آقایان، در این چندین سال چه کردید؟ دستاوردتان چه بوده؟
کد خبر: 14065

آقایان، در این چندین سال چه کردید؟ دستاوردتان چه بوده؟

احمد زیدآبادی در مناظره با علی خضریان در دانشگاه امیرکبیر درباره انتخابات مسائلی بیان کرده است که ما بخشی از آن را برای شما آورده ایم.

بیان فردا | احمد زیدآبادی در مناظره با علی خضریان در دانشگاه امیرکبیر درباره انتخابات مسائلی بیان کرده است که ما بخشی از آن را برای شما آورده ایم.

زیدآبادی گفته است: اولین پایۀ مشارکت این است که چنین حقی برای تمام اتباع فارغ از این‌که چه اعتقاد، مذهب، رنگ، زبان یا هر چیز دیگری دارند، قائل باشید. پس از این مکانیزمی است که این‌ها باید در آن اعمال حاکمیت کنند. معمولاً در دنیا مردم از طریق نهاد انتخابات افرادی را برمی‌گزینند که آن‌ها از جانب‌شان بتوانند اعمال حاکمیت کنند که این هم از طریق یک رابطۀ بلافصل صورت نمی‌گیرد یعنی لزوماً باید نهادهای سیاسی، مشخصاً حزب سیاسی شکل گرفته باشد که این احزاب نحوۀ ادارۀ کشور را در بین نیروهای خودشان به بحث و گفت‌وگو می‌گذارند، پخته می‌کنند، با کارشناسان وسیعی صحبت می‌کنند و در نهایت آن را به جامعه عرضه کرده و با برنامه‌های بدیل همدیگر با هم رقابت می‌کنند و کسانی آن بالا می‌روند.

بد نیست در بحث به جنبه‌ها و مواضعی ورود کنیم که نشود به آن انگ پوپولیستی بزنیم؛ یکی از چیزهایی که خیلی از کارشناسان می‌گویند بحث قیمت بنزین است. آقایان می‌گویند ما حدود ۱۰۰ میلیارد دلار سالانه سوبسید می‌پردازیم، صد میلیارد دلار ثروتی هنگفت و درآمدی خارق‌العاده است، چرا دولت جرأت نمی‌کند به این نزدیک شود؟ همین که مطرح می‌شود فوراً عقب می‌نشیند؟ خب این حتماً دلیلی دارد و این تازه چیزی است که خیلی‌ها می‌گویند به ضرر مردم و به نفع دولت است. ۱۴۰ میلیون لیتر بنزین سوخته می‌شود و مدام به طور تصاعدی بالا خواهد رفت. یعنی به نقطه‌ای می‌رسیم که تقریباً کل این نفت را باید تبدیل به بنزین و مشتقاتش کنیم تا دود شود و به هوا برود.

ما کاری به آن‌ها که تحریم می‌کنند، نداریم. به هر ترتیب نمی‌تواند وارد شود، وقتی نمی‎توانید مشکلات را حل کنید و انباشت مشکل رخ دهد، به این معناست که اعتماد بشر به عقلانیت از دست می‌رود و فضایی کاملاً ضدعقلی به وجود می‌آید که همه دنبال یک منجی شبیه آنچه در آلمان، ایران اوایل قرن بیست، یا افغانستان زمان امان‌الله خان ظهور کرد یا آنچه در ایتالیا و در آلمان رخ داد؛ یعنی فقط یک راه‌حل فاشیستی باقی می‌ماند و فاشیسم از دل ویرانی بلند می‌شود و سلسله چیزهایی را سامان می‌دهد و چون روحیۀ تهاجمی دشمن سازگار است آن هم منهدم می‌شود و بعداً نیروهای خارجی می‌آیند و برایش تعیین‌تکلیف می‌کنند. مشکلات اصلی این‌ها هستند و به نظر من لازم نیست در انتخابات بگوییم مشارکت اتفاق می‌افتد یا خیر، همه چیز دست آقایانی است که بوده‌اند، بحث سر این است که می‌خواهند چه کار کنند، یعنی مردم الان این احساس را دارند، هیچ برنامه‌ای دیده نمی‌شود، هیچ راه‌حلی در نظر گرفته نمی‌شود و سر راه‌حل‌ها بحث نمی‌شود و تمام بحث‌ها به خارج از کشور رفته است که در غزه چه می‌گذرد و ما در آن‌جا برنده یا بازنده می‌شویم؛ گویی غزه یا لبنان تحت حاکمیت ایران است یا مثلاً بحث حجاب را چه کردیم و چند رستوران را پلمپ کردیم، چند تذکر دادیم، چند پرونده ساختیم، چند ماشین را توقیف و جریمه کردیم و... معمولاً این‌ها به عنوان دستاوردها مطرح می‌شود و یکسری چیزها هم که وظیفۀ حکومت‌هاست و باید انجام بدهند، آن‌ها را هم خیلی بزرگ می‌کنند، درحالی‌که این‌جا باید سطح پیشرفت و سازندگی و توسعه در حدی باشد که اساساً این‌ها در مقابلش هیچ باشد. مثلاً مترویی از این‌جا تا پرند ساخته می‌شود، آیا اینقدر سروصدا دارد؟

