بی صدایی کودکان مهاجر
بیان فردا از نشستی با عنوان روایت کودکیهای خاموش در رابطه با مشکلات تحصیل کودکان مهاجر گزارش میدهد، کودکانی که بیتوجهی به آنان نیز رنجهای جدیدی برایش به دنبال داشته است.
بیان فردا | گروه جامعه | نسترن فرخه | این روزها افزایش مهاجرت افغانستانیها به ایران با چالشهای بیشماری رو به رو شده است. از طرفی عدم مدیریت مرزهای کشور و نبود ساماندهی درست در این حوزه، مشکلات این حوزه را بیشتر کرده است و از طرفی دیگر نیز موانع برای ثبت نام کودک مهاجر در سیستم آموزشی تا تلاش برخی گروهها برای تغییر نگاه فرهنگی مردم به مهاجران داخل ایران همه منجر به آسیبهای چند برابری این موضوع خواهد شد.
اما جدا از این مسائل کودکان در هر شرایطی حق تحصیل خواهند داشت که موضوع اصلی نشستی با همین موضوع بود.
همچنین قابل ذکر است که این نشست با همت انجمن دوستداران کودک پویش برگزار شد و دکتر مروئه وامقی رئیس مرکز تحقیقات مدیریت رفاه و عضو هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی، قاسم حسنی، فعال حوزه کودک و دکتر محمود مقدس پژوهشگر فلسفه و روانشناسی در این برنامه حضور داشتند.
کودکان در هر شرایطی حق تحصیل دارند
مروِئه وامقی، رئیس مرکز تحقیقات مدیریت رفاه و عضو هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی در ابتدا به شرایط پیچیده و موانع تحصیل کودکان افغانستانی در ایران اشاره میکند و میگوید:«این خانوادهها به اندازه کافی درآمد ندارند و برای گذران زندگی مجبورند به جز خودشان که مادر و پدر هستند، کودکان را هم به کار بگمارند. در واقع همین موضوع به یک مانع جدی برای تحصیل و تحصیل کودکان تبدیل خواهد شد. چون دیگر زمان کافی و انگیزه کافی برای آموزش را از دست میدهند. در کنار آن امکان دارد هزینه کافی برای آموزش فرزندش هم نداشته باشد. چون همه ما هم تجربه این موضوع را داریم که حتی اگر مدارس بگویند برای ثبت نام پولی نمیگیریم، باز در روند آن سال تحصیلی به دلایل مختلف از خانوادهها بابت این موضوع سیستم آموزشی پول میگیرد. حالا اگر این خانواده سه الی چهار فرزند هم داشته که طبیعتا از پس هزینهها برنخواهد آمد و شرایط برایش دشوارتر خواهد شد.»
او ادامه میدهد: « در نظر بگیریم خانوادهای پر جمعیت با شرایط سخت اقتصادی که مشکل دیگر هم دارد، مثلا سرپرست خانواده فوت کرده یا دچار اعتیاد باشد که همین منجر به از هم پاشیدگی خانواده میشود که همه اینها تامین هزینه زندگی را برای آنها دشوارتر میکند. خانوادههای مهاجر افغانستانی با کمبود منابع برای تحصیل کودکانشان مواجه هستند و همه ما میدانیم اگر این خانوادهها میتوانستند به منابع بهتری از شغل و تحصیل کودکان دسترسی داشتند راحتتر این مسائل را تامین میکردند. اگر تعداد کودکان خانواده بیشتر باشد، برای تامین هزینه آموزش آنها با مشکل مواجه خواهد شد. کودک بین درس خواندن و کار کردن خودش میماند که باید چکار کند. باید به هر دو دسته عواملی که روی این دو کفه ترازو اثر میگذارند توجه کرد. جدا از بحث شرایط اقتصادی خانواده که برای تحصیل کودک چه تصمیمی خواهد گرفت، سیستم آموزشی هم باید ببینید که در برابر آن کودک چه خواهد کرد. آیا امکان تحصیل برای این کودکان وجود دارد و میتوانند ثبت نام کنند؟ »
