تحلیل روانشناختی فیلم «دورافتاده» | چهارراه بقا
مصطفی سلیمانی نویسنده و روانشناس در تحلیل فیلم «دورافتاده» نوشت: صحبت کردن با یک شیء، که به عبارتی، همان صحبت کردن با خود با صدای بلند است، از نظر بسیاری از مردم، نشانه روانپریشی و دیوانگی است، اما آنچه زمیکس در دورافتاده به تصویر میکشد، درست عکس این است.
بیان فردا | مصطفی سلیمانی_نویسنده و روانشناس | دورافتاده (cast away)، فیلمی در ژانر بقا درام، محصول سال ٢٠٠٠ و با کارگردانی رابرت زمیکس و بازی فوقالعاده تام هنکس است.
داستانِ فیلم درباره چاک نولاند (تام هنکس)، تحلیلگر سیستمیِ شرکت پستیِ فِدِکس است که بر اثر سقوط هواپیما در اقیانوس آرام، در یک جزیره خالی از سکنه گیر میافتد و ناخواسته به انسان اولیهای بدل میشود که ناچار است راهی برای بقا پیدا کند. چاک که پیش از این، فردی مشتاق به زندگی و حساس به زمان است و میخواهد همه حوادث را کنترل کند، بعد از گیر افتادن در جزیره، مجبور میشود زمان و تاریخ را از یاد ببرد و حتی به خودکشی نیز دست بزند. خامخوری و پناه گرفتن در غار و درست کردن آتش، از جمله تلاشهایی است که چاک برای زنده ماندنِ جسماش انجام میدهد، اما چالش بزرگتر او، تلاش برای زنده نگهداشتن روحاش از هجوم تنهاییست.
چاک نولاند، که برخی معتقدند انتخاب اسماش نیز تصادفی نبوده، و به طور خلاصه C. Noland یعنی see no land، به معنای «هیچ زمینی را نمیبینم» است، بیشتر از چهار سال، تنها در جزیره میماند. اما از آنجایی که خودباوریِ عمیقی دارد، خودش را نمیبازد و برای رفعِ خلأ تنهایی و زنده نگه داشتن آتش امید، شلوغیِ ذهنِ خود و سکوتِ جزیره را، با همسخن شدن با یک توپ والیبال میشکند. در حقیقت، چاک با جانبخشیِ به یک شیء بیجان، برای خودش یک همدم و رفیق خلق میکند و احساسات و افکار خودش را، هر لحظه با این توپ در میان میگذارد. توپ برای چاک، به نوعی فرافکنیِ خودِ برتر و آگاهِ اوست؛ کسیکه از خفایای وجودِ چاک نیز خبر دارد و پاسخ سؤالاتِ او را بدون تعارف و رودرواسی میدهد.
صحبت کردن با یک شیء، که به عبارتی، همان صحبت کردن با خود با صدای بلند است، از نظر بسیاری از مردم، نشانه روانپریشی و دیوانگی است، اما آنچه زمیکس در دورافتاده به تصویر میکشد، درست عکس این است.
چاک برای همدم خود اسم انتخاب میکند. اسماش را ویلسون میگذارد و تلاش میکند با برقراری دیالوگ (که در اصل مونولوگ است) با ویلسون، کنترل بیشتری بر رفتارهای خودش داشته باشد و اضطراب ناشی از مشکلاتاش را تسکین بدهد. خودگویی به چاک کمک میکند ندای درونی ذهن خودش را بشنود و به صدای بیرونی تبدیلاش کند تا بلکه راحتتر از سردرگمی برای پیدا کردن راهحل بیرون بیاید. دور از شدن از اجتماع و جدایی از تصویرهای آشنای شهری برای چاک، به نوعی ارتباط او را نیز با واقعیت قطع میکند و چاک برای حفظ امید در سینه خود، ناچار به تجسم و تصویرسازی میشود. او این تجسم را با تماشای عکس معشوقه خود، که داخل ساعتِ جیبیاش کار شده، دائماً زنده نگه میدارد و احتیاج درونیاش را به خودانگیختگی برآورده میکند.
داستان دورافتاده گرچه با نجات چاک نولاند از جزیره پایان مییابد، اما انتهایی غیرمنتظره نیز دارد؛ انتهایی که تنها شخصیتِ سختیکشیده و متحولشده چاک، توان تحمل و حلوفصلاش را دارد.
دیدگاه تان را بنویسید