روسیه دوباره تجزیه می‌شود؟
کد خبر: 6009
خطر تکرار یک تجربه دردناک

روسیه دوباره تجزیه می‌شود؟

تلفات جانی و اقتصادی سنگین روسیه در جنگ اوکراین، انزوا و تحریم‌های جهان آزاد، و تضعیف اقتدار مرکزی مسکو شرایطی را ایجاد می‌کند که در آن تمایلات جدایی‌طلبانه احتمالاً دوباره خود را نشان می‌دهند.

بیان فردا | ولادیمیر پوتین و قدرت مرکزی مسکو با شورش یوگنی پریگوژین تضعیف شده‌اند، و این واقعیت که پریگوژین و نیروهای شورشی او مجازات نشده‌اند، به دیگران برای به چالش کشیدن اقتدار پوتین جسارت خواهد داد. روسیه ممکن است وارد یک دوره آشفتگی داخلی شود که می‌تواند شامل دور جدیدی از جدایی‌ها توسط جمهوری‌های آن، مانند سال 1991 باشد. سیاست‌گذاران در واشنگتن و دیگر پایتخت‌های جهان باید برای این احتمال آماده شوند.

به گفته نشنال اینترست، پوتین چیزی به مردم روسیه ارائه نکرده است! پس از بیست و چهار سال حکومت پوتین، روسیه از نظر آزادی و رفاه همچنان با فاصله از اروپا عقب است، و بیشتر عقب می‌افتد. او حالا از روس‌ها می‌خواهد که در جنگ علیه برادران اسلاوشان جان خود را از دست بدهند و از محرومیت‌های اقتصادی خارجیِ حتی بیشتری رنج ببرند.

او همچنین برای دسته فاسدی که اهرم‌های قدرت امنیتی، نظامی و اقتصادی روسیه را کنترل می‌کنند، نتیجه فراهم نکرده است. جنگ اوکراین روسیه را منزوی‌تر کرده است و اکثر این افراد با تحریم‌ها و مسدود شدن دارایی‌ها در کشورهای غربی مواجه شده اند.

پوتین همچنین ضعیف به نظر می‌رسد. او عملاً در اوکراین شکست خورده است. قبل از تهاجم او به اوکراین، ارتش روسیه پس از ایالات متحده، دومین ارتش قدرت‌مند در جهان محسوب می‌شد. در حال حاضر این ارتش این کشور به عنوان دومین قدرت در اروپای شرقی، حتی پس از اوکراین در نظر گرفته می‌شود. در خانه، مزدوران پریگوژین یکی از مراکز مهم نظامی روسیه را بدون شلیک یک گلوله تصرف کردند. بسیاری از رهبران نظامی روسیه قبل از اینکه طرف رژیم را بگیرند، منتظر ماندند و تحولات را تماشا کردند. و در نهایت پوتین قدرت مجازات پریگوژین و شورشیانش را نداشت.

این محیط نارضایتی و ضعف احتمالاً یک مشوق قوی برای به چالش کشیدن قدرت است، شاید از سوی یک نظامی دیگر یا از طریق جدایی‌طلبی تجدید شده در میان جمهوری‌های روسیه.

روسیه یک امپراتوری چند ملیتی است. در طول قرن‌ها، دوک نشین بزرگ مسکو با تسخیر ملت‌هایی در اروپا و آسیا گسترش یافت. اما این مردمان هویت ملی و رویاهای آزادی خود را فراموش نکرده‌اند، مانند مردمانی که زمانی بخشی از اتریش-مجارستان یا یوگسلاوی بودند.

جنبش‌های جدایی‌طلب در روسیه در سال 1917 زمانی که روسیه در جنگ جهانی اول شکست خورده بود، قوی اما در نهایت ناموفق بودند و رژیم نالایق و فاسد تزاری از حمایت مردمی کمی برخوردار بود. در سال 1991 پس از شکست اتحاد جماهیر شوروی در جنگ افغانستان و بحران اقتصادی، این جنبش‌ها موفق شدند؛ زمانی که 15 جمهوری از جمله اوکراین، بالتیک و قزاقستان موفق شدند از مسکو جدا شوند.