وامقی میافزاید: «مهاجران افغانستانی در ایران با مشکل داشتن مدارک هویتی رو به رو هستند که به همین دلیل بسیاری از آنها مجبور بودند و هستند از آموزش رسمی صرف نظر کنند. با این حال امکان آموزش به کودکان افغانستانی این شرایط را فراهم کرد تا بخشی از این کودکان بتوانند به آموزش بسته برگردند. به هر حال همیشه تعدادی از کودکان نتوانستند به چرخ تحصیل مدارس رسمی برگردند. مثل کودک 11 ساله که باید سر کلاس اول ابتدایی بنشیند و این پذیرفته نخواهد بود. نظام آموزشی یک چیزهای را محدود میکند، اما ما یک سری سازمانها داریم که امکان تحصیل این کودکان را فراهم میکند. در واقع سیاست های کلان که خودش نتوانسته این امکان را برای کودکان مهاجر فراهم کند که درس بخوانند، میتواند به سازمانهای جامعه مدنی کمک کند تا کودکان در این سازمانها بتوانند به چرخه تحصیل بازگردند. سیاستهای کلان میتواند این روند را برای سازمانهای مدنی تسهیل کند. پس باوجود مشکلاتی مثل اقتصاد که مانع تحصیل کودکان خانواده میشود، اما در پس آن سیاستهای مربوط به مهاجرین تاثیر گذار است و در صورت تشدید آن همه مهاجرین کشور دچار بحران خواهند شد. در سالهای قبل هم شاهد بودیم که بحرانهای که در افغانستان یا ایران پیش آمده، آن شرایط نیمه پایدار را هم به هم زده است. مثلا در زمان کرونا که با یک قرنطینه کلی رو به رو شدیم، چون با تعطیلی فعالیت سازمانهای مدنی و مشاغل رو به رو بودیم، مشکلات تشدید پیدا کرد. مثلا لزوم استفاده از گوشی و لپ تاپ برای آموزش کودکان باعث شد بسیاری از کودکان همان زمان به دلیل مسائل اقتصادی از چرخه تحصیل خارج شوند. پس مجموعه اتفاقات یک سیاست کلی بر زندگی این خانواده تاثیر خواهد گذاشت که به مرور مشخص میشود.»
او همچنین میگوید: « در سال 1401 با تعدادی از کودکان از جمله کودکان افغانستانی در شهر تهران پرسشنامه هایی برای اینکه ببینیم چه بخشی از بچه ها در مدرسه ثبت نام نکردند در نظر گرفتیم. در کل نمونه ما درمورد کودکان افغانستانی چیزی نزدیک به بود ۸ درصد سال 1400 مدرسه نرفته بودند. این بچهها به دلایل مختلف مجبور شده بودند ترک تحصیل کنند.»
وی اضافه میکند:«همچنین با توجه به اینکه گروه جدیدی از کودکان افغانستان به دلیل مشکلات جدید این کشور راهی ایران شدند، این کودکان جدید هم همین شرایط را خواهند داشت. کودکان نیاز به آموزش داشتند و حالا گروهی جدید با همان شرایط به آنها اضافه شد. گاهی همین تیعیضهای موجود در سیستم آموزشی باعث میشود تا خود کودک بخواهد از چرخه بیرون بیاید. همچنین اشاره میکند. گاهی کودک خودش تصمیم میگیرد برای آنکه کمک خرج خانه باشد باید تحصیل را کنار بگذارد و شروع به کار میکند. در کل اینها به یک سیاست اقتصادی و مهاجر پذیری مربوط است که با رعایت کرامت انسانی شرایطی را برای آنها در نظر گرفت.»
صدای شنیده نشده منجر به ایجاد خشونت میشود
محمود مقدسی، پژوهشگر فلسفه و روانشناسی در این نشست بحث عمیقتری را مطرح کرد که در مورد بیصدایی این کودکان مهاجر است. او میگوید: «اولین بخش بیصدایی کودکان همین است که حتی صدایی برای خودش هم ندارد، ما با صداهایی در درون خودمان فکر میکنیم و هر چه این صداها ظرفیت تفکرشان کمتر و خشونتشان بیشتر باشد، مسیری که در خودمان طی میکنیم میتواند ناخوشایندتر باشد. پس فرد بیصدا ناتوان است در فکر کردن به وضعیت خودش. چنین فردی خود تمایزش را نمیتواند تصور کند و نیازش را نمیبیند و فرصت آنکه به خودم بگویم چه چیزی میخواهم وجود ندارد. در چنین وضعی من خودم را دیگر صاحب حق نمیدانم و اصلا نمیتوانم دیگر به خودم فکر کنم. اساسا در بسیاری از موارد مثل موضوع مهاجرت، بخشی از ناتوانی ما اصلا دست خودمان نیست و ما آن را ایجاد نکردیم و همه آن را بر روی خودمان میآوریم تا خودمان را سرزنش کنیم. پس این موضوع منجر به ناتوانی ما در فکر کردن میشود تا نیازهای خودمان را نبینیم.»
