بدنه حکومت نه رسانه را میشناسند و نه فرهنگ را
علی حکمت سردبیر سابق روزنامه خرداد معتقد است بدنه حکومت نه رسانه را میشناسند و نه فرهنگ را.
بیان فردا | علی حکمت، روزنامه نگار پیشکسوت و سردبیر سابق روزنامه خرداد گفت: خط قرمزها نمیماند. کمکم کم میشود. این عوامزدگی که در مدیریت فرهنگی وجود دارد باید تمام شود.
مهمترین بخشهای گفتگوی علی حکمت را میخوانید:
اصلا من نمیدانم که اینها از کجا پیدایشان شده است. نه رسانه را میشناسند و نه فرهنگ را . آدم گاهی تعجب میکند.
طرف پشت میز نشسته و آمده یک خط قرمز تعیین میکند، میگوید این کلمه ممنوع است! آن کلمه ممنوع است!
تا زمانی که این افراد متوجه نشوند که مطبوعات آزاد و مستقل حافظ منافع ملی هستند، من و امثال من میخواهیم چه کار کنیم؟ این آقایان فکر میکنند که همهچیز زوری است.
روزنامههای اصلاحطلب چه کسانی بودند؟ عبدالله نوری، مدیرمسئول خرداد. سعید حجاریان، صبح امروز. سیدهادی خامنهای، مهدی کروبی، روزنامه اعتماد ملی بود.
شما اگر بخواهید بگویید کروبی و نوری و نمیدانم حجاریان و هادی خامنهای نباشد، خب چه کسی باشد؟ صحنه خالی میشود که حسین شریعتمداری بیاید که نه میداند مطبوعه چیست، نه میداند روزنامه چیست، نه منافع ایران را میفهمد و بعد انتظار دارید که جامعه مثلا درست شود یا جامعه مطبوعات را بپذیرد.
خیلی از مشکلات به دلیل تنگنظریهاست. وظیفه اصلی مطبوعات ما، روشنفکران ما و اصلاحگران اجتماعی تا اطلاع ثانوی از نظر من این است که بدون دعوا، درگیری و فحاشی راجع به جامعه و قدرتهایی که نمیتوان درباره آنها گفت، نقد بنویسند.
اوایل روزنامه خرداد بود که قتل داریوش فروهر و خانمش اتفاق افتاد. من داریوش فروهر را از نزدیک میشناختم و او را خیلی دوست داشتم و شهادت میدهم او یک مسلمان سنتیِ ایراندوست و وطنپرست بود. خیلی این اتفاق برای من سنگین بود؛ یعنی یکی از شوکهای بدی که به من وارد شد، قتل فروهر و همسرش بود.
درباره قتلهای زنجیرهای و اینها من فکر میکنم خیلی خوب در رسانهها عمل شد؛ یعنی هم مطبوعات خیلی خوب کار کردند، هم هرکسی بر اساس وظیفه و تشخیص خود.
دولت آقای خاتمی هم شاهکار کرد که آمد قضیه را پذیرفت و فرافکنی نکرد و قبول کرد که در درون وزارت اطلاعات جماعتی این کار را کردند. آن قضیه برای ما خیلی گران تمام شده؛ بهخصوص برای خرداد خیلی گران تمام شد.
لیستی به نام لیست صدنفره منتشر شد. من نفر صدم بودم و اینگونه بود که میگفتند اینها باید ترور میشدند و یکی از همکاران مطبوعاتی میگفت که اسم تو چرا؟ گفتند دیگر میخواستند ترور بشوند وگرنه ما کارهای نیستیم!
ولی راستش را بخواهید، چاپ آن مصاحبه فضای خیلی بد و ولولِهای به راه انداخت. کار خیلی سادهای بود؛ یعنی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی یک مصاحبه از داریوش فروهر گرفته و من آوردم همین طوری به صورت کامل و بدون پس و پیش و ویراست، در خرداد منتشر کردم.
بعد از آن، موجی به وجود آمد که من بدون محافظ نمیتوانستم از خانه بروم یا به خانه برگردم و مراقبت میشدم. جمعیت محافظان آقای نوری میآمدند من را میبردند و میآوردند. از کوچهپسکوچهها میرفتیم و بعد هم قضیه انفجار پیش آمد.
آن جان سالم به در بردن واقعا کار خدا بود. ساختمان مهیار یک گاراژ داشت که رمپی داشت که به گاراژ میرفت؛ اینها با موتور که میآیند و میخواهند بمب را در آن گاراژ پرت کنند، یک باغچه کوچکی در فاصله بین ساختمان و کوچه بود، این بمب به نردههای آهنیای که در آنجا بود میخورد و به جوی کنار خیابان برمیگردد.
زمانی که من رفتم و آن تخریب در جوی سیمانی را دیدم، فهمیدم که این بمب اگر در گاراژ افتاده بود، همه ما پایین آمده بودیم؛ یعنی هم ساختمان پایین میآمد و هم همه ما.
آن وقت آنجا اعلام کردند که بمب صوتی بوده! والله بالله آن بمب، بمب صوتی نبود. من آنقدر سرم میشد؛ ولی برای اینکه بگوییم بمب صوتی نبوده، کسی نمیماند. حکمت میماند با حوضش.
همه درمیروند، بعضی از دوستان هم خرداد را ول کردند و رفتند و عطایش را به لقایش بخشیدند و گفتند بس است و من این را ناشی از چه میدانستم؟ از عصبانیتی که بهاصطلاح محفلها از مطبوعات و از جمله از خرداد داشتند.
واقعیتش این است که دوران خیلی سختی بود. ترور آقای حجاریان و اینها.
در مجموع، از یک جهت کارایی مطبوعات اصلاحطلب را به نظر من به نمایش میگذاشت و از طرفی عصبانیت و خشم که آن طرف داشت؛ یعنی حاضر بود دست به هر کاری بزند برای اینکه این صدا را خفه کند.
دیدگاه تان را بنویسید