تلفات جانی و اقتصادی سنگین روسیه در جنگ اوکراین، انزوا و تحریم‌های جهان آزاد، و تضعیف اقتدار مرکزی مسکو شرایطی را ایجاد می‌کند که در آن تمایلات جدایی‌طلبانه احتمالاً دوباره خود را نشان می‌دهند. به ویژه از آنجایی که اقوام اقلیت روسیه سی برابر بیشتر از روس‌ها در اوکراین جان خود را از دست می‌دهند.

بیست و یک جمهوری روسیه در حال حاضر چارچوب قانونی لازم برای جدا شدن را دارند. هر کدام قانون اساسی، قوه مقننه، رئیس جمهور یا نخست وزیر، سیستم قضایی، پرچم و سرود خاص خود را دارند. البته وقتی صحبت به تاریخ، جغرافیا و منابع طبیعی می‌رسد، بین آنها تفاوت‌هایی وجود دارد. برخی از آنها در مرزهای روسیه قرار دارند و دارای منابع غنی هستند، مانند چچن و سایر جمهوری‌های قفقاز، تیوا، کارلیا و سخا. برخی دیگر در منطقه ولگا، محصور در خشکی هستند، اما موقعیت استراتژیک و منابع طبیعی دارند و خانه تعداد زیادی از مسلمانان و بودایی‌ها هستند، مانند تاتارستان، کالموکیا، و موردویا.

یک موج جدید از جدایی‌ها توسط جمهوری‌های روسیه ممکن است مانند موج اول در سال 1991 صلح‌آمیز باشد، یا ممکن است به یک جنگ داخلی طولانی‌مدت مانند یوگسلاوی منجر شود.

بر خلاف ادعای نظریه پردازان توطئه در مسکو، مشکلات کنونی روسیه نتیجه توطئه‌های شیطانی در پایتخت‌های خارجی نیست. آنها اثر سیاست‌های پوتین هستند که در داخل فاسد و ظالمانه و در خارج از کشور تجدیدنظرطلب و توسعه طلبانه است.

با این حال، باید به سه موضوع حساس را در نظر داشت.

اول، چگونگی پاسخ به درخواست‌ها برای به رسمیت شناخته شدن توسط جمهوری‌های روسیه که به دنبال تعیین سرنوشت خود هستند.

دوم، چگونگی اطمینان از این که از 6000 سلاح هسته‌ای روسیه در جریان ناآرامی‌ها مورد استفاده قرار نمی‌گیرند. متیو کرونیگ این احتمال را مطرح کرد که روسیه ممکن است اولین جنگ داخلی هسته‌ای را تجربه کند.

سوم، اینکه باید دید که چگونه می‌توان از تصرف سرزمین‌های غنی از منابع سیبری توسط چین جلوگیری کرد. مرزهای فعلی تنها 160 سال پیش ایجاد شدند، زمانی که یک چین ضعیف مجبور شد حدود یک میلیون کیلومتر مربع از سیبری (بیشتر از وسعت تگزاس، کمی کوچک‌تر از مصر) را به روسیه قدرتمند واگذار کند. امروز تعادل قدرت معکوس شده است، و به ویژه از نظر جمعیت در منطقه مرزی، جایی که یک جمعیت 6 میلیونی روسیه با 90 میلیون چینی روبرو است.

دور جدید جدایی‌ها توسط جمهوری‌های روسیه ممکن است امروز دور از ذهن به نظر برسد. اما دفعه اولی که این اتفاق افتاد هم همینطور بود. آماده کردن گزینه‌های سیاست‌گذاری مناسب برای این سناریو مهم است.

 

دیدگاه تان را بنویسید

آخرین اخبار

پربازدیدترین