مقدسی ادامه میدهد: « اگر میخواهیم کسی بیصدا نباشد باید تلاش کنیم تا بتواند در درون خودش فکر کند. دقیقا آموزش کمک میکند تا آدمها صدا پیدا کنند. دومین جزء بیصدا بودن ناتوانی در روایت کردن خود است. با این حال وقتی بخواهم برای دیگری خئودم را تعریف کنم مجبورم از موانع بسیاری عبور کنم. اولین نیاز ان هم زبان و ابزار داشتن است. همه اینها در حالی است کودکان در اول کلام و منطق ندارند و همه اینها به مرور رشد خواهد کرد تا یاد بگیرند آنچه در درونشان میگذرد را بیان کنند تا مخاطب بتواند بشنود.»
این روانشناس به نشانههای بیصدایی کودکان میپردازد و میگوید :«کودکی که قدرت بازی کردنش مختل شده باشد، باید سوالهای مهمی در مورد آن ایجاد شود. مثل اینکه چه اتفاقی افتاده که دیگر این کودک نمیتواند بازی کند؟ کودکی که نمیتواند نقاشی کند، در حالی که کودکان با نقاشی کردن و بازی کردن میتوانند خودشان را بروز دهند و اگر اینها نباشد انتفاقات ناخوشایندی برای آن کودک خواهد افتاد. حال اگر ابزار بیان کردن را داشتم اما با موضوع شرم که مسئول دیگری است باید چه کرد؟ در تعریف شرم میگویند کاش زمین دهان باز کند و من داخل آن بروم. چون شرم در مورد کلیت وجود فرد است که من بد هستم. در واقع شرم تمایل دارد تا فرد همیشه پنهان بماند و اگر شما به عنوان مهاجر در این جامعه پنهان نباشید و آشکار شویم تبعاتی مثل بازداشت و مواجهه با رفتار نامناسب خواهید داشت. وقتی بخواهید با دیگران صحبت کنید غیر بودن شما آشکار خواهد شد که احتمال دارد منجر به تحقیر شود. چون امکان دارد حتی قبل از اینکه شروع به صحبت کنم موجی از کلیشهها و قضاوتها آغاز شود. پس من به عنوان مهاجر سکوت میکنم چون شرمگین هستم و نمیتوانم خودم را بروز دهم.»
مقدسی میافزاید: «گام سوم در ناتوانی در این ابراز کردن خود که وجود دارد این است که درماندگی آمیخته شدهای به فرد گفته؛ با وجود داشتن ابزار بیان هم کسی نمیخواهد تو را بشنود. ممکن است برای کسی مهم نباشد و حتی اگر مهم باشد هم توان انجام کاری را نداشته باشد. حتی امکان دارد کاری هم انجام دهد اما کاملا مقطعی باشد و نتوان به استمرار حضور اعتماد کرد. این موضوعی است که خیلی از کودکان مهاجر افغانستانی به صورت روزمره آن را تجربه میکنند. حتی همه ما، مثلا مشکل خانوادگی برای ما پیش آمده و میخواهیم در مورد آن دوستمان صحبت کنیم. اولین چیزی که به ذهنمان میرسد همین است که آیا این فرد دوست دارد به حرف ما گوش کند؟ آیا فرد مورد اعتمادی است؟ پس همه ما در این جامعه به نوعی دیگری و غیر هستیم. فقط نسبتهای آن با هم فرق دارد، مهاجرین با نسبت بیشتری این شرایط را تجربه میکنند. اما آدمهایی که باید شنونده باشند هم در طی این سالها شکننده شدند و حالا دیگر تاب ندارند تا چیزی بشنوند چون همه شکننده شدیم. حتی چون دستمان به حاکمیت و کسی که باعث محرومیت ما شده نمیرسد، برای همین فرافکنی میکنیم. بنابراین با همین کار همه چیز را به گردن مهاجران میاندازیم.»