شما در کشورهای آسیای جنوب شرقی که جزو کشورهای عقب‌مانده تلقی می‌شدند، ببینید از ۴۰ سال پیش که ما انقلاب را آغاز کردیم تا الان، سطح رشد و توسعۀ زیرساخت‌ها و اجرا‌هایشان چطور بوده و این‌جا چگونه است؟ اگر می‌خواهید کشور بماند باید این مسائل پاسخ داده شود و اگر هم نمی‌خواهید بماند و عزم کرده‌اید آن را به هم بزنید، من فکر می‌کنم قدرت آن را دارید و از ما هم برنمی‌آید که جلوی آن را بگیریم زیرا توان‌مان محدود است و مخاطبان‌مان همین حد هست و الان هم که وضع در حال خراب‌تر شدن است. به هر حال حرف این است که این مشارکت و این‌که دوباره شلوغی راه بیاندازیم و تعدادی به آن صورت بیایند رأی بدهند... اگر این مجلس کاملاً انتصابی بود به نظرم سرجمع بهتر از این نوع انتخاب بود. چون ببینید که در شهرستان‌ها افراد را با چه کیفیتی می‌آورند؛ تمام نیروهای سیاسی مؤثر یا آدم‌های متخصص را حذف می‌کنند و می‌ماند تعدادی از همین فامیل‌ها که می‌خواهند از طریق رقابت فامیل‌ها نرخ مشارکت را که البته مشارکت نیست، نرخ افرادی که رأی می‌دهند را بالا ببرند.

بعد ببینید که آن‌ها چه حرف‌هایی می‌زنند و طرفداران‌شان چه کسانی هستند و نسبت‌شان با بقیه چیست. یعنی گاهی حرف‌هایی از این مجلس شنیده می‌شود که بسیار تعجب‌برانگیز است. هر نماینده‌ای که در آمریکا حرف می‌زند نمایندۀ حزب دموکرات یا جمهوری‌خواه باید پاسخ بدهد که موضوع چیست. این‌جا اساساً این هم نیست، یعنی به نظر من گاهی اوقات نمایندگان مجلس (عذر می‌خواهم) به خطرناک‌ترین آدم‌های این کشور تبدیل می‌شوند، زیرا هیچ‌چیزی مانع‌شان نیست؛ نه حزبی که آن‌ها را کنترل کند و نه هیچ چیز دیگر. تصور می‌کند که من آمده‌ام و نمایندۀ مردم هستم و عملکردم هم پوپولیستی است و مردم را می‌تواند بشوراند. چه بسیار از منابع کشور را این‌ها هدر داده‌اند. مثلاً بخشی هست که تحمیل شده از بیمارستان گرفته تا فرودگاه که بدون دلیل کارشناسی ساخته شد، این‌ها مانده و نگهداری‌شان پرهزینه شده و نمی‌شود آن‌ را ادامه داد و این هم وضع نیروهای انسانی ما که به این شکل به صورت پا به فرار جلو می‌روند و هر جا می‌روند همین است. همه می‌گفتند تو که امیدواری‌هایی داشتی و تو هم که این را به هزار چیز دیگر مشروط کرده‌ای، بنابراین ما چرا بمانیم؟ به نظر من، مشکل اصلی این‌هاست و نه این‌که الان چقدر در انتخابات مشارکت می‌کنند. آقایان تا الان می‌گفتند ما می‌توانیم انجام بدهیم، خب انجام بدهید.

