«مک فارلین»؛ مردی که ۳۶ سال بعد از مرگ مُرد!
مرگ مک فارلین بهانهای شد برای بررسی یکی از وقایع تاریخی ایران در قرن گذشته و شاید حالا با مرگ دو طرف این ماجرا یعنی آیتالله هاشمی در ایران و مک فارلین در آمریکا این آخرین بهانه برای بازخوانی این ماجرای تاریخی باشد.
بیان فردا | لیلا عسگری وش | پنجشنبه گذشته، رابرت مک فارلین مشاور امنیت ملی آمریکا در دوران ریاستجمهوری ریگان در ۸۴ سالگی درگذشت. وی که برای دیدار با خانوادهاش راهی میشیگان شده بود در همان سفر بر اثر مشکلات حاد ریوی دارفانی را وداع گفت.
مک فارلین را در ایران با نام ماجرای ایران-کنترا یا همان «مک فارلین» میشناسند. تاکنون درباره این ماجرا و اثرات آن بر روابط ایران و آمریکا و همچنین مواضع ایدئولوژیک هر دو کشور در مقابل هم زیاد گفته شده است. با اینکه ماجرای ایران-کنترا یا ایران گیت در زمان خودش سروصداهای زیادی به پا کرد اما امروز با جستجوی نام مک فارلین فقط شاهد چند خبر خارجی با عنوان «مشاور امنیت ملی دولت ریگان درگذشت» هستیم و گویا افکار عمومی جهان این ماجرا را به فراموشی سپرده یا دستکم موضوع اهمیت چندانی برایش نداشته است.
در این اما این ماجرا متفاوت است. ایران به عنوان کشوری استراتژیک در قلب خاورمیانه همواره در معرض انتخابها و اتفاقهای پیچیدهای در امر سیاست خارجه بوده است و تاریخ صدسال مدرن آن مملو از مفاهیمی چون اشغال خارجی، کودتای خارجی و دخالتهای خارجی بوده است. ماجرای ایران-کنترا نیز یکی از این دست مسائلی است که گرهای کور با تمامی وقایع پیش از آن در رابطه با آمریکا دارد.
مرگ مک فارلین بهانهای شد برای بررسی یکی از وقایع تاریخی ایران در قرن گذشته و شاید حالا با مرگ دو طرف این ماجرا یعنی آیتالله هاشمی در ایران و مک فارلین در آمریکا این آخرین بهانه برای بازخوانی این ماجرای تاریخی باشد.
ماجرا ایران گیت یا مک فارلین چه بود؟
رابرت مک فارلین، مشاور امنیت ملی آمریکا به همراه چهار نفر دیگر، در یک سفر پنهان از چشمهای جامعه آمریکا و ایران در خرداد سال ۱۳۶۵ وارد تهران شد. او درحالی که کیکی به شکل کلید و یک اسلحه کلت در دستان خود داشت، بدون دیدار با فرد مهمی از دولت ایران به یک هتل برده شد. حضور مقامات آمریکایی و انجام مبادله تسلیحاتی با کشوری که در لیست تحریمهای آمریکا قرار داشت یک حرکت خلاف قانون بود. بدتر از آن سرریز شدن پول دریافت شده از راه فروش سلاح به ایران به سمت نیکاراگوئه برای حمایت از گروههای شورشی موسوم به کنترا بود. این پولها که بدون اطلاع کنگره به گروههای دست راستی ضد حکومت سوسیالیستی ساندینیستا منتقل میشد، ریگان و دولتش را در یک رسوایی عظیم بهنام ایران-کنترا غرق کرد.
بعدها گرچه ریگان رئیسجمهور وقت خود را از ماجرا با اعلام بیخبری بیرون کشید اما مک فارلین و همراهانش دادگاهی شده و پس از آن به لایههای زیرین و بیقدرت سیاست آمریکا پرتاب شدند. مک فارلین دو سال بعد با قرص والیوم خودکشی کرد اما مرگ از او استقبال نکرد تا پس از سالها در سن ۸۴ سالگی به فراموشی سپرده شود.