این روانشناس ادامه میدهد: «در یک سطحی میتوان به همه حق داد اما از یک جایی به بعد باید آسیب شناسی شود که چرا این اتفاق میافتد. این موج باعث شده تا اگر امروز بخواهم در مورد مهاجران حرف بزنم قبل آن مجبور باشم تا در مقابل خیلی از افراد بایستم و خودم را ثابت کنم که من هم متوجه هستم یک سری اتفاقات افتاده ولی بدانید چه بلایی بر سر این مهاجران میافتد. این ساختار بالا به پایین است که به ما اجازه شنیده شدن نمیدهد. هر چه مهاجری که با او رو به رو هستیم فرودستتر باشد ما خودمان را فرادستتر میبینیم و در نظام و سلسه مراتب قدرت بیشتر گرفتار خواهیم شد. وقتی مهاجری را ببینیم که قدرتمند است از آن وضعیت فرادستی بیرون میآییم. کسرت و شدت دردها هم باعث میشود تا دیگر نتوانیم بشنویم و هر چه درد جامعه مهاجران و کودکان بیشتر میشود ما به مرحلهای مرسیم که دیگر نمیتوانیم بشنویم. ما اگر میخواهیم بشنویم درد باید در آستانه شنوایی ما باشد تا برای آن جا داشته باشیم. حتی خیلی وقتها چون نمیتوانیم کاری برای این گروه انجام دهیم اصلا سراغ شنیدن آنها نمیرویم. در حالی که همین شنیدن آنها خودش یک کار بسیار بزرگ است. پس طرف مقابل که قرار است فقط بشنود هم با موانع بسیاری رو به رو خواهد بود. »
بیصدا بودن چه بلایی بر سر کودکان مهاجر میآورد؟
مقدسی می گوید: «باید سوال کرد که بیصدا بودن چه بلایی بر سر ما میآورد، ما برای گفتن رنج ها چهار مرحله را طی میکنیم. گفتن، عمل کردن،بدنی کردن و فروپاشی است. وقتی دردی دارم باید در مورد آن حرف بزنم که اگر نتوانم بگویم یا نشنوند دچار ناامیدی میشود. همچنین من میتوانم برای بیان کردن عملی انجام دهم مثلا نمایشی اجرا کنم یا نه، حتی چیزی را بشکنم و خراب کنم. اگر محیط امکان عمل کردن هم برای فرد نگذارد به بدن میرسد که آخرین سنگر قبل فروپاشی است. که میگوید تو و شرایط نمیتوانید، اما من میتوانم و تو را قطع میکنم. در این شرایط فرد دچار معمولا دچار بیماری میشود که دیگر امکان هیچ کاری نخواهد داشت. شبیه به مادری که از کار زیاد خانه خسته شده و کسی او را نمیشنود، بعد از مدتی بیماری میکیرد که کاملا خانه نشینش میکند. بسیاری از این نوع بیماری ها پیام دارند، در مواردی فرد حتی بیمار هم نمیشود مثلا به دلیل مسائل اقتصادی اگر بیمار شود بقا به خطر میافتد و بدن خودش اجازه بیماری نمیدهد. اینجا دچار فروپاشی میشود که انواع مختلف دارد.»
مقدسی در پایان تاکید دارد:« اگر کودکان مهاجر و هر شخصی که دیگری شده و در جامعه دیده نشده رنج بسیاری تحمل خواهد کرد. درواقع جامعه اجازه بیان شدن را به مهاجر نمیدهد و فقط نوع سلبی را به وجود میآید که مثلا تخریب و خشونت است که متاسفانه در این نوع هم پیامی وجود ندارد. کسی هم حاضر نیست این نوع سلبی را ببینید و بشنود. آسیبی که در این لحظه ایجاد میشود به مراتب بیشتر خواهد بود و باید به این مسائل توجه ویژه داشته باشیم.»
کودکان به جایی که هستند تعلق خاطر پیدا میکنند
قاسم حسنی، عضو هیئتمدیره انجمن حمایت از کودکان کار، در بخش پایانی این نشست به مرزهای بین دو کشور ایران و افغانستان اشاره میکند که اگر سیاستهایی در گذشته وجود نداشت تا این دو مرز از هم جدا شود، حالا دیگر مسئله مهاجران افغانستانی را نداشتیم.
او اضافه میکند: «از منظر کودکان باید بگوییم که آنها به جایی که هستند تعلق خاطر پیدا میکنند؛ کما اینکه ایرانیهایی هم که مهاجرت میکنند، به جایی که در آن بزرگ میشوند، تعلق خاطر پیدا میکنند. همانجا رشد میکنند و از مسئولان همان کشور میشوند. در ماجرای تلخ زلزله بم ما در انجمن میخواستیم کمک جمع کنیم. یکی از کودکان افغانستانی ما آمد و یک جفت کفش پایش را داد تا به کودکان بم بدهیم. این در حالی بود که خودش یک جفت دمپایی به پا داشت. همه چیز بستگی به این دارد که ما چگونه نگاه کنیم. در هر حال در بحث مهاجرت عوامل مختلفی دخیل است. ویل دورانت میگوید تمدن رودی است با دو ساحل که در طرفی از آن خون ریخته میشود و در طرف دیگر خانواده تشکیل میشود، به کودکان عشق میورزند، موسیقی مینوازندو مجسمه میسازند».