زیدآبادی در پایان درباره خود می‌گوید: سهم من از دولت جمهوری اسلامی این‌جا بدو و آن‌جا بدو، صحبت کن، حرف بزن و نظر بده و 7 سال زندان و محرومیت دائمی بوده است. من تازه می‌توانم چیزهایی بنویسم. هیچ‌وقت نه در قدرت بودم و نه کمترین پستی در این کشور داشتم، اگر خوانده بودند یکی از منتقدان سرسخت دولت آقای خاتمی من بودم، همیشه با دوستان اصلاح‌طلب دعوا می‌کردیم سر این‌که شما آقای خاتمی را تضعیف می‌کنید. مطالب من را در دورۀ آقای روحانی بخوانید که تقریباً ایشان را بیچاره کرده بودم، یعنی هیچ صحبتی نبود که ایشان و آقای ظریف داشته باشند و من نقد نکنم. در مورد آقای احمدی‌نژاد هم که می‌گویند اتفاقاً من خیلی نگران روی کار آمدنش نبودم و همان موقع اولین مطلب را من نوشتم که این بالاخره رأی آورده و بگذارید ببینیم چه کار می‌خواهد بکند، انقدر به ظاهرش حمله نکنید و چنین و چنان.

بنابراین من که همیشه صدای منتقدی بودم و اصلاً در این دعوای جناحی نایستادم که گردن من باشد که چرا چنین گفتی و آن موقع نگفتی، آن موقع که گفتم و با صدای بلند هم گفتم. من اصلاً به آقای روحانی رأی ندادم، من یک بار در انتخابات‌ها شرکت کردم که سال 88 بود که خاطراتم به زودی در می‌آید. سخنرانی می‌کردم، همان روزِ انتخابات، من را گرفتند و پوستم را کندند و 6 سال در زندان نگهم داشتند، بعد هم 5 سال تبعید و محرومیت مادام‌العمر که این‌ها سهم من بوده و نسبت به این‌ها می‌توانم از خودم دفاع کنم. در مورد آقای کرباسچی هم باید بگویم من روزنامه‌نگاری آزاد بودم، روزنامه‌نگاری که هر جا می‌گذاشتند کار کند، کار می‌کردم. چند سال روزنامۀ اطلاعات بودم و بعد به روزنامۀ همشهری رفتم. در آن زمان آقای کرباسچی شهردار تهران بود و ما هم آن‌جا بودیم، رابطه‌ای هم نداشتیم. نقدی که من به آقای کرباسچی در روزنامه می‌کردم هیچ‌کس انجام نمی‌داد، ما با هم اختلاف نظر، اختلاف فکر و اختلاف استراتژی داریم.

البته که بعداً من را به زندان بردند و برگرداندند و آقای احمدی‌نژاد شهردار تهران شده بود بلافاصله دستور داده بود که این را این‌جا راه ندهید. خاطرتان هست که آن‌جا این موضوع خیلی سروصدا کرد. این سهم ما از جمهوری اسلامی به عنوان شهروندی که حرف می‌زده، فعالیت می‌کرده، مطالعه می‌کرده و نقد می‌کرده، است. آقای کرباسچی هم الان از کارگزاران جدا شده است و روزنامه‌ای راه انداخته که نه حزب است و نه گروه، ما همکار نیستیم و لزوماً همفکر هم نیستیم. روزنامه‌ای است که انواع و اقسام افراد آن‌جا هستند و یکی هم من هستم که یادداشتی می‌نویسم

 

دیدگاه تان را بنویسید

آخرین اخبار

پربازدیدترین