ایرانگیت با آمریکا چه کرد؟
مالکوم بیرن در کتاب خود «ایران گیت: رسوایی ریگان و سوء استفاده از قدرت ریاست جمهوری» نشان میدهد که همه اعضای ارشد حکومت دونالد ریگان - از جمله رئیس جمهور- اطلاع داشتند که با فروش سلاح به کشوری که از نظر آمریکا درصدر فهرست دولتهای حامی تروریست است، در حال زیر پا گذاشتن قانون کشورشان هستند. آنها سعی کردند این بلند پروازی را در لفافه یک پوشش استراتژیک جذاب بپوشانند و با ترغیب دلالان اسلحه و رهبران اسرائیل تلاش کردند نشان دهند با این اقدام در حال قدرت دادن به «میانه روهای» ایران هستند.»
شولتز وزیر امور خارجه وقت در اظهاراتی که در گزارش المانیتور آمده است میگوید «این موقعیت پر از موارد غیرمنطقی است که زنگ هشدار را برای ما به صدا در میآورد؛ از جمله بخاطر اختلافاتی که در نتیجه «استقبال» از رابطه ی ایران- اسرائیل بهوجود میآید آن هم در جایی که لزوماً منافع ما و اسرائیل یکی نیست» المانیتور مینویسد که اما شولتز که در انظار عمومی مخالف فروش سلاح به ایران یا عراق بود اینطور نتیجه میگیرد: «من فکر نمیکنم که ما میتوانستیم این رفتارمان را توجیه کنیم و احتمال رسیدن به آزادسازی هفت گروگان دیگر را نادیده بگیریم و یا شاید امکان گسترش روابط با ایران را با یک رژیم حساس تراز پیش داشته باشیم.»
در خصوص شکست مذاکرات مک فارلین در تهران بیرن گفته است که «طنز داستان اینجاست که آمریکاییها این شانس فوقالعاده را داشتند که بطور مستقیم با ردههای بالای نظام ایران ارتباط برقرار کنند، اما نتوانستند از این موقعیت بهرهای ببرند. آنچه که میتوانست سفری شگفت انگیز و فتح بابی برای روابط باشد - هنوز تنها سفر مقامات آمریکایی در طول سی و پنج سال است - به دلیل فقدان آمادگی کامل و دقیق تبدیل به فاجعهایی در ابعاد وسیع شد. برنامهریزی خیلی کمی صورت گرفته بود، برای همین آمریکاییها در فرودگاه زیر پایشان علف سبز شد! تا ساعتها بعد یکی از مقامات ایرانی سر برسد و به آنها خوشآمدی بگوید.»
عباس سلیمینمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در میزگردی که روزنامه اعتماد آن را منتشر کرده است در همین رابطه میگوید: «ما در ارتباط با مذاکره با امریکا دو مجوز داشتیم که سران قوا و نظام درجریان آن بودند و آن، این بود که از طریق بازار آزاد و حتی دلالان اسلحه بخریم و بهصورت غیرمستقیم وارد مذاکره شویم تا نیازمندیهای جبهه را از این طریق تامین و در عوض به آزادی گروگانهای امریکایی در لبنان کمک کنیم اما موضوع دیگر که حضور مقامات برجسته امریکایی است، ربطی به تامین قطعات ندارد، موضوعی که هیچکس جز هاشمی [رفسنجانی] حاضر نیست مسئولیت آن را بپذیرد یا همه اعلام بیاطلاعی میکنند. او ادامه میدهد که حضور مکفارلین در تهران ارتباطی به تجهیزات نداشت؛ بلکه گام بلندی بود برای تغییر ارتباطات امریکا با ایران، مسالهای که به آینده انقلاب ارتباط داشت.»
در ارتباط با امتیازات مورد نظر دولت ریگان نیز انتخاب مینویسد: «آنها میخواستند هر چهار شهروند آمریکایی گروگان در لبنان آزاد شوند، اما خیلی زود مشخص شد که ایرانیها یا حداقل جناح هاشمی رفسنجانی کنترل مستقیمی بر گروگانها ندارند. هنگامی که با گروگانگیران تماس گرفته شد، آنها خواستههایی را مطرح کردند که مکفارلین نه مایل و نه قادر به تحقق آنها بود.» حتی با وجود کمک ایران برای آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان بعدها تعداد این گروگانها بیشتر نیز شد.
رسوایی ایران-کنترا برای دولت ریگان آنقدر هزینهساز شد که به گزارش فاگوریا نیوز پس از خودکشی مکفارلین وی معتقد بود که خودکشی «کار محترمانه ای بود... من خیلی کشور را ناامید کردم . »
در این گزارش آمده است که: او قبلاً سعی کرده بود با استناد به سنت ژاپنی باستانی خودکشی شرافتمندانه، اقدامات خود را توضیح دهد. اما در مصاحبهای گفت که متوجه شد که این راهها در فرهنگ مدرن آمریکایی طنینانداز نیست و اکثر مردم نمیتوانند چنین رفتاری را درک کنند.