این فعال حقوق کودک در بین صحبتهایش به بازیگر جوانی به نام هسیبا اشاره میکند که در ایران بازیگری را شروع کرد و بعدتر با کسب جوایزی به افغانستان بازگشت و یک هفته قبل از حاکمیت طالبان به کشوری اروپایی رفت. حسنی اضافه میکند: «بعد از یک هفته این دختر برای ما فیلمی از کایتسواری خود فرستاد؛ درصورتیکه اگر افغانستان میماند به دلیل سابقه بازیگری معلوم نبود چه بلایی به سرش خواهد آمد و این تفاوت تنها یک هفته زندگی برای این بچههاست»
حسنی همچنین اشاره میکند: «ما سعی میکنیم جهان را زیباتر کنیم و معتقدیم جهان و خدای متعال برای همه نعمت آفریده است. فرصت مهاجرت، بسیار عزیز است و کاش به قیمت ازدسترفتن خانوادههای افغانستانی نبود. اما همین موضوع هم راه برای محکمکردن پیوندهای فرهنگی است. در گذشته میگفتند آمریکا 20 میلیون دلار برای تهاجم فرهنگی خرج کرده و همان زمان من باور داشتم اگر این حرف درست باشد که بعید هم نبود چون کار آمریکا همین است، اگر ما او را نقد میکنیم، خودمان با کودکان افغانستانی چه میکنیم؟ همه اینها در حالی است که میدانیم آموزش کودکان افغانستانی در درازمدت موجب کاهش تروریسم و خشونت در منطقه خواهد شد. همچنین باعث عمیقشدن پیوندهای ملی و انسانی و بسترسازی برای صلح پایدار خواهد شد.»
به گفته این فعال حقوق کودک « همچنین بزرگترین سرمایه برای توسعه پایدار منطقه خواهد بود. ضمن اینکه میدانیم توسعه پایدار به تنهایی در مرزهای یک کشور اتفاق نمیافتد. افغانستانیها خودشان یک ضربالمثلی دارند که چراغی که خانه همسایه را روشن کند، پرتو آن خانه ما را هم روشن خواهد کرد. این خیلی جمله عمیقی است؛ یعنی ما نمیتوانیم اینجا مدینه فاضله درست کنیم، درصورتیکه کودکان پاکستانی و عراقی با تنگدستی مطلق دستوپنجه نرم میکنند. چون سرنوشت همه ما به هم گره خورده و ما در شرایطی هستیم که عدهای سعی میکنند نسبت به جمعهای حضور مهاجران در ایران بزرگنمایی کنند که مسائلی را هم به همراه دارد.»
او میافزاید: « فعالیت انجمنهایی مثل ما شاید کمی بتواند به این روزنه بازکردنها کمک کند. حال ما کنشگران که به دنبال راهجویی هستیم، در این شرایط و با انواع باورها چه کنیم؟ میشود تا ابد منتقد باشیم که چرا دستگیر میکنید و چرا این رفتارها را دارید، گروه دیگر هم میتواند بگوید شما بسترساز شدید برای نفوذ و مسائل دیگر که هرگز هم این دو گروه به هم نخواهد رسید. اما بهتر است به دنبال راهی باشیم که چه کار باید کنیم. پس حالا باید با احتمال اینکه شاید این خانواده ارتباطی با گروههای بنیادگرا و افراطی منطقه دارد، جنبههای افراطی خودمان را تقویت کنیم؟ ما چگونه منش انسانیمان را باید ادامه دهیم به نحوی که آن نگرانی تقویت شود. در کنارش ما چه کنیم تا این بستری که در ایران وجود دارد، کمککننده باشد. یعنی این ظرفیت که گروههای مدنی ارزشمند هستند، چطور در کنار این نگرانیهای امنیتی بهترین عمل را انجام دهد تا کودکان بیشتری را از شرایط دشوار نجات دهیم».
انتهای پیام
دیدگاه تان را بنویسید