسيار مثبت است؟ فكر مي‌كنيد چند درصد از جهان 150 سال پيش در سطح وحشتناك فقر بودند؟

انتهای پیام

منبع: ددلاين

*مترجم روزنامه اعتماد

دیدگاه تان را بنویسید