ایران-کنترا از قاب عینک ایرانیان
در این برهه ایران درگیر جنگ تحمیلی از سوی عراق بود. تحریمهای تسلیحاتی آمریکا که به دلیل گروگانگیری دیپلماتهای آمریکا وضع شده بود و همچنین حمایت کشورهای عربی منطقه از صدام، ایران را به لحاظ نظامی در وضعیت سختی قرار داده بود.
آیتالله هاشمیرفسنجانی در گفتوگویی با روزنامه شرق میگوید: «ما در جنگ به جایی رسیده بودیم که بعضی از ابزار نظامی بسیار مهم، بهخاطر نداشتن قطعههای حساس، از کار افتاده بودند. شرایطی پیش آمد که خود آمریکاییها حاضر شدند قطعاتی را که ما خیلی نیاز داشتیم، به ما بدهند. البته آمریکاییها در آن موقع که این اتفاق افتاد، فهمیده بودند که ما در جنگ نمیبازیم و وضع عراق در میدان جنگ، خوب نیست. چون تا آن زمان از عراق حمایت کرده بودند، میخواستند به ما نزدیک شوند تا بعد از جنگ برنده باشند.»
ورود هیات آمریکایی به همراه «امیرام نیر» از مقامات اسرائیلی موجب اظهارات ضد و نقیضی درباره مذاکرات و اطلاع افراد کلیدی دولت ایران شد. مجید تفرشی در میزگرد ذکر شده که توسط روزنامه اعتماد منتشر شده است میگوید گرچه مقامات ایران در ابتدا نگاه شفافی به حضور اسرائیل در این مذاکرات نداشتهاند اما پس از دریافت سلاحها با منشا اسرائیلی از این موضوع آگاهی یافتهاند و گفتن اینکه مقامات بالا رتبه ایران از موضوع اطلاعی نداشتهاند یک توهین است.
آیتالله هاشمی رفسنجانی که در آن دوران مسئول جنگ بود در مصاحبهاش درباره روند معاملات ادامه میدهد که: «خیلی طبیعی وارد قضیه شدیم. فردی به نام آقای قربانیفر که در زمان شاه با بعضی از آمریکاییها ارتباط داشت، با بعضیها در داخل کار میکردند، رفیق بودند و ارتباط خانوادگی داشتند... در آنجا به دنبال بازار سیاه اسلحه رفت و از جاهای مختلف اسلحه پیدا میکرد و به ما میفروخت. رابطش مشاور آقای موسوی، آقای محسن کنگرلو بود که مشاور امنیتی بود. او مذاکره میکرد و سلاحهایی را که نیاز داشتیم، از بازار سیاه تهیه میکردند و میآوردند. آمریکاییها فهمیدند که ما سلاحها را چند برابر قیمت در بازار سیاه میخریم. به آقای قربانیفر گفتند: چرا ایرانیها از بازار سیاه با چند برابر قیمت سلاح میخرند؟ بیایند از خود ما بخرند . »
درباره انتظارات آمریکا از این مبادله سلاح نیز میگوید: آمریکاییها گفته بودند «اگر با ما قرارداد ببندند، ما سلاح میدهیم. بعد هم گفته بودند ما انتظاری هم داریم. عدهای از شخصیتهایشان را در لبنان گروگان گرفته بودند. میگفتند: ایران کمک کند که آنها آزاد شوند و ما هم نیازها را میدهیم. نامهای هم نوشتند. نامه را قربانیفر نوشته بود و به آقای کنگرلو داد. چون من مسئول جنگ بودم، نخستوزیر، آن را برای من فرستاد. من هم در جلسه سران مطرح کردم. احمدآقا هم بود که با امام هم مطرح کرد. امام هم گفتند: اقدام کنید تا هرچه نیاز جنگ است، بگیرید و ما مخالفتی نداریم. جنگ ما در رأس امور است.»
