مگر میشود شانه خالی کرد و گفت به من چه؟
نفسنفسزنان در میان گرانیها و گرفتاریها که سال پیش را به پایان رساندیم، هرکدام به دیگران شادباش نوروز گفتیم و آرزوی روزگار نو و آغازی بهتر کردیم.
مگر میشود که به هر کسی که نقدی دارد و در پی کاری است، گفته شود «ناراحتی، برو» یا با هر ضرب و زوری خاموشش کرد؟ یا مگر میشود هر روز در یک ستیز پنهان و پیدای درونی و بیرونی زندگی کرد و زنده بود؟ مگر میشود شانه خالی کرد و گفت به من/ ما چه؟
یکی از پژوهندگانی که سالهاست درباره ایران، نواندیشی، چگونگی زیستن ما ایرانیان، آموزش و دانشگاه و بهبود پژوهش میکند، میخواند و مینویسد، میآموزد و در آموزش یاریگر است و همچنان راهی به روشنایی با ما در میان میگذارد، دکتر مقصود فراستخواه است. آیا در این وضعیتی که ما چنین در سطح کلان و خرد گرفتاریم، راهی هست؟
در جستوجوی راهی برای بهبود «ذهن و همه چیز: طرحوارههایی برای زیستن» را بازخوانی کردهام. این کتاب را نشر کرگدن نخستین بار سال 1396 چاپ کرد. کتاب چندین بار بازچاپ و در دسته موضوعی راه و رسم زندگی و پرورش ذهن نمایه شده است. نوشتهای 304 صفحهای است و در چهار بخش سازماندهی شده است. مسئله فراستخواه در این نوشته همچنان بهبود و بازسازی خویشتن و یافتن آغازی برای این رهیافتهای نوین است. میپرسد اگر در آدمی توانایی آغاز هست که به باور او هست و روشنترین نمودهای آن در کودکی ما بوده، چگونه میتوان این توانایی را تروتازه و بهروز کرد.
او از بایستگی فراتررفتن از رویکرد اثباتگرانه و تنانهانگاشتن کارکردهای مغز میگوید و فرهنگ، تاریخ و جامعه را در فرایندهای تازگی یا فرسودگی ذهنی دستاندرکار میداند. پس فرسودگیها و خستگیهای امروزی ما برخاسته از ناتوانی شناختی (ذهنی) ما نیست؛ بلکه فشارهای جامعه و تاریخ و بافت هم وضعیت ما را دچار کژومژی کرده است. با این وضعیت راه چاره در این گیروگرهها چیست؟ آیا از اینجا به جای دیگری رفتن یا سر در لاک خویش فروبردن مسئله ایرانی ما را چاره میکند؟ پاسخ فراستخواه این است که سرآغاز همه آغازهای بیرونی هم از درون ما و در خود ما بوده است، آدمی بیش از هر زینده دیگری توانایی آغاز دارد و میتواند با آموختن و دگرگونی در شناخت و دریافت و «فهم و التفات نوپدید» خود و بیرون خود را تازه کند.
در پیشگفتار نویسنده از پنجشنبهها و سهشنبههای گفتوگوهایی یاد کرده است که دستاوردش درنگ و نوشتن این نوشته را پدید آورد. او با بازشناسی ذهن میکوشد ساختار، کارکردها، فرسودگی و ریشههای انگارههای ذهن را بازگو کند و در گفتارهای سپسین به ذهن با رویکرد عصبشناسی، ذهن با رویکرد جامعه و فرهنگشناسی، و ذهن در بستر تاریخ میپردازد. فراستخواه ذهن را در پدیدآیی روندهای توسعه خویش و رویکردهایمان در زندگی، کانون کار میداند و از طرحهای ذهن برای زیستن سخن به میان میآورد.
چه بسا ریشه این کاستیهای امروز ما در طرحهای ذهنی مردمانی باشد که دههها پیش درگیر کار و زندگی بودهاند و چاره هم در رسیدگی به رویکردهای ذهنی امروزمان باشد. از خشنودی و ناخشنودی، «نبود غمهای عالم»، از رنجهای راستین زندگیمان میگوید و میکوشد فراسوی شادیها و اندوههای خیالی راهی به رهایی بیابد. در این نوشته نویسنده راهکارهایی برای ادارهکردن خود در برابر ناخشنودیها و فشارهای روانی پیشنهاد میکند و معنادادن به رنجهایمان را مهم میداند. در این روزگار که همه از بازیهای «برد-برد» یا «سود-سود» سخن میگویند، همواره شمار اندکی برنده و شمار بسیاری بازنده هستند. او طرحهایی جایگزین پیشنهاد میکند.
در «ذهن و همه چیز» به کیستی (هویت)، چالشها و آشفتگیهای هویت ملی ایرانی هم پرداخته شده است. در بخش پایانی نویسنده معنویت، دیدگاهها درباره معنویت، گونههای خداگرا یا انسانگرا، اخلاقی یا فرااخلاقی، فردگرا یا جامعهگرا را بازشناسی میکند و برای بهزیستی روانی و ذهنی بر پایه یافتههای پژوهشها آغازی تازه در معنویت را روشناییبخش و راهگشا میداند. گرچه در نگاه نخست مسئله کانونی ما اقتصادی و مالی است؛ ولی درنگی در حال و روزمان نشان میدهد که در این رهگذار پیش و بیش از همه تازگیهای درونی و معنوی زیستنمان بسیار آسیبدیده و چالشآفرین بوده است.
بیپولی و تنش اقتصادی، ازدستدادن باورها و تنهاماندن روانی را هم در پی دارد. بدون آن تازگیهای درونی ما روزبهروز پرخاشگرتر، درماندهتر، ناامیدتر و بیبرنامه ذهنی میشویم. راه تازگی و بهبود و توانایی آغازی نو درون ما هست و اگر چارهای برای گرفتاریهایمان باشد، نیازمند ارزیابی خویش و کاری اثربخش برای تازهسازی درونی است. اگر نیرویی در برابر بهبود هم باشد، هدف و برنامهاش ازمیانبردن همین تازگیها، آغازها و بالندگیهای ذهنی و فرسودهکردن چهرههای کلیدی و مردم است.
انتهای پیام
دیدگاه تان را بنویسید