محسن کنگرلو در مصاحبهای که با حسین دهباشی داشته است و گفته است پس از مرگش آن را منتشر کنند گفته است: « جلسه گذاشتیم... با سران سه قوه همه. من وظیفه داشتم در جلسه بیان کنم و در جلسه آسید احمدآقا بود. معنیش این است که گزارش میبرد برای امام دیگر... آقای خامنهای، آقای موسوی اردبیلی، آقای موسوی نخست وزیر، آقای هاشمی،همه در جریان کار بودند.»
مک فارلین اما بدون آنکه موفق به دیدار با سران ایران شود فقط موفق به گفتگو با اعضای سپاه یعنی فریدون وردینژاد و محمد علیهادی نماینده مجلس شد. برخی از منابع نیز از حضور حسن روحانی به عنوان نماینده ویژه هاشمی رفسنجانی نیز نام میبرند. اما این سفر بدون دستاورد مشخصی پایان یافت و ناگهان پس از بازگشت مک فارلین از طریق هفتهنامه الشراع لبنان در روز ۱۲ آبان ۶۵ منتشر شد. از سوی دیگر پنجم اکتبر سال ۱۹۸۶ (سال ۱۳۶۵) به دنبال سقوط یک هواپیمای آمریکایی بر فراز نیکاراگوئه و اسارت «یوجین هیزنفاس» تنها بازمانده آن، سازمان سیا تصمیم گرفت هرچه سریعتر وارد عمل شود و وی را بازگرداند. مدتی بعد هیزنفاس در گفتوگویی تلویزیونی از نقش آمریکا در تجهیز و پروراندن شورشیان نیکاراگوئه(کنترا) پرده برداشت.
بیشتر بخوانید :
هاشمی رفسنجانی نیز در روز ۱۳ آبان سالگرد گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی به شرح واقعه پرداخت و جهان را در شوک فروبرد. طبق روایت وی از وقایع به گزارش انتخاب، هیات آمریکایی بدون دعوت و با گذرنامههای جعلی ایرلندی در هواپیمایی حامل سلاح از اروپا آمده بودند. آنها به عنوان هدیه، یک سلاح کمری و یک انجیل را که شخصاً توسط ریگان امضا شده بود، آوردند که ایرانیها از پذیرش آن خودداری کردند.
بحران جدید میان روابط ایران و آمریکا حتی با پا درمیانی مهدی هاشمی برادرزاده آیتالله هاشمی در جلساتی غیر رسمی در بلژیک نیز راه به جایی نبرد. بلکه در واکنش به این ماجرا و به گزارش تاریخ ایرانی شواهد نشان میدهند که دستور ریگان به نیروی دریایی ایالات متحده در اواخر ژوئن ۱۹۷۸ به منظور محافظت از تانکرهای نفتکش خلیجفارس تلاشی برای دلجویی از متحدان عرب بوده است، در حالیکه کنگره هشدار داده بود که چنین تصمیمی به درگیریها دامن خواهد زد؛ درگیریهایی که واشنگتن قصد اجتناب از آن را داشت. دو ناو جنگی ایالات متحده توسط مینهای ایرانی صدمه دیدند و به این ترتیب آمریکا در پاییز ۱۹۷۸ و بهار ۱۹۸۸ وارد عملیات مستقیم جنگی با ایران شد. در نتیجهٔ این تنشها هواپیمای مسافربری ایران در جولای ۱۹۸۸ هدف موشک یو. اس. اس وینسنس قرار گرفت و تمامی ۲۹۰ مسافر آن جان خود را از دست دادند.
روابط میان ایران و آمریکا مملو از تصمیمات و زیادهخواهیهایی است که معمولا به سود طرف پرقدرتتر یعنی ایالات متحده تمام میشود. از کودتای ۲۸ مرداد علیه دولت قانونی مصدق تا همراهی با جنگ عراق و تحریمهای ۴۰ ساله میتوان رد پای زیادهخواهیهای آمریکایی را در ایران دید. در این میان اما تناقضهای رفتاری دولتهای ایران برای برهم زدن این معادلات از امتیاز دادنهای بیش از حد تا ایستادن بر سر منافع ملی و حل بنبست همواره مساله چالشساز در سیاست خارجه ایران بوده است. با مرگ مک فارلین شاید یکی دیگر از پروندههای این رابطه نامطلوب برای همیشه به فراموشی سپرده شود اما پروندههای دیگری همیشه روبهروی دو ملت و دو دولت باز خواهد ماند که نیازمند نگاهی همه جانبه و دقیق به این روابط است.
انتهای پیام
دیدگاه تان را بنویسید